eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
956 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا شکرت که منو میبینی و هوای دلمو داری
خدایا شکرت که میتونم باهات حرف بزنم خدایا شکرت که امام زمان عجل الله هنوز بهم امیدواره...
یه چیزایی هست که شاید هیچ وقت نفهمیم... مثلاً اینکه؛ چقدر علیه السلام زحمت ما رو کشیده...
4_5848255064845585122.mp3
5.06M
جز‌بارِ‌گناه‌هیچی‌ندارم‌تویِ‌دستم...🥀😔
🕊شهدا نجواهای ما را ميشنوند، اشک هایی که در خلوت به یادشان میریزیم را میبینند چنان سريع دستگيری ميکنند که مبهوت ميمانی اگر واقعا به آنها دل بسپاری با چشم دل، عناياتشان را ميبينی... 🌷شهید محمدرضا تورجی زاده🌷
شیطان به صورت مداوم یا انسان رو مایوس میکنه، یا انسان رو مغرور میکنه استاد پناهیان
❤️ 🌱 عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد 🌱 به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهدشد 🌾 میرسد نوبتِ آن روز که با وعده ی حق 🌾 پسری منتقمِ خونِ پدر خواهد شد. 🌹 بنویسید سرِ کوچه که یار آمدنی ست 🌹 بعدِ پاییز و زمستان،بهار آمدنی ست. 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
🔴 بعضیا چقدر خوشگل کار میکنن تک و تنها نشسته بود، رفتم جلو، سلام عزیز دل سلام کرد، لبخند زدم ، تعجب کرد! حتما با خودش میگفت: اومدن به حجابم گیر بدن! اما این بار اومده بودم، به دلش گیر بدم، چرا دلگیری؟! از کی میای ؟ گفت : شب اولمه گفتم : چشماتو ببند نمیبست!! گفت : چیشده ؟ گفتم : چشماتو ببند میخوام سورپرایزت کنم گفتم : میتونی گنبد طلای رو تصور کنی؟ مژه‌هاش تکون میخورد انگار خیلی استرس داشت. چشماشو باز کرد! تو دستش یک خشت و پرنده و یک شیشه بود! گفتم :این برنج و نمک تبرکی است دیگه مژه هاش تکون نمیخورد، دیگه استرس نداشت، نگاهی بهم کرد و گفت: اینقدر اعصابم‌خرد بود ، یک انرژی مثبت بهم دادی. به همین راحتی ، بهش پیشنهاد ویژه دادم که شالش رو خوشگل کنه، ولی قبلش دلش رو گذاشتم امن ترین جای دنیا ❤ کنار گنبدطلای امام رضا
یعنی میشه امام زمان عجل الله با خودکار سبز دور اسممون خط بکشه؟! بگه اینم نگه داریم شاید به درد خورد، شاید گناهاش امون داد، شاید برگشت پیش مون... اعوذ بالله من شر‌نفسی...
🌹🌹🌹🌹🌹 روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: " امروز میخواهیم بازی کنیم!‌" سپس از آنان خواست که فردی بصورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. آن خانم اسامی اعضای خانواده, بستگان, دوستان , هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن ,اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دو باره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند; نام : مادر/ پدر/ همسر/ و تنها پسرش ... کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه میدانستند این دیگر برای آن خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای آن خانم بود. او با بی میلی تمام , نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت: " لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!" زن مضطرب و نگران شده بود. با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد. و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست ... استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید: " چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا آوردید. دو باره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد :" روزی والدینم از کنارم خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ,ترکم خواهد کرد" پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم میکند , همسرم است!!! همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن , حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. با همسرت به از آن باش , که با خلق جهانی قدرهمسرتان بدانید او را تحقیر نکنید از خطاهایش بگذرید عاشقانه دوستش داشته باشید...
دل به هجرانِ تو عُمری است شکیبا، ولی بارِ پیری، شِکَنَد پشتِ شکیبایی را ..