4_5926853228355389199.mp3
1.65M
❓ چطور باید بچههامون رو نمازخون کنیم؟
با تشویق؟
با تنبیه؟
یا ...
🔊 استاد پناهیان
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❔عروسی فرزند رهبر انقلاب چگونه برگزار شد؟
👈 پیرغلام اهل بیت حاج غلامرضا سازگار خاطراتی از حضور خود در محضر رهبر معظم انقلاب را بازگو کرد.
🔔
📌 #پــندانـــهــ
گفته اند: عــقاب عزیز است بخاطر
اینکهدر #ارتفاع پرواز میکند چشم
کسی به او نمی رسد و صـیاد به او
طـــــمع نمی کند؛ زیرا در اوج است
ولی وقتی به مرداری طـمع می کند
و فـــــرود می آید، به #دام گـرفتار
می گـــــردد.
کوچک بزرگ.mp3
4.19M
🔊
🎼 پادڪست بســیار زیـبا
🎤حجت الاســلام عالـــی
✅ #عــمل_اندڪ
⏱ ۲ دقـــیقه و ۵۰ ثانـــیه
🌺 #نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
گفت: حاجی شـــنیدم اگر انسان
درنماز متوجه شود کسی درحال
#دزدیدن_کفـش اوست میتواند
نــماز را بشکند و کفشش را پس
بگــیرد درست است؟؟
شـیخ گفت: بله نــمازی که درآن
#حــواست به کفش باشد اصلا
باید شکست.
📩
🍁حاج قاســم سلیمانــی:
وقتی برای آیت الله بهــاءالدینی
تعریف کردم که شھید حسینعلی
عالی شب عملیات روی سیمهای
خاردار خوابید تا بچهها از معـبر
#عبــور کنند ایـشان بیـش از ده
دقیقه گـــریه کردند.
رِسـانـه طَـریـقُ الْـحَـقْ🇵🇸
🌷مقام معظم رهبری الامام خامنه ای 🔵گام هشتم خودسازی؛ موانع درونی راه براى ما روشن است، موانع راه ه
🌷مقام معظم رهبری الامام خامنه ای
🔵گام نهم خودسازی؛
یکساعت برای خودتان
دعا کنید. نافله بخوانید. توجه پیدا کنید. متذکر باشید. در شبانهروز یک ساعت را براى خودتان و خداى خودتان قرار بدهید. از کارها و اشتغالات گوناگون خودتان را بیرون بکشید. با خدا و با اولیاى خدا و با ولىعصر عجلالله تعالى فرجه و ارواحنافداه، مأنوس بشوید. با قرآن مأنوس باشید و در آن تدبر بکنید.
دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام ۲۳/۵/۱۳۷۰
#خودسازی
#ادامه_دارد...
🔵نُڪتـہ هاۍ نابِ طَریقُ الْحَـقْ🔵
🇮🇷 eitaa.com/joinchat/2926182402Cfd2bdf6947
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#گرفتاری_ها_تقصیرخودمنه
حضرت #آیت_الله_بهجت
هرجا گرفتاری و بلایی و عذابی بر سر ما آمد، بدانیم جلوتر از آن، زمینه گره و گرفتاری و ابتلا را خود فراهم کردهایم؛ یا با ترک واجب، و یا با ارتکاب کار حرام، و یا ترک مستحبِ خیلی شدید و مؤکد، و یا با انجام شبهات. اگر ما الآن بهحسب ظاهر همین که بدانیم تارک واجب یا فاعل حرام نیستیم، جا دارد کلاهمان را از شادمانی به هوا بیندازیم.
📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۵۸
#حکایت_وصل_مهدی_عج
#داستان_کوتاه_واقعی
طی الارض بر فراز آسمان ها و خواندن تمام نمازها با امام زمان علیه السلام
شخصی به نام سید یونس از اهالی آذر شهر ِ آذربایجان می گوید :
در سفر مشهد تمام دارائی ام مفقود گردید . پس به حرم مطهر امام رضا علیه السلام رفتم و پس از عرض سلام گفتم : مولای من ! می دانید که پول من رفته و در این دیار نا آشنا ، نه راهی دارم و نه می توانم گدایی کنم و جز شما به دیگری نخواهم گفت .
