eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
7.2هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا؛ چه برکتی دارد یاد تو که هر وقت تو را خاضعانه یاد میکنم روشن تر از خورشید و با عظمت تر از آسمانها میشوم؟! الهی: تو را هر لحظه و هر نفس خواهانم...🌿
عرفه اومد و رفت .... من هنوز عارف به خودم نشدم من کی ام ...؟!
اونی که تصور میکردم باشم ؛ هستم آیا ..؟ و حتی گاهی چقدر از تصور خودم دورم .... یه مطالبی بود در مورد فریب نفس عمیقا منو به فکر فرو برد ....
نفس تا چه حد میتونه منو پیش خودم زیبا و دوست داشتنی نشون بده (صنعت تسویل) 👈🏽امان از لحظه ای که با خود واقعیم مواجه بشم !!! و فریاد بزنم خدایا من از خودم میترسم :// -
اعتراف میکنم از خودم بیگانه ام
اگه مارو نبری ؛ اگه مارو نخری ؛ شیطون مارو میبره . . .😭
🔹💠🔹 و بی‌گمان فلسفه‌ی قربان، سر بریدن نیست؛ دل بریدن است. دل بریدن از هر چیزی که به آن تعلق داری. دل بریدن از هر چه تو را از " او " می‌گیرد. می‌خواهد شادی باشد یا غم؛ وصال باشد یا فقدان؛ نور باشد یا سياهي... 🔹💠🔹
🍃🌺🌸🍃 ثواب اطعام دادن در روز (علیه السلام) فرمودند: غذا دادن به یک مومن در روز عید ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق (در راس آنها خود ائمه معصومین) و یک میلیون شهید (در راس آنها حضرت عباس و شهدای کربلا) و یک میلیون فرد صالح در حرم خداوند را دارد. 📚(بحار ج۶ ص ۳۰۳) 👈زکات علم نشر آن است
گفته ‏"یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم ‏یعنی بنده‌ی من ‏نگران فردایت نباش ‏از آدم‌ها دلگیر نشو ‏کاری از آنها ‏بر نمی‌آید دستت را به من بده ‏تا من نخواهم برگی از درخت نمی‌افتد 🌿
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 53 شانزدهم شهریور روز عروسی آقا سعید بود خیلی خوش گذشت ولی ا
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 54 پیشنهادش را که‌ شنیدم جا خوردم این پا و اون پا کردم می دانستم با پولی که می ماند خانه چندان خوبی نمی توانیم اجاره کنیم پیش خودم دو دو تا چهار تا کردم دیدم در یک خانه کوچک محله های پایین شهر هم نی شود خوش بود، از آنجایی که واقعا این چیزها برایم مهم نبود برای همین خیلی راحت همان جا قبول کردم می دانستم بیشتر خرج عروسی و اجاره خانه روی دوش حمید است نمی خواستم اول زندگی تحت فشار باشد. با پولی که مانده بود چند تا بنگاه سر زدیم خیلی سخت می شد با این‌ مبلغ خانه اجاره کرد ،مشاور املاک فلکه شهید حسن پور به ما آدرس خانه ای را داد که داخل خیابان نواب بود با حمید آدرس به دست راه افتادیم از پیرمردی که داخل کوچه روی صندلی جلوی خانه خودشان نشسته بود آدرس منزل آقای کشاورز را پرسیدیم از نوع نگاه و پاسخ پیرمرد مسن متوجه اختلال حواس او شدیم کمی که جلوتر رفتیم خانه را پیدا کردیم اولین خانه ای بود که بعد از نصف شدن پول پس اندازمان می خواستیم ببین یک ساختمان دو طبقه که در نگاه اول خیلی قدیمی و کوچک به نظر می رسید. حمید زنگ خانه را زد و کمی بعد پیرزنی چادر به سر بیرون آمد ،بعد از سلام و احوالپرسی حمید اجازه خواست خانه را ببینیم چون مستاجرداشت و خانه به هم ریخته بود حمید داخل نیامد. من پذیرایی آشپزخانه و اتاق را دیدم و پسندیدم خانه دل نشین و زیبایی در طبقه همکف که خیلی نقلی و جمع و جور بود،صاحب خانه هم طبقه طبقه بالا زندگی می کرد ،در که باز می شد یک پذیرایی بیست متری اتاق خواب کوچک هجده متری که با چهار چوب های مشبک چوبی از پذیرایی جدا می شد ،آشپزخانه دوازده متری با حیاط کوچک و جمع و جور که در ورودی از پذیرایی باز می شد، دستشویی طبقه ما هم داخل حیاط بود داخل حیاط یک ردیف گلدان های شمعدانی چشم نواز بود، از خانه که بیرون آمدم به حمید گفتم همین جا خوبه ،من پسندیدم، حمید همان روز خانه را با هفت میلیون قرض الحسنه به عنوان پول پیش و ماهی نود و پنج هزار تومان اجاره، قولنامه کرد. ادامه دارد...