eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
657 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ما اولین دفعه است که تجربه‌ی بندگی داریم، ولی او قرن‌هاست که خداست.🦋 🌹@tarigh3
💌 🌕شهید ♨️موهبت الهی دو فرزند شهید 🌻همسر شهید نقل می‌کند: فرزند اولم، علی در سال۱۳۸۲ به دنیا آمد. شیر نمی‌خورد. واهمه داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت، نیت کرد، قرآن را باز کرد و سوره محمدﷺ آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمدﷺ را آرام‌آرام در گوشش خواند و در کنار آن آیات زیبا گریه می‌کرد. صدای زیبایش طنین‌انداز اتاق شده بود و اشک‌هایی که روی گونه‌هایش جاری بود، از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن، به راحتی علی شیر خورد. 🌻عباس، پسر دومم، سال۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسّی می‌گفت که او حضرت عباس علیه‌السلام است. خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیّت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم. زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت. پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانه‌ای از بیماری در بدنش نبود. مجتبی دلداده اهل‌بیت بود و در ایّام ولادت ائمه، شیرینی می‌گرفت و به منزل می‌آورد یا در پادگان بین سربازان پخش می‌کرد. 🌹@tarigh3
♨️مگر می‎شود امام زمان ارواحنا فداه هدیه ما را ندیده بگیرد؟! 💠آیت‌الله مصباح یزدی رحمه‌الله علیه: ‌واقعا ما چه داریم به عنوان هدیه به امام زمان عجل‎الله‎تعالی‎فرجه تقدیم کنیم؟ یکی از بهترین کارهایمان این است که قرآنی، دعایی بخوانیم، ثوابش را بفرستیم. ما اگر صلواتی [هدیه به حضرت] بفرستیم و عجل‎الله‎تعالی‎فرجه دعایی برایمان بکند، [این دعا] خیلی با های ما فرق دارد. [اگر] او دعا کند که رد نمی‌شود. می‌شود ما برای او دعا کنیم و او ما را ندید بگیرد؟ می‌شود چنین چیزی؟! شما هدیه کوچکی برای آدم‌های عادی بفرستید، بالاخره چیزی در مقابلش به شما می‌دهند... 🌹@tarigh3
مصطفی احمدی روشن (۱۷ شهریور ۱۳۵۸ – ۲۱ دی ۱۳۹۰) معاون بازرگانی سایت هسته‌ای نطنز بود. او پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی C4 در خیابان گل نبی تهران (میدان کتابی) ترور شد. او دانش‌آموخته مقطع کارشناسی رشته مهندسی شیمی در سال ۱۳۸۱ از دانشگاه صنعتی شریف بود. رضا قشقایی فرد نیز که همراه وی بود، بر اثر شدت جراحت به شهادت رسید. از حرم امام رضا(ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود؛ زمستان. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد می‌رفت سمت حرم. - سلام حاجی! جوابمان را داد. از زور سرما خودش را مچاله کرده بود. آب توی چشم‌هایش جمع شده بود. مصطفی شال گردنش را باز کزد، انداخت دور گردن پیرمرد. - حاج آقا! التماس دعا. ۱۷ شهریور سالروز شهادت هسته گرامی باد 🌹@tarigh3
