eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
956 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
44.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمی‌دونم شما رفیق شهید دارید یا ندارید؟ خیلی بده آدم بی رفیق باشه‌ها...✨ می‌فرمایند: ″الرفیق ثم الطریق″🍃
اونجا که نزار‌قبانی میگه: اگر برای تو خیری داشت میماند اگر دوست‌ دارت بود حرف میزد و اگر مشتاقِ دیدنت بود می آمد! دقیقا همینجاش یه جوابِ بزرگ برای نصفِ سوالامونه ((: 🤔
یه عکاس هنرمند نوشته بود: آقای امام رضا، ما عکاسِ خوبی نیستیم ‌ولی شما خیلی خوش عکسی :))
شکنجه های تکریت بعثی ها به مرور یاد گرفته بودند که بچه ها را بین سیم خاردار گرفتار کرده و شکنجه کنند. یک روز هم یکی از بچه ها را بیرون کشیدند و او را میان سیم خاردارها گیر و چند نفری ریختند سرش. او بین سیم خاردار نمی توانست فرار کند. آن قدر او را زدند که حالش خراب شد و کنترل ادرارش را از دست داد. بعثی ها قهقهه می زدند و می گفتند که او این کار را می‌کند تا از زیر کتک خوردن فرار کند. یک روز کاظم، اسیر عرب زبان اهل دزفول را به خاطر خندیدن، به روش عجیبی شکنجه کردند. عبدالکریم یاسین او را مجبور کرد روبه روی آفتاب بایستد و چشمانش را باز نگه دارد و بعد توی دهانش خاک ریخت. بعدها کاظم به من گفت، این شکنجه از بدترین شکنجه هایی بود که تاکنون تحمل کرده است. محوطه اردوگاه خاکی بود و بعثی ها برای شکنجه، بچه ها را مجبور می‌کردند که محوطه اردوگاه را با دست جارو کنند. هر روز همه را به ستون یک در محوطه می نشاندند تا شروع کنیم به جارو کردن اردوگاه با کف دست. یک روز یکی از یعنی ها به نام عماد که کم کم یاد گرفته بود فارسی صحبت کند، من را صدا کرد و گفت: «گل الهم كل الصخر ایلمونه» یعنی؛ بهشون بگو همه سنگ ها رو جمع کنند. من هم گفتم «بچه ها می‌گه سنگ منگها رو جمع کنین. عماد رو به من کرد و گفت وشنهو منگ؟» یعنی منظورت از منگ چیه؟ دیدم اگر بخواهم برایش توضیح بدهم که می فهمد و آخرش هم باید یک کتک مفت بخورم، لذا گفتم : «ما به سنگای کوچیک منگ می‌گیم» او هم قبول کرد و رفت. فردای آن روز که دوباره بچه ها را برای تمیز کردن محوطه به خط کرد، خودش به زبان فارسی مخلوط با عربی به بچه ها گفت: «یا الله حتی یک منگ هم رو زمین نمونه. نگران بودم که بچه ها بخندند و او متوجه قضیه بشود. خوشبختانه موضوع لو نرفت. عماد و چند نفر از بعثی ها یک دفترچه تهیه کرده بودند و کلماتی که زیاد استفاده می شد را داخل آن به عربی نوشته بودند و من باید فارسی آن کلمات را برایشان می‌نوشتم. گفتن این کلمات فارسی به لهجه عربی و ترکیب آن با بعضی کلمات عربی سوژه خنده بچه ها شده بود. مثلاً وقتی می خواستند دستور ورود به آسایشگاهها را بدهند می‌گفتند، الکل ،«داخل» یعنی همه داخل. من هم برای خنده ترجمه می‌کردم «الکلی ها داخل» على ابلیس یک حانوت فروشگاه داخل اردوگاه راه انداخته بود اسرای معمولی ماهانه یک و نیم دینار عراقی سهمیه خرید داشتند و افسران تا ۶ دینار. ماه اول از این حانوت به هر اسیر چند دانه خرما رسید و یک قاشق شیره خرما. یک بار مسئولین فروشگاه در حساب کتابهایشان یک پاکت سیگار کم آوردند، لذا شروع به بازرسی آسایشگاه ۳ کردند. با محاسبه پولها معلوم شد که ظاهراً م.