eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
من جسمم را به خاک ... روحـم را به خدا و راهم را به شما آیندگان میسپارم . 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️یه مدینه یه بقیعه؛ یه امامی که حرم نداره... 💔 . 🏴 و سبط اکبرش کریم اهلبیت علیهم السلام تسلیت باد
🌀 درس بزرگ از ماجرای صلح علیه السلام 🔰 دلایل صلح مشخص است ، عدم همراهی یاران ، فتنه داخلی بین نیروهای خودی ، خطر خوارج ، خیانت فرماندهان داخلی و رفتن به سمت معاویه و... 👈 اما نکته دردناک ماجرا اینجاست که برخی اسم و رسم دارد زیر بار حکمت و تدبیر صلح امام نرفتند و با چنین القاب زشتی 👆 امام را یاد کردند 😔😔😔 ✅ درس بزرگ اینجاست که بفهمیم قرار نیست ما حکمت و دلیل همه دستورات امام جامعه و در عصر امروز را درک کنیم ، وظیفه ما و است ، هرچند اگر در عقل ما هزاران دلیل بر خلاف دستور باشد. 👈 باید بدانیم او به دلیل تجربه بالا ، علم بالا ، دسترسی به اطلاعات کامل تر و دقیق تر و.... بهتر از من و شما صحنه را می بیند و تحلیل می کند و دستوراتش همراه با است. ❌ قرار نیست هروقت نظرمان با رهبری یکی بود از ایشان تبعیت کنیم ‼️ اوج ولایتمداری آنجاست که نظرمان با رهبری مخالف باشد اما تسلیم امر ایشان شویم و اطاعت کنیم. امام صادق(ع) سه ویژگی مهم از سلمان فارسی گفتند که دلیل رشد او بود ، اولینش همین بود ، هرجا نظرش با مولا امیرالمومنین (ع) مخالف بود، نظر خودش را کنار می گذاشت و به نظر مولا گردن می نهاد. ❌ ❌ در ایام فتنه ضدواکسن ها ، در ایامی که رهبری مخالف استیضاح حسن روحانی بود ، در ایام تمجید و تعریف های بی نظیر رهبری از دولت شهید رئیسی در زمان زنده بودنش ، بارها و بارها دیدیم برخی ها چطور زیر بار حرفهای رهبری نرفتند... همه با چشم خودمان دیدیم... مراقب باشیم... ✍️ احسان_عبادی 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 شهید والامقام رئیسعلی دلواری مجاهد جنوب ایران در مبارزه با انگلیس بود که در سال 1303 در روستای دلوار متولد شد. 💎دِلوار شهری بندری است که در کرانهٔ خلیج فارس در استان بوشهر قرار دارد. شهر دلوار در جنوب شهر بوشهر و در فاصلهٔ کمی از بندرگاه قرار گرفته‌ است. 🍃🌸خانواده رئیسعلی دلواری از شهر نورآباد ممسنی و از طوایف لر بوده‌اند. رئیسعلی دلواری در کنار پدرش حاکم دلوار بود و برای نجات کشور با امیر اسلام متحد شد. 🍃🌸 پس از اشغال بوشهر توسط انگلیس، در جنگ جهانی اول ، دومین هدف آنها، در هم شکستن مقاومت دلوار بود. در 22 مرداد، انگلیس با به کارگیری چهار ناو و سلاح‌های بسیار به بندر دلوار حمله کرد که پس از دو روز درگیری شکست خورد و به عقب برگشت. پس از آن رئیسعلی دلواری در شبیخون هایی ضرباتی به پیکره اشغال گری انگلیس آورد. 🥀🍂سرانجام رئیسعلی دلواری در 12 شهریور در محلی به نام «تنگک صفر» و در زمان شبیخون به نیروهای انگلیس توسط فردی نفوذی به نام غلام‌حسین تنگکی، هدف گلوله قرار گرفت و در 33 سالگی کشته شد. 🕊🌹 پیکر رئیسعلی دلواری پس از شهادت در یکی از امامزاده های محلی نگهداری می شد تا اینکه مادرش بنابر وصیتش او را به نجف اشرف منتقل و در وادی السلام به خاک سپرده شد. ✨۱۲ شهریور سالروز شهادت قهرمان مبارزه با استعمار شهید رئیس‌علی دلواری به نام روز ملی مبارزه با استعمار انگلیس نامگذاری شده است. 🌹🌹🌹🌹🌹
♡•• جاٖےآن‌ها‌ڪہ‌تُـوراهیچ‌‌سَلامۍندهند السَــلامـ‌ است‌ دَمَمـ،‌ بازدَمَم نیزسَــلامـ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌السلام علیک یا غریب مدینه🥀🕊
. 🍃🌸مواظب رایحه حرف‌هایمان باشیم ! عطر حرف‌هایمان هرچه که باشد:تند و تلخ، گرم و شیرین،تیز و شور انگیز، یا آرام و روح انگیز،ما را در خاطره ها به یاد می آورد... شمیم رایحه حرف‌هایت را خوب انتخاب کن! شبتون بخیر🪴 🌹@tarigh3