🌹میدان ژاله ، غرقه درخون شد 🔹 ساعت‌ نزدیک‌ 30: 7 صبح‌ 17 شهریور بود که‌ جمعیت‌ در میدان‌ ژاله‌ و خیابان‌های ‌منتهی‌ به‌ آن‌ مستقر شدند. 🔹مدتی بعد یکی‌ از فرماندهان‌ نظامی‌ با بلندگو به‌ مردم‌ اخطار کرد که‌ حکومت‌ نظامی‌ است‌، چرا تجمع‌ کرده‌اید؟ 🔹یکی‌ از روحانیون‌ مردم‌ را به‌ نشستن‌ دعوت کرد. جمعیت‌ روی‌ زمین‌ نشست‌، ولی‌ ظواهر امر نشان‌ می‌داد که‌ نیروهای‌ فرمانداری‌ نظامی‌ قصد متفرق کردن‌ مردم‌ را ندارند. 🔹راه‌ عبور را از چهار طرف‌ بر روی‌ مردم‌ بستند. ناگهان‌ صدای‌ رگبار از خیابان‌های‌ منتهی‌ به‌ میدان‌ بلند شد و همین‌ که‌ جمعیت‌ از چهار طرف‌ به‌ سوی‌ میدان‌ هجوم‌ آوردند، 🔹نیروهای‌ مستقر در میدان‌ نیز از چند سو مردم‌ را به‌ رگبار مسلسل‌ بستند. در مدت‌ چند ثانیه‌ صدها نفر در خاک‌ و خون‌ غلطیدند. 🔹مردم‌ بی‌محابا مجروحان‌ و شهدا را بر روی‌ دست‌ به‌ سوی‌ بیمارستان‌ها حمل‌ می‌کردند. اطاقها، راهروها و حیات‌ بیمارستان‌ها مملو از مجروح‌ و جنازه‌ بود. 🔹مردم‌ اطراف‌ بیمارستان‌ها خانه‌های‌ خود را برای‌ پذیرش‌ مجروحان‌ مهیا می‌کردند. هر کس‌ هر چه‌ از لوازم‌ پزشکی‌، پنبه‌، پانسمان‌ و ملافه‌ داشت‌ به‌ بیمارستان‌ می‌آورد. 🔹نفرت‌ مردم‌ به‌ اوج‌ خود رسیده‌ بود. خبر قتل‌عام‌ مردم‌ در میدان‌ ژاله‌ در تهران‌ پیچید و سرتاسر تهران‌ به‌ جنب‌ و جوش‌ درآمد.
‌ بیهوده‌گویی و غیبت تجلیِ یک ذهن ناآرام است ؛ اما سکوت نیز نشانه‌ یک ذهن راحت و آرام نیست. آرامش نتیجه‌ی خویشتن‌داری و کف نفس نیست ؛ بلکه حاصلِ فهم و شناختِ آنچه هست .. ؛ ‌‌ ✍🏻 کریشنا مورتی 🌹@tarigh3
‌✨✨✨ ‌ ‌ترس با نااُمیدی و شرم با محرومیت همراه است ؛‌ و فرصت‌ها چون اَبـرها می‌گذرند پس فرصت‌‌های نیک را غنیمت شمارید. ‌‌ ‌ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ ساعتی قبل؛ پس از ۶۳ روز سیاه‌پوشی و عزاداری محرم و صفر و ایام شهادت (ع) امروز  در طلوع  سومین روز ماه پرچم مشکی گنبد مطهر تعویض شد.
❤️ تقاضای تغییر شرایط از ، غیر منطقی است تا زمانی که خودمان تغییر نکنیم ، شرایط خواهد بود !📍 امروز خودتو برای یه تغییر، حتی کوچیک آماده کردی!؟..☺️ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت فهم و شعور یک هنرمند متعهد با یک آرتیست بی‌تعهد! فرق را ببینید ... هنر، دمیدن روح تعهد در انسانهاست!👌 🌹@tarigh3
🍂 علی هاشمی مهربان و خیلی دوست‌ داشتنی بود؛ خانواده شهدا را با خجالت ملاقات می‌کرد. در دوران جنگ، هر وقت با علی آقا به دیدار خانواده شهدا می‌رفتیم او خجالت می‌کشید و گاهی به من می‌گفت: «سید تو در کنارم باش، چون برادرت شهید شده است» یکی از وصیت‌های علی هاشمی این بود که «ما این لباس سبز را برای پایداری انقلاب اسلامی پوشیده‌ایم و باید با خون ما سرخ شود». همین طور هم شد. روزتان سرسبز از یاد پاسداران سرخ جامه 🌹@tarigh3
🔴 درباره ماجرای پناهیان... 1. پناهیان چه گفت؟ یکبار مرور کنیم، گفت: دوقطبی سازی بد است. هرکسی دوقطبی ایجاد کرد با او برخورد کنید. چه کیهان باشد چه جمهوری اسلامی. کجا نسبت ناروایی به کیهان داد؟ گویی کسی بگوید: آقای رئیس قوه قضائیه هرکسی دزدی کرد و به بیت‌المال تعدی کرد با او برخورد کنید. چه پسر رهبری باشد چه پسر خاتمی باشد... بعد یک عده فریاد واسلاماه بلند کنند که تو به پسر رهبری نسبت دزدی دادی! اسلوب این نوع سخن اقتضا می‌کند هردو سر طیف را بیان کند، در وزان جمله شرطیه که تعلیق در آن جریان دارد نه اسناد. 2. اما درباره پناهیان، او کیست؟ وقتی به نگاه میکنم می‌بینم حلقه وصل مردم و دیانت منبری های اثرگذار هستند: طیفی دین خود را از مرحوم کافی گرفتند و طیفی از مرحوم فلسفی. طیفی پای منبر شیخ حسین انصاریان بزرگ شدند و طیفی پای منبر مرحوم فاطمی نیا. اما طی دو دهه گذشته طیف بسیار زیادی از پای منبر پناهیان بزرگ شدند و قد کشیدند. پناهیان برای شان از اسلام گفت، هم از جمال اسلام و هم از جلال اسلام. پناهیان از نماز خوب گفت، از تشکیلات گفت، از تقوا گفت، از اعتکاف گفت، از تربیت دینی گفت و همه با خوانشی جدید و معمولاً رو به جلو... و شد مایه رشد و ارتقاء طیفی از انقلابی‌ها. آغاز ماجرای را شاید خیلی ها به یاد نداشته باشند. چه کسی بیشترین محتوا را درباره این مناسک اجتماعی تولید کرد، بيشترين تبلیغ را کرد، سال‌های سال رفت و آمد، جماعتی از جوانان را با خود برد تا کم‌کم طعم آن را فراگیر کند. همین پناهیان سال‌های سال گفت. از واقعی گفت، وسط ده‌ها از اولین کسانی بود که سینه سپر کرد، فریاد زد، راه تحلیل را باز کرد. همان موقع هایی که بسیاری از منبری های انقلابی در تقیه یا سکوت یا تردید بودند. چقدر مثال یادمان می‌آید اینجا. 3. همه این‌ها یعنی پناهیان بی عیب و ایراد است؟ یعنی همه حرف های او درست است؟ یعنی هیچ نقدی به او وارد نیست؟ خیلی روشن است پاسخ منفی است. مسئله در نقد نیست، مسئله سطح واکنش و جنس واکنش است. بدانیم کسی را نقد می‌کنیم که حداقل دو دهه خطیب و منبری جبهه انقلاب بوده و چند نسل را برای انقلاب رشد داده. حالا نقد کنیم، جدی هم نقد کنیم اما با لحاظ همین نکته. 4. مسئله این است: نقد کنیم هرجا اشکالی بود اما بدانیم چگونه! زدن امثال پناهیان از بیخ و بن، مصداقی از است. خدا از انسان‌های خوشش نمی‌آید، عقوبت می‌کند. آخرین مورد پیش روی مان است. همان‌هایی که امروز علم زدن پناهیان را در دست دارند، چند صباح قبل با همین سبک و سیاق رئیسی را می‌زدند جماعت و اینجا چقدر جای پای پررنگ است. 5. این حجم از حمله به پناهیان برای چیست؟ برخی واقعاً دلسوزانه از سر درد نقد می‌کنند، می‌دانم بچه‌های انقلابی اینگونه اند. اما را می‌شناسم دردشان چیز دیگری است. نقدشان از روی است. نقد کنیم، اما منصفانه و بدون ناسپاسی، همین! ✍ ایزدی 🌹@tarigh3
20.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلمی جدید از محل سقوط هلیکوپتر شهید رئیسی و همراهانش
‌‌ ‌ از آدم‌های پرتوقع فاصله بگیر . . . ‌ این‌ها مقیاست را به هم می‌زنند و حرمت مهرت را می‌شکنند‌، آن‌ها حافظه ضعیفی دارند خوبی‌ها را زود فراموش می‌کنند ؛ ‌‌ ✍🏻 .دولت‌آبادی ‌ 🌹@tarigh3
‌ همه چیز خیلی ساده‌تر از اون چیزیه که ما فکرشو میکنیم . ‌
‌ خدایا بابت همین لحظه‌های معمولیِ زندگی، که میتونم یه گوشه بشینم و با عشق کتاب بخونم ازت ممنونم :) ‌