س یک پاکت سیگار اضافه برداشته است لذا م.س معرفی شد و عدنان جنایت کار او را به باد کتک گرفت و آخر سر هم دستور داد همه اسرا به صورتش سیلی بزنند. هر کس مخالفت میکرد به شدت شکنجه می‌شد. آن قدر به صورتش سیلی خورد که یک طرف صورتش بدجوری باد کرد و کنترلش را از دست داده بود. هنگام راه رفتن تلوتلو می‌خورد. حالت جنون به او دست داده بود. وقتی صدایش کردم آمد و جلوی من پا کوبید و شروع کرد با دسته تی به جای مادرش درد دل کردن. بغض گلویمان و نفرت وجودمان را گرفته بود، ولی کاری نمی توانستیم بکنیم. همان اوایل اسارت از حانوت ليف خريديم. صابون را هم عراقی ها تامین می کردند. صابونها شبيه صابون کهنه بچه بود. اوایل اسارت صابون و پودر رخت شویی خیلی به ندرت توزیع می‌شد و قابل خرید از حانوت هم نبود. بعدها کمی اوضاع بهتر شد ولی رواج مجسمه سازی با صابون دوباره در تأمین صابون با مشکل مواجه مان کرد. هر آسایشگاه دو تا تهویه داشت که در ابتدا و انتهای آسایشگاه نصب شده بود و قدری در تهویه هوای داخل آسایشگاه مؤثر بود. هر آسایشگاه که تقریباً ۱۷ متر طول و پنج متر عرض داشت حداکثر سه پنکه سقفی داشت. وقتی بعثی ها به آسایشگاهها نزدیک می‌شدند همیشه با یک دست دماغشان را می گرفتند و با یک دست کابلشان را حتی یكبار بعثی ها مجبورمان کردند از پول حانوت که برای خرید مایحتاج ضروری بود، بخور بخریم و هنگام بازدید و سرشماری بخور را روشن کنیم تا آقایان دست دیگرشان را برای کتک زدن ما از دماغشان برداشته و راحت تر کتک مان بزنند. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد
‏درحالیکه براندازان خارج نشین و روشنفکران داخل نشین در کنار بخاری لم داده و از مردم میگویند، روحانیت در هوای سرد کنار مردم ‎ هستند ولی چون ما چیزی به نام ‎ نداریم نهایتا این عزیزان جهادی میشن مفت خور و افرادی که کارشان ارتزاق از بیت المال و جفتک زدنه، میشن قهرمان
9.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاجی بخشی برسرپیکرمطهرفرزندشهیدش❤🌷
خدا میگه وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ... یعنی شاید خیلی از چیزا از نظر شما تصادفی و شانسی به حساب بیاد اما... هر چیزی پیشِ من حساب کتابی داره... همه‌چیز کاملاً طبق برنامه پیش می‌ره... ❤️
سَرایی را که صاحب نیست ویرانی ست معمارَش دلِ بی عشق می گردد خراب آهسته آهسته فراق‌کربلا💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زِ تـمام بـودنی‌ها تـو همین از آنِ من باش که بـه غیرِ با تـو بـودن دلـم آرزو نـدارد ..💔
انسان شناسی ۲٠۴.mp3
12.38M
۲۰۴ او از من در مسیرِ خودسازی موفق‌تر بوده، با اینکه دیرتر از من توبه کرده، دیرتر از من راه نور را شناخته، دیرتر از من تلاشش را شروع کرده ... ✖️چــــــرا؟
شهدا دست هایمان را بگیرید ... فرق است میان کسی که در انتظار است و آنکه شهادت به انتظار اوست!