5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🚀سردار سرتیپ حاجی زاده:موشک خرمشهر 4 یک شلیک برای 80 هدف است
#ایران 🇮🇷
#ایران_قوی 🚀
33.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ بیان چند مهارت هنگام گفتگو
🎙#دکتر_سعید_عزیزی
#مهارت_گفتگو
تمام ترسها و غمهای ما به جهت فاصلهایه که از خدا گرفتیم.
کافیه خودت رو به آغوش امن خدا بسپری؛ اون دوتا چیز رو ازت میگیره:
ترس و غم.
پس نترس، قلبت رو آزاد کن!
بیا و زندگی بدون ترس رو شروع کن...
🔴 خیلی اتفاقی
در شرایطی که دشمنان عاجزانه به دنبال ایجاد بحران داخلی در #ایران هستند؛
خیلی اتفاقی یک زن بدحجاب وحشیانه به یک خانم چادری حمله می کند!
چند روز بعد خیلی اتفاقی یک موتور سوار با لباس سربازی به یک زن بی حجاب حمله می کند!!
و در فاصله زمانی کمی ، خیلی اتفاقی یک زن در دانشگاه آزاد شمال تهران عریان می شود و فیلم این اتفاقات هم خیلی اتفاقی و عادی در فضای مجازی فراگیر می شود!!!
چقدر دنیای ساده لوحان و ساده اندیشان ، آرام ، راحت ، ساده، بدون دغدغه و اتفاقی است!!! ...
#نفوذ
✍ "قاسم اکبری"
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
گل نرگس نظریکن کہ جهانبیتاب است روز و شب چشم همہ منتظر ارباب است مهدی فاطمہ پس کی بہ جهان می تابی
علت خاصی نمیخواهد،
نیازی به باران و غروب جمعه هم نیست،
زود به زود و بی دلیل میگیرد...
دلی که گیرِ کسی باشد!
#طاهره_اباذریهریس
🌹@tarigh3
از عتاب مولا رنجور نباش
شیخ حسنعلی؛ مولا وقتی کسی
را دوست داشته باشد، او را ادب
میکند! و این ویژگی امیرالمؤمنین
است که ریشههای شِرک را در قلب
متوسلان به درگاهش میسوزاند...
- کتاب کهکشان نیستی
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
🌹@tarigh3
خدایا
بابت همه اون لحظه هایی که ازت ناامید بودم و فکر کردم حواست بهم نیست ولی بود، ممنونم ازت...🌸
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#قسمت_پانزدهم #شهيد_مهدي_زين_الدين فردا خواهرم آمد دنبالم . گفت " لباس بپوش باید برویم جایی . "
#قسمت_اخر
#شهيد_مهدي_زين_الدين
مدتی در خانه ی آقا مهدی ماندم . بعد برگشتم پیش خانم همت و باکری . حالا من هم مثل آن ها شده بودم . دیگر منتظر کسی و چیزی نبودم . حادثه ای که نباید پیش آمده بود . آن ها خیلی هوایم را داشتند . تجربه های خودشان را به من می گفتند . صبر بعد از مدتی آمد و من آرام تر شدم . می نشستیم و از خاطرات شهدایمان حرف می زدیم . آن روزها آن قدر مصیبت ریخته بود که گریه کردن کار خنده داری به نظر می رسید .
یادگاری های زندگی با او همین خاطرات ریز و درشتی است که بعضی وقت ها یادم می آید و آن مرجان بزرگی هم که آن جاست ، او یک بار برایم آورد . یک قرآن و تسبیح هم به من داد . از دوستش گرفته بود که شهید شده .
باز هم انگار اتاق ذهنم دو قسمت شده و او پشت آن دیوار کمیل می خواند . صدای کمیل خواندش را می شنوم . باورتان می شود ؟
#شهيد_مهدي_زين_الدين🌸
🌹@tarigh3