به منزل آمده و شب در عالم رویا دیدم که حضرت رضا علیه السلام فرمود :
سید یونس ! بامداد فردا ، هنگام طلوع فجر برو در بَست پایین خیابان و زیر غرفه ی نقّاره خانه بایست . اولین کسی که آمد رازت را به او بگو تا او مشکل تو را حل کند....
پیش از طلوع فجر ، بیدار شدم و وضو ساختم و به حرم ، مشرف شدم و پس از زیارت ، قبل از دمیدن فجر ، به همان نقطه ای که در خواب دیده و دستور یافته بودم ، آمدم و چشم به هر سو دوخته بودم تا نفر اول را بنگرم که به ناگاه دیدم ، آقا تقی آذر شهری که متاسفانه در شهر ما به او تقی بی نماز می گفتند از راه رسید. اما من با خود گفتم :
آیا مشکل خود را به او بگویم ؟! با اینکه در وطن ، متهم به بی نمازی است ، چرا که در صف نمازگزاران رسمی و حرفه ای نمی نشیند .
من چیزی به او نگفتم و او هم گذشت و به حرم مشرف شد .
من نیز بار دیگر به حرم رفته و گرفتاری خویش را با دلی لبریز از غم و اندوه به حضرت رضا علیه السلام گفتم و آمدم.
بار دیگر ، شب در عالم خواب حضرت رضا علیه السلام را دیدم و همان دستور را دادند و این جریان سه شب تکرار شد تا روز سوم گفتم :
بی تردید در این خوابهای سه گانه ، رازی است . به همین جهت بامداد روز سوم جلو رفتم و به اولین نفری که قبل از فجر وارد صحن می شد و جز آقا تقی آذر شهری نبود سلام کردم و او نیز مرا مورد دلجویی قرار داد و پرسید :
اینک سه روز است که شما را در اینجا می نگرم ، کاری دارید ؟
جریان مفقود شدن پولم را به او گفتم و او نیز علاوه بر خرج توقّف یک ماهه ام در مشهد ، پول سوغات را نیز به من داد و گفت : پس از یک ماه ، قرار ما در فلان روز و فلان ساعت ، آخر بازار سرشوی در میدان سر شور باش تا ترتیب رفتن تو بسوی شهرت را بدهم.
از او تشکر کردم و آمدم . یک ماه گذشت ، زیارت وداع کردم و سوغات هم خریدم و خورجین خویش را برداشتم و در ساعت مقرر در مکان مورد توافق حاضر شدم.
درست سر ساعت بود که دیدم آقا تقی آمد و گفت :
آماده رفتن هستی ؟
گفتم : آری
گفت : بسیار خوب ، بیا نزدیکتر . جلو رفتم .
گفت : خودت به همراه بار و خورجین و هر چه داری بر دوشم بنشین .
تعجب کردم و پرسیدم : مگر ممکن است ؟!
گفت : آری
نشستم . به ناگاه دیدم آقا تقی ، گویی پرواز می کند و من هنگامی متوجه شدم که دیدم شهر و روستاهای میان مشهد تا آذر شهر به سرعت از زیر پای ما می گذرد و پس از اندک زمانی خود را در صحن خانه خود در آذر شهر دیدم و دقت کردم دیدم ، آری خانه من است و دخترم در حال غذا پختن .
آقا تقی خواست برگردد. دامانش را گرفتم و گفتم : بخدا سوگند تو را رها نمی کنم . در شهر ما ، به تو اتهام بی نمازی و لامذهبی زده اند و اینک قطعی شد که تو از دوستان خاص خدایی ! از کجا به این مرحله دست یافته ای ؟! نمازهایت را کجا می خوانی ؟!
او گفت : دوست عزیز چرا تفتیش می کنی ؟
او را باز هم سوگند دادم و پس از اینکه از من تعهد گرفت که راز او را تا زنده است برملا نکنم گفت :
سید یونس ! من در پرتو ایمان ، خودسازی ، تقوا ، عشق به اهل بیت علیه السلام و خدمت به خوبان و محرومان به ویژه با ارادت به امام عصر علیه السلام مورد عنایت قرار گرفته ام و نمازهای خویش را هر کجا باشم با طیّ الارض در خدمت او و به امامت آن حضرت می خوانم.
#تقی_بی_نماز