در ضمن...
آقا حواسش بهت هستا رفیق!
به حال و هوای دلت هم کاملا آگاهه!!
تو امتحان کن این صحبت کردنو!
ببین چه حس خوبی داره!
السلام علیک یا علی بن الحسین یا باب الحوائج
با مهر حسین و عترت اطهر او
جوییم توسل به علی اصغر او
چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است
گیریم ثمر ز شاخ کوچکتر او
_سلام بر اون دستان کوچکی که گره های بزرگ رو باز می کنه.
_سلام بر اون لب های کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت رو سیراب می کنه.
_سلام بر اون قنداقه ئ خون آلودی که در صحرای کربلا دست بابا رو رنگین نموده.(جانم به فدات علی اصغر)
امشب میریم دم در باب الحوائج حضرت علی اصغر علیهم السلام...ان شالله با دستای کوچولوش حاجت همه اعضای کانالو بده💔
یکی از مصیبت هایی که خوندن و شنیدنش خیلی سخته، مصیبت این شش ماهه س...
اونایی که بچهء کوچک دارند یا بچه بزرگ کرده اند بهتر می فهمند که کربلا چه خبربوده؟
وقتی خواهران این شش ماهه می دیدند توی گرمای شدید، دهان داداش کوچولو خشکیده،رنگش پریده،دهانش مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه باز و بسته می شه، چه جوری ناله می زدند و.....
چه زبان حالی داشتند؟
این قدر گریه نکن هیچ کسی آبت نمی ده
غیر تیر حرمله هیچ کی جوابت نمی ده
مادرت شیر نداره تو که اینو خوب می دونی
پس چرا زبونتو دور لبت می چرخونی
من میگم آخه نا نجیب...بچه زدن داره...بچه شش ماهه زدن داره...اونم با تیر سه شعبه...
همتون از تیر سه شعبه یه تصورایی دارید ولی اینم بگم...تیر سه شعبه تیری بود که به بدترین زهر ها آلوده بود...تیر سه شعبه رو واسه مردای هیکلی و قدرتمند استفاده میکردن که از پا در بیان...که همون لحظه اول زهر تو کل بدن پخش میشد و در جا میکُشت....
علی اصغر شش ماهشه...علی اصغر همونجوری از تشنگی از حال رفته بود...نیازی به تیر نداشت💔😔
تو خیمه ها غوغاییه...همه به فکر آبن
تموم زن ها اومدن..تو خیمه ی ربابن
رقیه نازش میکنه...میگه بخواب گل بهارم
داداش کوچولو آب میخوای؟
از چشام آب میبارم💔
راوی میگه:اباعبدلله اومد سمت خیمه ها،صدای گریه های علی و شنید،گفت رباب،بچه رو بده ببرم سیراب کنم...
رباب مادره..طاقت اشکای بچه شو نداره...
اباعبدلله رفت سمت میدون،بچه رو گرفت رو دست رو کرد سمت دشمن:ای قوم،اهل بیتم و کشتید "و قد بقی هذاالطفل یتلظی عطشا، فاسقوه شربه من الماء" فقط این طفل شیرخوارم مانده به خاطر تشنگی له له می زنه پس با جرعه ایی آب سیرابش کنید...
یه وقت دید دستش گرم شد...قنداقه علی پرخون شد...امام حسین دودستش و زیر قنداقه برد خون علی و به آسمان پاشید... امام باقر علیه السّلام می فرمایند یک قطره از خون گلوبه زمین بازنگشت
نقل شده اباعبدلله جنازه علی اصغر علیه السّلام رودرحالی که به قنداق خونی پیچیده شده بود به سوی خیمه آورد...
سکینه آمدجلو گفت بابا جان ما فکر کردیم که تو علی رو سیراب می کنی امام حسین علیه السّلام فرمودند: که سیراب شد ولی نه به خاطر آب بلکه با تیر دشمن سیراب شد.
حسین جان
اصغر من کی به زبان آمده
حرمله باتیر کمان آمده
خدااایاااا به خون علی اصغر...به دستای کوچیک علی اصغر...به سربازیش پارکاب اباعبدلله...
در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما..
الهی آمین!