12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ماجرای ترور بیولوژیک «نادر طالب زاده» از زبان خودش
مرحوم طالبزاده قبلاً اعلام کرده بود زمانی که در عراق حضور داشته توسط عوامل موساد ترور بیولوژیک شده است، انشاءالله که روحش با شهدا محشور گردد.
شادی روحش فاتحهای قرائت کنید🖤
روحش شاد و یادش گرامی باد 🌹🖤
رئیسی درگذشت «نادر طالبزاده» را تسلیت گفت
رئیسجمهور:
🔹درگذشت این چهره موثر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، دل اصحاب فرهنگ و هنر را جریحه دار ساخت و اهالی هنر متعهد را داغدار کرد.
🔹این جهادگر جبهه جنگ نرم در مستندسازی، مجریگری، کارگردانی و برنامهسازی، آثار درخشانی از خود به جا گذاشت و در کسوت یک فعال رسانهای و همچنین مدیر فرهنگی و کارشناس مسائل بینالمللی، افقهای تازهای از آگاهیبخشی و مبارزه با تهاجم فرهنگی را گشود.
AUD-20220222-WA0039.mp3
5.22M
یعنی میشه..
دممرگسرم رو رویزانویتوبذارم...😔
AUD-20220222-WA0039.mp3
5.22M
یعنی میشه..
دممرگسرم رو رویزانویتوبذارم...😔
شیشه نزدیک تر از
سنگ ندارد خویشی
هر شکستی که به هر کـس برسد
از خویش است !!!
#عهد_با_مادر
پسربچهای برای سفر به شهر بغداد آماده می شد تا در آنجا درس بخواند و علم بیاموزد...
مادرش به او چهل دینار سپرد تا آن را خرج کند، سپس به او گفت: فرزندم با من عهد کن که هیچگاه و در هیچ کاری دروغ نگویی
پسرک به او قول داد که چنین کند، آنگاه همراه قافله خارج شد و رفت...
هنگامی که در صحرا راه میسپردند، گروهی از دزدان به آنها یورش بردند و پول و اموال آنها را غارت کردند، سپس یکی از مزدوران گروه به پسرک نگاهی کرد و از او پرسید: آیا تو هم چیزی به همراه داری؟
پسر پاسخ داد: چهل دینار!!
دزد خندید و گمان کرد که پسر قصد شوخی دارد و یا دیوانه است
از این رو او را گرفت و نزد رهبرشان برد و او را از آنچه پیش آمده بود با خبر ساخت
رهبر دزدان گفت: پسرم چه چیزی تو را به راستگویی واداشت؟!
پسر گفت: من با مادرم پیمان بستم که راستگو باشم، حال بیم آن دارم که به عهدم خیانت کنم
رهبر سارقان از گفته پسر سخت متاثر شد و گفت: دارائیت را آشکار کردی تا مبادا به عهد خود با مادرت خیانت کنی و من بیم دارم که به عهدم با خداوند خیانت ورزم
آنگاه به دزدان دستور داد هر آنچه را که از قافله ستانده بودند بازگردانند، سپس رو به پسرک کرد و گفت: من با دست کوچک تو به آغوش خداوند بزرگ بازمیگردم و توبه می کنم..
دیگر دزدان نیز به رهبرشان گفتند: تو بزرگ ما در راهزنی بودی امروز بزرگ ما، در بازگشت به سوی پروردگار هستی آنگاه همگی توبه کردند...
💓 دلم می لرزد، خــــدا
فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است.
❄️دلم می لرزد، خـــدا
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است.
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم.
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند، نه حاصل عنایت هايت!
❄️خـــدا.....
دلم، تو را برایِ همیشه می خواهد!
آغوش گرم و بی همتای تو را، که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام.
مـن....از دنیای بدون تو، می ترسم.
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند.
از روزهای سپيدي، که بدون هم نفسی با تو، تاریک ترین لحظه های عمر من هستند.
قلبــ💔ــم...
بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است.
و دستانم، لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند.
❄️چه کنــــم...؟
بی سحرهای روشـــن؟
بی زمزمه های ابوحـــمزه؟
بی اشکهای افتتــــاح؟
❣نـــرو از خانه ما، دلبـــرم!
من بی تو، از پرِ کاهی سبک ترم، که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود.
❄️نـــرو از خانه مـا،
بمــان، همین جــا، در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است.
بمـــان!
مــن، بی تـــو....فقیرترین انسانِ زمینم؛ خدا
#التماس_دعا
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
✨☘به پایان آمد این ماه و عبادت همچنان باقی است
برای ما حرم بنویس، نجف تا کربلا کافی است
✨🕊🌷☘