کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•🌱 کاش امام رضا بگه: از این به بعد نگران نباش، من ضامن زندگیت شدم. #امام_رضاییم #دهه_کرامت #چهار
.
.
السلام علیک یا سلطان🥺✋🏻
قدم قدم به تو نزدیک میشوم انگار
تمام خاطرهها باز میشود تکرار
چقدر بوسه گرفتم از این در و دیوار
به شوق پنجره فولادتان شدم بیمار
#چهارشنبه_های_امام_رضاجان💛
🌹@tarigh3
باشد که روزگار بچرخد به کام ِ دل
باشد که غم خِجل شود از صبرِ قلبِ ما...
🍃سعی کنید
#قرآن انیس و مونس تان باشد
نه زینت دکورها
و طاقچههای منزلتان!
شهـــید سیدمجتبی علمدار🌷
24.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلاح الدین جوان اهوازی که سئوالات عادی را نمیتواند پاسخ دهد ولی حافظ کل قرآن است. آیا این معجزه نیست
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلي الله علیک یا اباعبدالله
🕌🕊
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلي الله علیک یا اباعبدالله
الهي به حق الحسین.ع
الهي به حق باب الحوائج .
به حق نا امید شدن سقای کربلا .
به حق تشنگي عبدالله رضي(شش ماه کربلا )
به حق نالههای حضرت زينب.س
به حق گریههای بی امان حضرت رقیه.س
به حق همه شهدای کربلا
به حق همه اسرای کربلا
الهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میکشه منو این جدایی از تو یارم
چشمامو ببین باز دارم برات میبارم
🕊🕌
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار #شهید_حسین_بادپا
🔹فصل : اول
🔻#قسمت_هفتم
اول راهنمایی بود. تازه جنگ شروع شده بود. باباش، یک کت و شلوار شیک و یک جفت کفش براش خریده و آورده بود خانه. حسین نبود. لباس ها را به من داد و گفت (هر وقت حسین اومد، بده بپوشه، ببین خوشش می آد.) لباس ها را آویزان کردم به چوب رخت بغل اتاق. ساعتی بعد، حسین از مدرسه آمد. سلام کرد و کیفش را گذاشت گوشه ی اتاق. گفتم (حسین، دست و صورتت رو بشور، بیا ناهارت آماده هست. بخور.)
گفت: ( باشه. بذار اول نمازم رو بخونم، بعد میام.) رفت وضو گرفت، نمازش را خواند. یکهو چشمش خورده بود به کت و شلوار. تو آشپزخونه بودم.
داشتم غذاش را می آوردم.
بلند بلند صدام زد «ننه، ننه…». دویدم سمت حال.
گفتم «چیه؟! چی شده؟!». پرسید «این کت و شلوار برای کیه؟».
گفتم «ننه، خدا خیرت بده! فکر کردم چه اتفاقی افتاده!
این ها برای پسر گلم، حسین آقاست.
بابات برات خریده.
بپوش ببین اندازه ات هست…».
هیچ وقت حسین را به آن عصبانیت ندیده بودم. گفت «ننه، آخه الآن چه موقع لباس خریدنه؟! شما یه سر بیا مدرسه ی ما؛ می بینی که خیلی از بچّه های مدرسه، کفش و لباس درست و حسابی ندارن.
بعضی هاشون، با یه کفشِ پاره و پوره میان مدرسه. اصلا لباس چیه؟!
ادامه دارد.......
🌹@tarigh3