🏴 تشرف سيد بحرالعلوم و ارزش گريه بر امام حسين (ع) 🕌 سيد بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. 💭 در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر امام حسين (ع) گناهان را مى‌آمرزد، فكر مى‌كرد. ▫️ همان وقت متوجه شد كه شخص عربى كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد. بعد پرسيد: 🔶 جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اى؟ و در چه انديشه اى؟ اگر مساله علمى است بفرماييد شايد من هم اهل باشم. ▫️ سـيـد بـحرالعلوم فرمود: 🔹 در اين باره فكر مى‌كنم كه چطور مى‌شود خداى تعالى اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (ع) مى‌دهد، مثلا ❇️ در هر قدمى كه در راه زيارت بـرمى‌دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مى‌شود ❇️ و براى يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود؟ ▫️ آن سوار عرب فرمود: 🔶 تعجب نكن! من براى شما مثالى مى‌آورم تا مشكل حل شود: 🔰 سـلـطـانـى بـه همراه درباريان خود به شكار مى‌رفت. در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتى فوق العاده اى افتاد و بسيار گرسنه شد. 🏕 خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد. در آن سياه چـادر، پيرزنى را با پسرش ديد. آنان در گوشه خيمه عنيزه (بز شيرده) اى داشتند و از راه مصرف شير اين بز، زندگى خود را مى‌گرداندند. 🍗 وقـتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذيرايى از مهمان، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند. 🌒 سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براى اطرافيان نقل كرد. در نهايت از ايشان سؤال كرد: 🔸 اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟ ▪️ يكى از حضار گفت : 🔹 به او صد گوسفند بدهيد. ▪️ ديگرى كه از وزراء بود، گفت : 🔹 صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد. ▪️ يكى ديگر گفت: 🔹 فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. ▪️ سـلطان گفت: 🔸 هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام . چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود. ▫️ بعد سوار عرب به سيد فرمود: 🔶 حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سيدالشهداء (ع) هرچه از مال و منال و اهل و عيال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند بـه زائرين و گريه كنندگان، آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون 💡 خدا كه خـدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء (ع) بدهد، پس هر كارى كه مى‌تواند، انجام مى‌دهد، يعنى با صرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنايت مى‌كند. 🕯 در عين حال اينها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت نمى‌داند. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد. ⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم 🌹@tarigh3
من همیشه بیاد خواهم داشت که اگر با آرامش و امنیتی دلنشین در کانون گرم خانواده روزها را سپری می سازم، همه را مدیون خون سرخ شما هستم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت به یادگار خواهند داشت.. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂‌ مگیل / ۱۵ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ نمی دانم چند ساعت اما بعد از مدتی
