جمعه که خیس باشد
دلِ آدم برای هزار و یک نفر میگیرد!
آن هزار نفر را میشود کاری کرد
آن یک نفر امـا
کارِ خودش را میکند! ☔️
°•🌱 |
اللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ
وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ
پرودگارا!
هنگامی که غم و غصه و مصیبت
بر من هجوم آرَد، پناهم به توست!
#صحیفهسجادیه💚
.
پرواز در آسمان رجب 12.mp3
11.58M
°•🌱|
🌙مجموعه ویژه #ماه_رجب ۳
فایل دوازدهم
🔅در ماه رجب،
خداوند در مقامِ " عــاشقی منتظر " برای بندگانش ظاهر شده است.
و نـــامهای 💌 بسیار عاشقانه برای آنان فرستاده که در آن صدها بار بندهاش را در آغوش میکشد...
💌 این نامه چیست
و کجا میتوان به آن دست پیدا کرد؟
#استاد_شجاعۍ
#استاد_عالۍ
#آیت_الله_جوادی_آملۍ
.
🏴 #وفات_ابوطالب_علیه_السلام
✍۲۶ رجب دهم بعثت(عام الحزن) روز وفات مؤمن قریش و حامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار مولی امیرالمومنین علیه السلام را تسلیت می گوییم🏴
✍آن حضرت، ملقب به «سید البطحاء» یعنی آقای سرزمین مکه و حومه آن و «ساقی الحجیج» آب دهنده حاجیان خانه خدا و «ابوالساده» پدر بزرگواریها و «حافر الزمزم» ایجاد کننده چاه زمزم می باشد.
✍حضرت ابوطالب به هنگام وفات، فرزندان عبدالمطلب را فراخواند و به ایشان گفت:
لن تزالوا بخیر ما سمعتم من محمد صلى الله علیه وآله وما اتّبعتم أمره فاتّبعوه وأعینوه ترشدوا
(تا زمانى که از محمد صلى الله علیه وآله حرف شنوى داشته باشید و امر او را اطاعت کنید، پیوسته در خیر و نیکى خواهید بود. بنابراین از او اطاعت کنید و او را یارى نمایید تا به هدایت و کمال برسید)
📚الطبقات الکبرى: ج۱،ص۷۹
🍃 هدیه به روح مطهر ابوطالب علیه السلام صلوات🍃
💥 *۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی*
🔹 *شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.*
1⃣ همرزم شهید:
حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت میشود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود.
وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمیشوی".
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟
2⃣مادر شهید:
با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!
3⃣برادر شهید:
برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمیدانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی میتواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟
لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!
4⃣همرزم شهید:
دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.
محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص میکنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!
5⃣همرزم شهید:
زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!
از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. خداداندچه رابطه ای بین شهیدقاسم سلیمانی وشهیدیوسف الهی بوده خدایا تورابه امام حسین (ع)راه شهدارانشان مابده تاازقافله عقب نمانیم
یاد کنیم شهدا را با ذکر صلوات
🖇#منبرمجازی
_مواظب باشیم دلمان جایی نرود!
که اگر رفت بازگرداندنش کارِ سختی
و گاهی محال است. اگر برگردد،
معلول و مجروح و سرخورده
باز میگردد... مراقب باشیم!
دل، آرام و سربههوا و عاشقپیشهست
و خیلی سریع اُنس میگیرد...!
اگر غفلت کنیم میرود و خودش را
به چیزهای بیارزش وابسته میکند.
+ استاد علیرضاپناهیان
هرجا خدا امتحانت کرد و یک خورده عقب رفتی؛ غصه نخور.
این امتحان لازم بود تا به ناقص بودن خود پی ببری....🌿
یک کمی تلاش می کنی جبران میشود، امتحان فضل خداست و برای رشد خلق نافع لازم است...✨
حاج اسماعیل دولابی(ره)💫
°•🌱
فرازی از وصیت نامه
شهید حمیدرضا انصاری 🕊
🔸سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و به ایشان عرض کنید فلانی رزمنده کوچکی برای شما بود و دلش می خواست کاری کند.
🔸به عزیزانی که توفیق جهاد در راه خدا نصیبشان می شود التماس می کنم که در صحنه های نبرد مرا هم یاد کنند.
🔸به عزیزانی که ظهور را درک می کنند و توفیق دیدار حضرت ولی عصر (عج) نصیبشان می شود ملتمسانه عرض می کنم که سلام مرا به آن حضرت برسانند.
🔸آرزو دارم آن حضرت روحی له الفداء وقتی از کنار قبرستان می گذرند فاتحه ای نثار اهل قبور نمایند شاید حقیر هم مشمول آن رحمت قرار گیرم.
🔸مرگ دست خداست، همه روزی می آیند و روزی می روند خوشا به حال آنانکه با شهادت در راه خدا به جوار رحمت حق می پیوندند.
ولادت: ۱۳۴۸/۵/۱، استان مرکزی
شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۲۸، تل قرین -درعا- سوریه
شادی روح شهدا صلوات 🌹
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُمْ
.