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر این گفتگو زیباست👌👌 وقتی خبرنگار سراغ رزمنده‌ها میرود تا از آن ها در مورد وضعیت جنگ‌ و بعد از جنگ بپرسد، رزمنده‌ای که علی الظاهر ناشناخته‌ است، با آن لهجه‌ی قشنگ اصفهانی‌اش چشم‌انداز تلخی از بازماندگان جنگ را از زبان شهید باکری ترسیم می‌کند. این رزمنده کیست و الان کجاست؟ 🌹@tarigh3
🏴 مجتبی علیه السلام: بیناترین چشم ها آن است که در خیر و نیکی نفوذ کند و شنواترین گوش ها آن است که پند را فراگیرد و از آن سود ببرد و سالم ترین دل ها آن است که از شبهات پاک باشد .🖤 📓تحف‌العقول،ج۱،ص۲۳۵ علیه‌السلام🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂‌ مگیل / ۶ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ زیر فضای دم کرده پانچو از خواب
🍂‌ مگیل / ۷ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ مگیل، در زیر سنگ‌های بزرگ، که از ریزش برف در امان بوده اند، کمی بوته و خار و خاشاک پیدا کرده و مشغول خوردن آنها شده. دلم برایش می‌سوزد. - بخور بخور، نوش جانت. فقط همت کن و من را امروز تا یه جایی برسان. آن‌وقت بهت کاه و جو و ینجه می دهم که خودت بگویی بس است. به خدا از خجالتت در می آیم. افسار مگیل را می‌گیرم و بر می‌گردم. باید پالانش را ببندم و وسایل را بارش کنم. برای پیدا کردن مسیر دوباره زمین را لمس می‌کنم اما وجود یک رد پای انسان روی برفها حسابی غافل گیرم می‌کند. دور خودم میچرخم. - کی هستی اینجا چه می‌خواهی؟! اسلحه ام را از روی دوشم می‌گیرم و مسلحش می‌کنم. نکند یک نفر دنبال من است؟! شاید هم چند نفر. - یاالله حرف بزن! با خود می‌گویم:" حالا اگر هم حرف بزند که تو نمی‌شنوی!" - خودت را تسلیم کن. یاالله بیا جلو. مثل مرغ سرکنده دور خودم می‌چرخم و اسلحه ام را به حالت آماده شلیک به این سو و آن سو می‌برم. می‌خواهم تیری در کنم اما می‌ترسم که به مگیل بخورد. پاک گیج شده ام. نامرد کجایی؟ اگر چشمانم می‌دید نمی‌توانستی با من چنین کاری بکنی. با خود می‌گویم الان است که بیاید جلو و با سیم گارو خفه ام کند. کشتن من برایش مثل آب خوردن است. یا اینکه با یک تیر توی ملاجم کارم را بسازد. اصلا می‌تواند با سر نیزه اش حسابم را برسد. آن را تا دسته توی قلبم فروکند. از ترس دستم را روی ماشه می‌گذارم و به رگبار می‌بندم. چیزی شبیه مشت به سینه ام برخورد می‌کند و مرا نقش زمین می‌کند و بعد، درست همان لحظه افسار مگیل از دستم کشیده می‌شود. گیج و منگ روی زمین یخ زده دراز می‌کشم و صورتم را روی برفها می‌گذارم. حالا دیگر آخر کار است. هر که الان کلتش را کشیده و می‌خواهد تیر خلاص را نثارم کند. دستم را بی جهت روی زمین پر از برف می‌کشم. جای پاها آن قدر زیاد است که دیگر برایم فرقی نمی‌کند کدام برای من یا کدام برای دشمن است. اما این جای پاها درست اندازه پای خودم هستند. بله برای زمانی است که دور خودم می‌چرخیدم. شیارهای آن هم به پوتین های خودم می‌ماند. اصلاً غیر از جای پای خودم و این حیوان زبان بسته رد دیگری در برفها نیست. پس آن جای پا هم برای خودم بوده. می‌زنم زیر خنده و حالا بخند و کی نخند. آن قدر می‌خندم که شقیقه هایم درد می گیرند و دوباره افسار مگیل کشیده می‌شود. بیشک مشتهای محکمی که مرا نقش زمین کرد لگد مگیل از ترس در رفتن گلوله بود. خوب شد که تیرها به حیوان زبان بسته نخورد. این فکر مرا از جا بلند می‌کند. دست میکشم و تن و بدن مگیل را وارسی می‌کنم. - تو سالمی عزیزم؟ تو را به خدا ببخشید. فکر کردم کسی در تعقیب ماست! تو را به خدا حلالم کن چیزی ات که نشده؟ من نوکرتم. اصلا من خرتم، خوب شد که از صدای تیر پا به فرار نگذاشتی. خوبیِ شما حیوانات جنگ دیده به همین است. به صدای توپ و تفنگ عادت دارید و به این زودی میدان را خالی نمی کنید. خودمانیم؛ اما پای سنگینی داری‌ها...    🌹@tarigh3