eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
°•🌱 میانبر رسیدن به خدا "نیت" است کار لازم نیست بکنیم کافی است کارهای را به خاطر انجام دهیم اگر تو این کار باشی شک نکن بعدی تویی... ْ
• رهبرمعظم انقلاب: در مدارس نظرسنجی کنید ببینید چند نفر رونالدو را می‌شناسند، چند نفر را بایستی کاری کنیم که دانش‌آموز دارای هویت ملی بشود. مهمتر از علم‌آموزی یا لااقل در حد علم‌آموزی این است که او احساس هویت بکند، یک انسان با هویت ساخته بشود، یک هویت ملی، هویت احساس اعتماد به نفس ملی پیدا بکند. از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود این چیزی است که امروز وجود ندارد خیلی از افتخارات حالا ایشان اسم مرحوم آقای کاظمی‌آشتیانی را آوردند شما بین بچه‌های مدرسه‌تان، مدارس‌تان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمی‌آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان، جوان هم بود داشت می‌شناسند چند درصد، رونالدو را چند درصد می‌شناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمی‌شناسیم؟ این خیلی مهم است یک بخش از این چیزهایی که میگوییم هویت ملی همین است که افتخارات ملی را، گذشته‌ی علمی را، گذشته‌ی سیاسی را، گذشته‌ی بین‌المللی را بشناسند.
🚨 راه را گم نکنیم... هرگاه،جبهه خودی را گم کردی ببین توپخانه دشمن کجا را می کوبد
🌹آیا امام زمان به تمام نقاط جهان سر می‌زنند؟ ✍امام ‌زمان،از آن جهت که مظهر علم غیب خداوند است،از همه ‌جا و همه چیز اطلاع دارد؛به ‌عبارت ‌دیگر امام ‌زمان هر گاه بخواهد همه چیز نزد او حاضر است و به تمام موضوعات خارجی اطلاع داشته و از آنها آگاهی دارد.[۱] از طرفی دیگر،گاهی حضرت،مطابق مصالح خاص و یا عام،از طرف خداوند متعال مأمور به ملاقات،دست‌گیری و رفع گرفتاری‌ها می‌شوند؛گاهی احساس می‌کنند که باید فلان مکان و نزد فلان شخص رفته و گرفتاری او را برطرف سازند؛گاهی در فلان سرزمین حاضر شده تا از اهالی آن دفع بلا گردد و یا شخصی توجیه شده و هدایت شود.از این‌ رو حضرت هر مکان و زمانی را که مصلحت ببینند خود را در آنجا حاضر می‌کنند. 📚۱. کافی، ج۱، ص۲۶۲.. ═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
جان جان ❤️😍 برای سلامتی نور دلمون و عزیزقلبمون صلوات🤲💚
چند ده میلیون تومان بده، و فقط رونالدو را برای چند لحظه از چند متری ببین!!! چرا کسی به این هزینه‌های خنده‌دار و البته گزاف گیر نمیده و درخواست نمیکنه این پول‌ها به فقرا داده بشه؟ فقط پول زیارت و مجلس و نذری علیه السلام قابلیت خرج شدن برای فقرا رو داره؟ لعنت خدا بر تزویر و نفاق التماس تفکر 🌺🌺🙏🙏
❗️کودکان برای كامل كردن زندگی ما به دنیا نيامده‌اند... ❗️آنها براي جبران نقصها و برآوردن آرزوهای ما نيامده‌اند. ❗️آنها برای اينكه ما را به بزرگی و شهرت و افتخار برسانند، نيامده‌اند. ✔️آنها انسانهایی مستقل از ما هستند که از قضا، قرار است مدتی زندگيشان را در كنار ما و با ما بگذرانند.