🍂‌ مگیل / ۱۶ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ دفعۀ دوم خواب می‌بینم که با مگیل به مسافرت رفته ایم؛ به یکی از کشورهای همسایه، دوباره از خواب می‌پرم. این خوابهای عجیب و غریب یا از روی گرسنگی است و یا از روی ترس و لرز بی اندازه. هوس یک چای داغ کرده‌ام. بی‌شک، در بساط حاج صفر پیدا می‌شود، اما حال اینکه آتش درست کنم را ندارم اما، چه خوب می‌شد اگر یک فنجان چای داغ می‌خوردم. کم کم این احساس وسوسه ام می‌کند. به آنچه در خواب دیده ام می‌خندم و از جا بلند می‌شوم. مگیل، اما، ترجیح می‌دهد همانجا ولو باقی بماند. تصمیم می‌گیرم پالان قاطرهای مرده را روی هم بگذارم و آتش بزنم. این کار را می‌کنم و از قضا آتش بزرگی روشن می‌شود. فقط دعا می‌کنم که در دید عراقی‌ها نباشد تا دوباره آنجا را به شخم ببندند. کورمال کورمال کتری حاج صفر را پیدا می‌کنم. درست ته یک کیسه جا خوش کرده کنار کتری یک بسته چای و مقداری قند هم هست. اما چیزی که تعجبم را بر می انگیزد، وجود چند سکه در ته کتری است. سکه ها را در می آورم بررسی‌شان می‌کنم. بعید است که پول باشند. حتما سکه طلاست. شاید لابه لای هدایای مردمی بوده، حاج صفر آنها را سوا گذاشته. - مگیل پولدار هم شدیم! سکه های طلا، بیا، تو که چشم داری خوب سیاحت کن، باید طلا باشد، نه؟ هفت هشت سکه. حیف که به دردمان نمی‌خورد. اینجا مثل پُل صراط می‌ماند. هزار تا از این سکه ها هم داشته باشی به حالت فرقی نمی کند. ملائک خدا هم که اهل باج گرفتن نیستند. طلاها می‌ماند روی دستت ولى من اینها را با خودم می‌آورم. آمدیم و یک جا گیر کردیم، یادت باشد همیشه چند تا سکه همراه داشته باش. بغل پالتو در جای امنی می‌گذارم و درش را محکم می‌بندم. البته بگویم پول و طلا همیشه هم مایه آرامش نیست. یک وقت دیدی برای همین سکه ها سرمان را بریدند. به خود می‌آیم و می‌بینم چقدر با مگیل حرف زده ام؛ جملات بی سروته، حرفهای صد تا یک غاز، چقدر هم صحبت داشتن خوب است. کتری را از برف پر می‌کنم و کنار آتش می‌گذارم. خیلی زود متوجه لمبرهای کتری می‌شوم و می‌فهمم که آب جوش آمده است. قدری چای در آب جوشیده می‌ریزم و بعد عطر دم کشیدنش، همه جا را بر می دارد. در حین انجام این کارها مدام دستم به دک و پوز مگیل می‌خورد. آن دوروبر به دنبال شکلات و نخودچی کشمش است. یک کنسرو لوبیا و یک تن ماهی هم باز می‌کنم. امشب جشن گرفتیم، می‌خواهم تلافی این چند روز را دربیاورم. همه چیز هست. غذای داغ، چای قندپهلو و جای گرم و نرم کنار آتش. "مرگ می‌خواهی برو گیلان"، راستی هیچ وقت نفهمیدم این ضرب المثل از کجا آمده. خلاصه مرگ میخوای برو گیلان. ناگهان مگیل از جا بلند میشود. برای چند لحظه باورم میشود که راهی گیلان است. منظورم گیلانغرب نیست. از اینجا تا آن گیلان که من می‌گویم خیلی راه است. ترس مثل خون زیر پوستم می‌دود و بدن سردم را گرم می کند. یعنی چه شده که مگیل این طور سراسیمه از جایش بلند شده؟  🌹@tarigh3
🍂‌ مگیل / ۱۷ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ ناگهان مگیل از جا بلند می‌شود. یعنی چه شده که مگیل این طور سراسیمه از جایش بلند شده؟ حتی این شوخی‌ها هم دیگر نمی تواند مرا بی خیال جلوه دهد. افسار مگیل را محکم می‌چسبم. - آدم اند؟ آره مگیل؟ اینهایی که ازشان ترسیدی آدم‌اند؟ مگیل گردن می‌کشد و می‌خواهد افسارش را رها کنم. اما من محکم او را گرفته ام. چند بار دور خودش می‌چرخد و مرا هم مجبور به این کار می‌کند. کارم تمام است. - عراقی ها هستند نه؟ بیا، دست‌هایم را می‌برم بالا آن مسلم، لا اله الا الله. در همین فکرها از همه چیز قطع امید می‌کنم. حتی نزدیک است افسار مگیل را رها کنم. ناگهان فکر دیگری به ذهنم خطور می‌کند. چرا مگیل باید از آدمهایی که دوروبر ما هستند بترسد؟ او که آدم زیاد دیده است. پس اینها آدم نیستند. یعنی اگر موجودی یا موجوداتی به ما نزدیک شده باشند، آدم نیستند. - گراز هستند!؟ ای بابا اینجا که گراز ندارد کوچک اند؟ بزرگ‌اند؟ فهمیدم. گرگ هستند. ای گرگهای لعنتی.. چند شیشه الکلی را که در خورجین حاج صفر پیدا کرده ام، روی آتش میریزم. از گرمای آتش می‌فهمم که حسابی گر گرفته است. - هاهاها بزنید به چاک گرگهای بی حیا برو به جان حاج صفر دعا کن که توی بساطش از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا می شود. رو به آسمان می‌کنم و می‌گویم خدایا قصۀ این دره خیلی طولانی شده، خودت ما را با سلام و صلوات از اینجا خارج کن. از آرامش مگیل و اینکه دیگر سم نمی‌کوبد و افسارش را نمی کشد، می فهمم که گرگها رفته اند. به قول قدیمیها ماستشان را کیسه کرده اند. جلوی مگیل بروز نمی‌دهم اما فکر اینکه گرگ‌های وحشی گرسنه تا چند متری ما آمده اند، حتی از حمله عراقیها هم برایم ترسناکتر است. -عجب گرگهای پررویی هستندها، تا دیدند ما آمده ایم خودشان را دعوت کردند. شما کاری‌ات نباشد مگیل خان، تا من را داری غصه نداری. میدانی، دو تا تیر در کنی پا به فرار می‌گذارند. البته این را هم بگویم اینها برای من آمده بودند. یعنی راستش را بخواهی گوشت قاطر دوست ندارند. نه اینکه قاطرها گوشت تلخ باشند، اما در جایی که آدمیزاد باشد، دیگر التفاتی به قاطر و استر و اسب ندارند. این بی‌شرفها آمده بودند تا داداشت را یک لقمه چپ کنند که تو به موقع من را خبر کردی؛ وگرنه الان بی‌رسول شده بودی. می‌گویم داداش یک وقت فکر نکنی تعارف می‌کنم ها، اصلا میخواهی یک صیغه برادری بین ما خوانده شود تا باور کنی؟! 🌹@tarigh3
🍂‌ مگیل / ۱۸ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ ناخداگاه به یاد رمضان می‌افتم. از بس با قاطرها مأنوس بود، یک بار افسار یکی از آنها را گرفته بود و رفته بود پیش روحانی گردان گفته بود: «حاج آقا برای ما صیغه برادری بخوان. حاج آقا هم بهش برخورده بود و معرفی اش کرده بود به کارگزینی و گفته بود یا جای من توی این گردان است یا جای رمضان. از خنده شقیقه هایم زقزق می‌کند. چشم‌هایم نزدیک است از کاسه درآیند. این جراحت، انگار جوابی است برای آن خنده ها و شادی های روزهای خوب دور هم بودن. راست گفته اند هر خنده‌ای یک گریه‌ای هم دارد. حالا مجبورم آرام تر بخندم تا چشمهایم کمتر درد بگیرند. شوخی نمی‌کنم. بگذار یک بار هم بین یک آدم و یک قاطر صیغه برادری خوانده شود. دستی می کشم. مگیل بی توجه به حرفهای من، همچنان مشغول نشخوار است. - اصلا می‌فهمی من چه می‌گویم؟ چند لحظه به سکوتی که همیشه همراه من است بیشتر توجه می‌کنم و بعد این شعر را برای خود می‌خوانم. ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم آره دیگر من این همه برای تو درددل کردم آن وقت شما ما آدمها را نامحرم می دانید. حالا خوب است اشرف مخلوقاتیم و حداقل آی کیویمان صد است. شماها که آی کیویتان بیست است. رمضان بعد از آن دعوای مفصلی که با حاج آقا روحانی گردان کرد گفته بود: بابا اصلا با قاطر نمی‌شود صیغه برادری خواند. نه برادری نه خواهری، چون آنها پسر هستند، نه دختر، مگر صیغهٔ خواجوی. بیچاره منظور رمضان این بود که قاطرها خواجه هستند. نگو فامیلی حاج آقا "خواجوی" است. با این حرف، دعوا از سر گرفته شد و اگر پادرمیانی حاج صفر که از قدیم بچه‌های گردان را می‌شناخت نبود کار به دفتر قضایی و شکایت و شکایت کشی هم می‌رسید. روحانی گردان به خاطر ریشِ سفید و سن و سال حاج صفر کوتاه آمد. مدام می گفت: «این پسرک به شعائر اسلام توهین کرده به مفاتیح توهین کرده، همه چیز را به مسخره گرفته.» تا آن روز نمی‌دانستم که صیغه برادری و آداب آن را در مفاتیح نوشته اند. وقتی خمیازه ای طولانی وقفه ای در حرفهایم می اندازد، می فهمم که هنوز حسابی خسته ام. یک چای لب سوز برای خودم می‌ریزم و پشت به پشت مگیل کنار آتش لم می‌دهم. از بیخیالی مگیل پیداست که گرگها دیگر برنمی گردند. می‌گویند گرگ را یک بار که بترسانی، دیگر طرفت نمی آید. - خوب برای خودت سروری می‌کنی یادت باشد که قدر این جلال و جبروت را بدانی، یادت باشد که یک روز به جای شکلات پوست هندوانه سق می‌زدی و توی قرارگاه هیچ کس آدم حسابت نمی‌کرد. اما حالا هم راهنمای منی و هم آقای خودت. پالانت که بهترین پالانه از گل نازکتر هم که بهت نمی گویم. یک وقت غرور نگیردت فکر کنی خبری است. زیر و روی این خاکها هزاران هزار اسب و قاطر و استر خوابیدند، خاک شدند و رفتند. اگر نگوییم شما قاطرها هم گل کوزه گران خواهید شد آجر ساختمان بناها که حتماً می شوید.  🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آقای پناهیان نسبت به این مواضع نمیخواهند مطلبی بگویند فقط بچه انقلابی ها اخ هستن سکوت نسبت به جریان سبب میشود، اینها برایتان تفسیر وفاق کنند... و راستی آقای پزشکیان اینها نان و آب مردم میشوند، مردم مشکل کار، معیشت ، اجاره خونه، ازدواج و..... دارند حمایت از بی حیایی و برداشتن فیلتربنگ برای مردم نون و آب نمیشه، چه گام های بلندی برداشتید برای بی ثبات کردن کشور، والله همین الآنم به خاطر وضعیت ناهنجار برخی زنان بی حیا نمیتونیم تو خیابون راه بریم وای به روزی که آزاد شوند همین الآن وضعیت فضای مجازی مون نا هنجار و غیر قابل تحمل است وای به روزیکه فیلترینگ هم برداشته شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلامٌ عليك، افتقدتك كثيرا.❤️‍🩹 «‏سلام بر تو، که دلم خیلی برایت تنگ است...» سلامی شبانه از دلتنگ همیشگی ✋🏻 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
سلامٌ عليك، افتقدتك كثيرا.❤️‍🩹 «‏سلام بر تو، که دلم خیلی برایت تنگ است...» سلامی شبانه از دلتنگ همی
☆ دورازتو مانده ام وگره ام وا نمی شود ماهی که فارغ از غم‌ دنیا نمی شود راه حرم‌نشان بده از شهر خسته ام لطفا نده جواب مرا با "نمی شود" شبتون حسینی 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میترسم از شبی که... روی این تخت ، خواب ابدی رفته باشم ؛ اما برای امام زمانِ خودم ، نوکر خوبی نبوده باشم💔 تهش اینجاست حواسمون هست؟!!! 🌹@tarigh3