یه بار خواستم تو خیابون از یکی آدرس بپرسم گفتم: ببخشید چجوری باید برم دانشگاه شهید بهشتی ؟! گفت باید زیاد درس بخونی😂😂😂
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 129 چهارشنبه صبح که سرکار رفت، کل طول روز من بودم و وصیت نام
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 130 از خانه که درآمدیم اول خانه پدر من رفتیم، مادرم از لحظه‌ای که وارد شدیم شروع به گریه کرد جلوی خودم را گرفته بودم، خیلی سخت بود که بخوام خودم رو آرام نشان بدهم، چون روزی که از پدرم خواسته بودم اسم حمید را داخل لیست اعزام بنویسد قول داده بودم بی‌تابی نکنم. موقع خداحافظی داخل حیاط پدرم حمید را با گریه بغل کرد زمزمه‌های پدرم را می‌شنیدم که زیر لب می‌گفت: می‌دونم حمید بره شهید میشه! حمید بره دیگه برنمی‌گرده! این‌ها را می‌گفت و گریه می‌کرد با دیدن حال قلب پدرم طاقتم تمام شد، سرم را روی شانه‌های حمید گذاشتم و بی‌صدا شروع کردم به گریه کردن هوا سرد شده بود بیشتر سرمای هوا سوز سرمای رفتن حمید بود که به جانم می‌نشست. از آنجا سمت خانه پدر شوهرم رفتیم گریه‌های من تا خانه عمه ادامه داشت سرم را به پشت همه چسبانده بودم و گریه می‌کردم حمید گفت: عزیزم گریه نکن! صورتت خیس میشه روی موتور یخ می‌زنی. وقتی رسیدیم صورتم را داخل حیاط شستم که کسی متوجه گریه‌هایم نشود حمید برخلاف همیشه پله‌های ورودی خانه را با آرامش بالا آمد همه برادر و خواهرهای همه جمع شده بودند فقط حسن آقا نبود، عمه تا ما را دید گفت: آخیش! اومدید؟ نگران شدم، عمه فکر می‌کرد رفتن حمید کنسل شده است برای همین خوشحال بود حمید با چشم به من اشاره کرد که ماجرای اعزامش را به عمه بگویم. چادرم را از سرم برداشتم و داخل آشپزخانه شدم عمه مشغول آشپزی بود من را که دید گفت: شام آبگوشت بار گذاشتم ولی چون حمید زیاد خوشش نمیاد براش کتلت درست می‌کنم. روبروی هم نشسته بودیم خودم را مشغول پاک کردن سبزی کرده بودم که عمه متوجه سرخه چشم‌هایم شد با نگرانی پرسید: چی شده فرزانه جان؟ گریه کردی؟ چشمات چرا قرمزه؟ گفتن خبر قطعی شدن رفتن حمید به سوریه کار ساده‌ای نبود فرزند هر چقدر هم که بزرگ شده باشد برای مادر نقش همون بچه‌ای را دارد که با تب کردنش باید شب را بیدار بماند، پا به پایش بیاید تا راه رفتن را یاد بگیرد مادرها در شرایط عادی نگران بچه‌هایشان هستند چه برسد به اینکه مادری بخواهد فرزندش را به دل دشمن بفرستد، آن هم کیلومترها دورتر از اگر دل کردن از حمید برای من سخت بود برای مادرش هزاران بار دشوارتر بود. حرف‌هایی که می‌خواستم بزنم را کلی بالا پایین کردم و بعد با کل مقدمه چینی بالاخره گفتم: راستش حمید فردا می‌خواد بره اومدیم برای خداحافظی، با شنیدن این خبر عمه شروع به گریه کرد گریه‌هایش جان سوز بود هر چقدر خواستم آرام باشم نشد گریه‌هایمان آمده شده بود یک سری عمه گریه می‌کرد من آرامش می‌کردم بعد من گریه می‌کردم عمه می‌گفت: دخترم آروم باش! حمید هر چند دقیقه به داخل آشپزخانه می‌آمد و می‌گفت؛ گریه نکنید عمه بین گریه‌هایش و حمید گفت: چطور دلت میاد بزاری بری؟ تو هنوز مستاجری تازه رفتی سر خونه زندگیت، ببین خانم چقدر بی‌تابه تو که انقدر دوستش داری چطور می‌خوای تنهاش بزاری؟ حمید کنار ما نشست مثل همیشه پیشانی مادرش را بوسید و گفت؛ مادر مهربون من، تو معلم قرآنی، این همه جلسه قرآن و مراسم روضه می‌گیری نخواه من که پسرت هستم بزنم زیر همه چیزهایی که خودت یادم دادی مگه همیشه توی روضه‌ها برای اسارت حضرت زینب سلام الله گریه نمی‌کردیم؟ راضی هستی دوباره به حضرت زینب سلام الله و حضرت رقیه جسارت بشه؟ عمه بعد از شنیدن این صحبت‌ها شبیه آتشی که رویش آب ریخته باشند آرام شد با اینکه خوب می‌دانستم دلش آشوب است ولی چیزی نمی‌گفت. ادامه‌ دارد... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
تمام عمر سخن از تـو گفته ام چـه شود؟ کـه وقت مرگ بود نامت آخرین سخنم گریستم بـه تـو، یک عمر و از تـو می‌خواهم در آخرین نفسم باز بر تـو گریه کنم صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله الحسین شب تون حسینی ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بهر امضا شدن خط براٺ حرمٺ پشٺ این قافیہ‌ها اشڪ روان مےریزم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا