eitaa logo
طریقه مقربین
549 دنبال‌کننده
37 عکس
51 ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علّتِ ندامت و بازگشت ميرزا از حمايتِ مشروطه ٭ اين ناچيز محمّدکريم پارسا گويد: براساس آنچه از اساتيد بزرگوارم (به عين عباراتشان) بيان شد، با اطمينان بايد گفت: آنچه تغيير رأی ميرزا نسبت به مشروطيّت و در نتيجه، جمع‌آوری و از بين‌بردنِ رساله «تنبيه‌الاُمّة» را سبب گرديده، اين دو جهت است: از جهتی: هيچ‌يک از تصوّرات و تصديقاتی که مرحوم ميرزاي نائينی از مسأله «مشروطه» و براندازی حکومتِ قاجار داشت، هيچ‌کدام بدون استثناء، بر خلافِ انتظارِ آن عالمِ بزرگوارِ دين‌دار، صورت تحقّق نپذيرفت، و تمام مطالبی که در رساله‌اش شرح و بسط داده بود (غير از چند موضوع عامّ اسلامي که همه میدانند) خلافِ آنها واقع شد، و ميرزای نائينی درک فرمودند که علمای مخالفِ مشروطه، دورنگر بودند، و با استدلال عقلی و با بصيرت باطني میدانستند و میديدند که نتائج مشروطه، به بی‌حجابی و بی دينی، و حذف علماء از متن جامعه، و به تبديل قوانين اسلامی به قوانين اروپايي منجر خواهد شد، و همين مطلب هم محقّق شد؛ لذا در دانشگاه‌ها که تأسيس شد و محضرها و دادگاه‌ها، همان قوانين اروپايي به اجرا در آمد. و از جهت ديگر: ميرزای نائينی (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالی‌عليه) در رساله «تنبيه الامّة»، سخت و بی رحمانه و به ناحق، بر علماء صالح که مخالفِ مشروطه بودند تاخته بود، و آنان را «مروّجين علنیِ شرک و کفر و ضلالت در جامعه»، و «مانند خوارج نهروان»، و «همانند اصحاب معاويه» خوانده، و به عنوان «حاملان شعبه استبداد دينی»، و «همدست با ظالمين» معرّفی نموده بود، و هدف آنان را از مخالفت با مشروطه «جلوگيری از محدوديت سلاطين»، و «باز گذاشتنِ دستِ آنان در آنچه اراده کنند» تعيين نموده بود، با اينکه بسياری از آن علماء مثل آيةالله آسيد محمّدکاظم يزدی، و حجّةالاسلام شيخ قربانعلی زنجانی، و عالم اوحدی حاجی فاضل خراسانی، و ميرزا جوادآقای ملکي تبريزي و ... کاری با دربار قاجار و دفاع از سلطنت قاجار نداشتند و ساحتِ قدسِ آنها از اينگونه نسبت‌ها پاک و منزّه بود. اين دو جهت موجب شد مرحوم ميرزای نائينی از تأليفِ رسالة «تنبيه‌الاُمّة و تنزيه‌الملّة» پشيمان شود؛ و به فرموده آقاشيخ مجتبيٰ لنکرانی: هر يک نسخه را به يک ليره میخريد و در چاه می انداخت.
رفع استبعاد ٭ حاصل: بعيد نيست که عالِمی بزرگ، در مسأله‌ای دچار اشتباه مصداقی بشود؛ نظير عالِم ربّاني حضرت آيةالله شيخ اسماعيل محلاّتي که استادِ آقاشيخ مجتبيٰ لنکراني و بسياری از علمای زمان خودش بوده. و آقای بهجت مي‌فرمودند: «شيخ اسماعيل محلاّتي استادِ مشايخِ ماست». و آقای لنکرانی میفرمود: «حکيمی بود اشراقی، و نورانی بود، و صاحب کتاب «أنوارالعلم و المعرفة»، و خيلي بزرگوار بوده». و آقای بهجت میفرمودند: «مرجعيّت به او رسيد، شيخ اسماعيل میفرمود: «فکرش را کردم، ديدم از عهده‌اش برنمیآيم». و مرجعيّت را قبول نکرد». ايشان هم با آن مقام و منزلت، يک رساله‌ای نوشته در مشروطه و وجوب مشروطه به نام «اللآلی‌المربوطة في وجوب‌المشروطة». که اسم اين رساله را به آقای بهجت گفتم، ايشان هم با حالت مخصوصی تکرار کرد: «اللآلی‌المربوطة ! في وجوب‌المشروطة» ! مخفی نباشد که بعضی مطالب علمی که در «تنبيه‌الاُمّة» هست، عين عباراتِ همان «لآلی‌المربوطة» است و از آن اخذ شده. امّا در «لآلی‌المربوطة» يک ناسزا به مخالفين نگفته؛ برخلافِ «تنبيه‌الاُمّة». و آشيخ مجتبيٰ لنکراني میفرمودند: «بعد از به پا شدنِ مشروطه، آبروی اين پيرمرد [شيخ اسماعيل محلاّتي] هم با اين رساله «اللآلی‌المربوطة» رفت». ٭ و نظير حکيم متألّه، مرحوم شيخ محمّدباقر اصطهباناتی که در حکمت، استادِ مرحوم شيخ محمّدحسين اصفهانی و استادِ مرحوم شيخ غلامرضا يزدی بوده. و مرحوم علاّمه طباطبائی در مقدّمه «تذييلات و محاکمات» در احوال مرحوم شيخ محمّدحسين اصفهانی فرموده: «در حکمت به درس حکيم متألّه مرحوم شيخ محمّدباقر اصطهباناتي حضور يافت». او در جريان مشروطه از نجف به شيراز آمد و به نفع مشروطيّت فعّاليّت می‌کرد. و خواهيم گفت که آقای بهجت فرمود (مضمون): در شيراز، در مسجد به او تير زدند. و آشيخ حسن اصطهباناتی می‌گفت: شيخ غلامرضا يزدی برای زيارت مرقد او، از يزد، پياده به شيراز رفت. آقای لنکرانی مکرّراً از ايشان [شيخ محمّدباقر اصطهباناتی] نقل می‌فرمودکه می‌گفته: «اگر سه روز از عمرم باقی مانده باشد، در اين سه روز ترويج مشروطه می‌کنم» !
اشاره به قضیه مشروطه ٭ شيخ بزرگوار حقائق‌شناس آيةالله بهجت درباره مسأله مشروطه میفرمودند: «علماء فقط جنبة محلِّل را داشتند؛ ايران دست روس بود. دولت انگليس به اين ترفند [يعنی مشروطه]، علماء را به چند واسطه وادار به ورود به اين قضيّه کرد؛ تا با عنوان مشروطه، انگليسی‌ها ايران را از دست روس برُبايند. و ايران از دست روس درآمد و به دست انگلستان افتاد. [پس علماء فقط جنبة محلِّل را داشتند]». پارسا: مطالب بيش از اينهاست و اگر اتّصال سر به گردن مانع نبود هرآينه بيش از اين صحبت‌ها به ميان می‌آمد. لکن از اين زيادتر نمی خواهم در اين موضوع حرف بزنم که مبادا به زلف يار بربخورد. دانی که چنگ و عود چه اِعلام می‌کنند پنهان خوريد باده که اِعدام می‌کنند .
شيخ بزرگوار حقائق‌شناس آيةالله بهجت میفرمودند: «در قضيّة مشروطه، چه پاکانی از طرفين کُشته شدند» ! پارسا: يعنی بعضی از بزرگان که مخالف مشروطه بودند، کُشته شدند. بعضی ها که موافق مشروطه بودند آنها هم کشته شدند. مانند مرحوم شيخ فضل‌الله که مشهور است. و مثل عالم بزرگوار ملاّ محمّدباقر اصطهباناتی، آن حکيم متألّه، که آقای بهجت می‌فرمود: «در مسجد به او تير زدند. مردم او را به کول گرفتند تا به بيمارستان ببرند، آنها هم فهميدند کُشته نشده، در وسط راه دوباره به او تير زدند و او را کُشتند». و حاجی فاضل خراسانی از مخالفين مشروطيّت، که مرحوم استاد اديب نيشابوری درباره‌اش میفرمود: «در عالَم، عالِم مثل حاجی فاضل کم است». وی يکی از بهترين شاگردان ميرزای بزرگ شيرازی بوده. آقای بهجت می‌فرمود: «جامع معقول و منقول بود». پسرش احمدآقا فاضل که در مشهد مقدّس رئيس کشيک‌های حرم بود می‌گفت (مضمون): پدرم را تير زدند. ولی کشته نشد، زخمی شد و او را به بيمارستان بردند. ٭ و اختلاف شديدی که بين علماء واقع شد، بی‌نظير بود. از شيخ بزرگوار آشيخ مجتبيٰ لنکراني (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) شنيدم: «وقتي شيخ فضل‌الله نوری را شهيد کردند، ميرزای نائينی در نجف شيرينی پخش میکرد» [کأنّه يک مانعی از مشروطه برطرف شد !]. ٭ و از شيخ بزرگوار حقائق‌شناس آيةالله بهجت شنيدم: ميرزای نائينی در کربلا برای آخوند خراسانی، کلام شيخ فضل‌الله نوری را خواند که: «بر کسانی که هوادار مشروطه هستند، حکم مرتدّ (فطری) جاری میشود». آخوند که شنيد فرمود: «ناراحت بودم از اينکه فضل‌الله نوری را کُشتند، حالا ناراحتم که چرا ناراحت شدم».
خطيربودنِ ورود به مسائل اجتماعی ٭ شيخ بزرگوار حقائق‌شناس آيةالله بهجت از مرحوم سيد محمّدتقی خوانساری نقل میکردند که: «من درس آخوند میرفتم. يک‌ نفر از خوانسار نامه‌ای برايم فرستاد که يک وکالتی از آخوند برای من بگير. ليکن آن شخص مورد تأييدم نبود؛ لهذا بعد از درسِ آخوند که هنوز روی منبر بود، نامه را به آخوند دادم که خودش ببيند. آخوند نامه را خواند و به خادمش گفت: قلم و دوات بياور. من پيش خودم گفتم: نکند به خاطر اينکه من نامه را دادم گمان کرده من مؤيِّدِ اين شخص هستم و توثيقش می کنم، در حالی که من او را قبول ندارم؛ لهذا گفتم: آقا بنده ايشان را توثيق نمیکنم. آخوند به من گفت: ملبّس هست به لباس روحانيت؟ گفتم: بله. گفت: پس ديگه چي»؟ [منظور شيخ بزرگوار از نقل اين قضيّه اين بود که: وارد شدن در امور اجتماعی، با اينگونه خوش‌بينی‌ها، مستلزم خطرات عظيمه است]. پارسا: بلی، عالِم بودن و بزرگوار بودنِ آخوند در علمِ خودش و فنِّ خودش، يک مسأله است، امّا امور اجتماعی فهميدن و فريب‌ نخوردن، مسأله‌ای ديگر است.
٭ اين ناچيز محمّدکريم پارسا میگويد: زمانی که در خدمت حضرت اديب نيشابوری (رضوان‌الله‌سبحانه‌وتعالي‌عليه) مشغول استفاده بودم، ايشان مطالب تاريخی فراوان نقل میفرمودند. بعضی از اساتيدِ مرحوم اديب، شاگردانِ بلاواسطه مرحوم ميرزاي شيرازي بودند، لهذا از طريق آنها، داستان‌هايي از ميرزاي شيرازی نقل میکردند. اديب می‌فرمود: در زمان ميرزای شيرازی، مسألة مشروطه را بردند پيش ميرزا [مطرح کردند و از او خواستند امضاء کند]، ميرزا قبول نکرده بود. آخوند خراسانی و سيّد کاظم يزدی هم [آن زمان، آنجا] بودند؛ ميرزا به آنها گفت: «بعد از من [مسألة مشروطه را] پيش شما هم می‌آورند، مبادا قبول کنيد!» بعد از نقل اين قضيّه، اديب در مقام گلايه می‌فرمود: «چرا آخوند [خراسانی] اين کار را کرده؟». [پارسا: يعنی با اينکه ميرزا صريحاً به او اطّلاع داده و سفارش کرده که: مبادا قبول کنيد، چرا آخوند در اين قضيّه وارد شد و حکم مشروطه را امضاء کرد؟ ! فلذا ديگر عذری ندارد]. مرحوم اديب پس از نقل قضيّه ميرزای شيرازی، اين جمله را هم درباره مرحوم سيدکاظم يزدی می‌فرمود: «من سيدکاظم يزدی را عالم باحقيقت می‌دانم».
٭٭٭ در پايان متذکّر می‌شوم که: از طرفی: آنچه در اين مقاله درباره«قضيّه مشروطه» ذکر شد، قليلی است از کثير. و آنچه از وقايع مربوطه در آن زمان، خصوصاً در بين علماء، و بخصوص حوزه نجف اشرف، از زبان اساتيدم شنيده و به نصّ عبارات‌شان ضبط نموده‌ام فراوان است. و کتابی مورد وثوق که در اين موضوع، مشتمل بر شرح ما وقع باشد، جايش خالی است. از طرف ديگر: حقيقةً جای بسی شگفتی است؛ زيرا با اينکه به روشنی و وضوح، برای همگان محقَّق شد که اصلِ مطرح نمودنِ «دولت‌مشروطه» و ترويجِ آن، توسّط دولت انگلستان و ايادیِ آنها با اهداف کاملاً سياسی و ضدّ دينی ـ از قبيل خارج نمودنِ ايران از چنگال روس و سلطه يافتنِ انگليس بر مملکت و استثمار منافع آن ـ صورت گرفت، ليکن به اسم «دين‌خواهی» و «ظلم‌ستيزی»، و با شعارهای دروغ و فريبنده «برقراری عدالت و آزادی» از زبان و قلم بعضی از علمای دينی، به اهداف خبيثه و مقاصد شومِ خويش رسيدند. لهذا علمائی که به عنوان «مخالفِ مشروطه» معرّفی شدند (مانند سيد محمّدکاظم يزدی و شيخ فضل‌الله نوری و ديگران) در اصلِ لزوم برقراری عدالت و اجراء احکام اسلام و جلوگيری از ظلم دستگاه حاکمه، سخنی نداشتند، بلکه سخنشان اين بود که: «دولت‌مشروطه» کلمه حقّی است که يراد بها الباطل؛ و گردانندگانِ اصلیِ اين هياهو، هر آينه دول کفر و ايادی و مزدوران‌شان بوده، و علماء را برای رسيدن به مقاصد خودشان مورد سوء استفاده قرارداده‌اند، و شعارهای فريبنده و وعده‌های شيرين که مطرح می‌کنند هرگز خودشان در صددِ تحقّقِ آنها نبوده، و از اوّل، آگاهانه دروغ می‌گفتند و ساده‌ لوحان نيز باور می‌کردند. امّا متأسّفانه اين واقعيّت‌ها و آنچه در ماجرای مشروطه و مستبدّ بر سر مسلمين ـ از علماء و عوام ـ آمد، هنوز برای بسياری از اشخاص (و حتّی کسانی که اهل مطالعه در تاريخ می‌باشند) مجهول است؛ چرا که گمان می‌کنند طرح «حکومت‌مشروطه» در آن زمان، بر حقّ بوده، و پيروزیِ هوادارانِ مشروطه، موفّقيّتِ مهمّی محسوب می‌شود. و شگفت‌آورتر اينکه از حرکتِ ناصواب مشروطه، به عنوان «نهضت» و «انقلاب» نام می‌برند ! به همين خاطر، به خواست خداوند (سبحانه‌وتعالی) به زودی رساله‌ای مستقل، در زمينه وقايعی که در ارتباط با ماجرای مشروطه به وقوع پيوست، مشتمل بر عين عباراتِ اساتيدم که شنيده و ضبط نموده‌ام تأليف، و به طالبين تقديم خواهد شد. و نيز با نگاهی محقّقانه مطالب رساله «تنبيه‌الامّة» را مورد بررسی و نقّادی قرار خواهيم داد تا جايگاه واقعی و ارزش علمی آن، از حيث عقلی و شرعی و اخلاقی روشن گردد. . و السلام علينا و علی إخواننا المؤمنين . ذی‌حجّه / 1438 ـ قم المقدّسه . محمّدکريم پارسا
طریقه مقربین
📚 مصاحبهٔ مجلّه حیات معنوی با حجّت‌الإسلام‌والمسلمین پارسا 📓 (متن کامل و پیاده‌شده از صوت، بدون ویر
اینطور نیست که هر کس بتواند استاد سیر و سلوک باشد . اینها که میبینیم خود را به عنوان استاد مطرح میکنند یا میدانند یا نمیدانند که خودشان شیادند! دانسته یا ندانسته ساده لوحانی را گیر آورده اند و دور خودشان جمع می کنند. عالم دین آقای بهجت است که سلطان است ، که فقط خدا را عبادت می کرد. و غیر خدا هم نمیتواند در او تأثیر بگذارد ؛ لهذا میبینی عبد است برای امام زمان علیه السّلام و ائمه طاهرین مثل علامه طباطبائی استاد این راه است و در زمانهای قبل زیاد بوده اند ، بعضی هایشان معلوم بودند و بعضی هایشان معلوم نبودند. حاصل : استاد حقیقی این راه را پیدا کند و در محضرش کوچکی کند ، باید افتخار کند. https://eitaa.com/tarighe
طریقه مقربین
📚 مصاحبهٔ مجلّه حیات معنوی با حجّت‌الإسلام‌والمسلمین پارسا 📓 (متن کامل و پیاده‌شده از صوت، بدون ویر
در وسائل الشیعه ج ۸ ، ص ۵۲ آمده: یک وقتی حضرت جبرئیل آمد خدمت پیغمبر اکرم ص ؛ پیامبر به او فرمودند: « يَا جَبْرَئِيلُ عِظْنى » ؛ مرحوم محمدتقی مجلسی ( رحمة الله علیه) در شرح من لا يحضره الفقيه می فرماید: این کار پیامبر که از جبرئیل درخواست موعظه می کند دلالت می کند بر اینکه علماء و کسانی که میدانند نیز نیازمند یادآوری هستند ، چنانچه خداوند در سوره ذاریات فرموده: فَذَكِّر فَإِنَّ الذِكرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ ؛ حاصل تذکر نافع است. اینکه انسان یک استادی داشته باشد که عالم و عارف باشد و راه رفته باشد و طرق را بداند پیمودن راه را برای سالکی که مستعد باشد خیلی آسان می کند ؛ این یکی. یکی اینکه: استاد داشتن ، موجب افتخار انسان است. کسی هم که عالم است ، اگر دنبال علم است ، اگر دنبال معنویت است نسبت به أعلم از خودش کوچکی می کند. https://eitaa.com/tarighe
دو_نقل_دیگر_از_سیّد_عبدالغفّار_مازندرانی.mp3
3.54M
🎧 دو نقل دیگر از سیّد عبدالغفّار مازندرانی 🎙 شیخ محمّدکریم پارسا 🌱 شب جمعه، ۳۰ صفر ١٤٤٣ / ١٥ مهرماه ١٤٠٠ | تهران | پس از روضهٔ منزل دکتر حسین کلباسی [💥 اختصاصیِ چراغ مطالعه | انتشار برای اوّلین بار در تلگرام] @cheraghe_motaleeh
بیعت با غیر معصوم این ناچیز می گوید: متأسفانه روش سیروسلوک عرفانی که سالیان سال در حوزه نجف اشرف و حوزه های دیگر و شهرهای دیگر بین علماء متداول بود ، در زمان ما عوض شده ؛ خدا پرستی تبدیل شده به شخص ، پرستی و روش روش درویشی شده است. و منشأش دو نفر هستند از کسانی که منسوب به علامه اند. مخفی نیست هر انسان مسلمان چه از علماء باشد چه از غیر علماء ، باشد باید عمل به شریعت کند و به علم خود عمل کند همانطور که در احکام ظاهریه انسان جاهل به عالم مراجعه می کند برای رفع نیاز ، در سیروسلوک إلى الله هم انسان رجوع می کند به استاد طریقت. و « طریقت » همان عمل کردن به شریعت است به نحو کامل ولی باید دانست و توجه داشت که مطاع در هر حال حضرت ربّ العالمین است ، و لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق » تسلیم شدن فقط برای خداوند و رسول خداوند و ائمه طاهرین درست است تسلیم شدن برای غیر خدا و معصومین ( علیهم السلام) بی دینی و لا ابالی گری است ؛ شبستری در « گلشن راز میفرماید: مریدی علم دین آموختن بود یکی از رفقا که خدمت حضرت آیة الله آشیخ علی اکبر مرندی- آن عالم و عارف بزرگوار- مشرف میشد میگفت از آمیرزا علی اکبر پرسیدم آقامیرزا علی آقای قاضی که بوده ؟ فرمودند: « شخصی بوده که حلال خدا را حلال میدانسته حرام خدا را حرام میدانسته ». گفتم همین ؟ فرمودند: اگر کسی حلال خدا را حلال ، بداند حرام خدا را حرام بداند ، در زمان خودش پیغمبر است. این ناچیز گوید وقتی سالکی میداند فلان امر حلال است و فلان امر حرام است ، اگر استاد طریقت گفت: فلان حرام را انجام بده و آن سالک هم به عنوان تسلیم و اعتقاد به آن استاد طریقت ، قبول کند و عمل کند به حرف او هم آن استاد طریقت و هم آن سالک آن سالک بی دین اند ؛ زیرا این دین و شریعت اسلام عمومی است ؛ پیامبر اکرم و ادنای ، امت مکلفاند به شریعت در همۀ احکام و در همۀ احوال ، ( غیر از مختصاتی که برای پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله وسلّم) ثابت است). خداوند تبارک و تعالی) می فرماید قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني ؛ انسان سالک که می خواهد سير إلى الله بکند و عارف بشود و تالی تلو پیغمبر و ائمه طاهرین ، گردد ، باید پیروی از حکم خداوند کند و تابع پیامبر باشد. شاگردی که در محرمات از استاد اطاعت کند ، یا استادی که اینطور دستوراتی را فرضاً بدهد آیا این متابعت پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله وسلّم) است ؟ حضرت علامه طباطبائی میفرماید: « ما غیر از شریعت چیزی نداریم آیا اینطور دستور دادنها و اینطور اطاعت کردن با شریعت جور در می آید ؟ سالکی که متابعت کسی را بکند و تسلیم کسی باشد بنحوی که به استاد بگوید: اگر فلان عمل حرام را امر کنی من تسلیمم ، آن استاد طریقت و آن شاگرد طریقت ، هر دو از قطاع طریق و راهزنان هستند. و در دین مبین اسلام بیعت با غیر معصوم و تبعیت محض از غیر معصوم باطل و مردود است. اقیانوس علم و معرفت صص ۲۲۷-۲۲۶ https://eitaa.com/tarighe
💞 تازه‌هایی از شیخ‌الشریعهٔ اصفهانی / ۱ مطالب ذیل را طیّ چند سال و با پیگیری و سماجت در مجالس متفرّقه از جناب آقای پارسا شنیده و به‌تدریج ثبت کرده‌ام. امید که مورد استفادهٔ خوانندگان و متعاقَب به دعای خیر ایشان باشد. آقای پارسا پسرِ دخترِ پسرِ شیخ‌الشریعهٔ اصفهانی (یعنی مرحوم شیخ حسن شریعت) است. 🟪 ❇️ «آقای بهجت می‌فرمود: شریعت در لباس مشکوک بحث می‌کرد. مدّتی (مثلاً دو ماه) طول کشید. بعد رفت به یک بحث دیگر. دو سه روز بعد از آن‌که در آن بحث جدید صحبت می‌کرد، یک نفر وسط درس سؤال کرد: اگر موی گربه روی لباس باشد حکمش چیست؟! شریعت گفت: بین ما و شما جامع این سقف است!» ✳️ «آقای بهجت از مرحوم شریعت اصفهانی نقل می‌کرد: ما درس خواندیم، بقیّه اعلم شدند!» ✅ «باز آقای بهجت نقل می‌کرد که: شریعت می‌فرمود: اگر اعلمیّت مانع از سهم امام بود، همه می‌گفتند: نه بابا، کِی ما اعلم هستیم؟!» ❇️ «آقای بهجت می‌فرمود: شریعت اصفهانی فرموده بود: طلبه‌ها می‌آیند درس ما، تربیت‌شان می‌کنیم، ملّا می‌شوند، وقتی می‌خواهند بروند ایران از آخوند وکالت می‌گیرند!» ✳️ «سیّدی بود در مدرسهٔ قوام، می‌گفت: شریعت اصفهانی بالای منبر بود، داشت درس می‌داد، آن طرفِ مدرسه بنّائی بود. آن وقت، بنّائی که می‌خواستند بکنند (دیده بودم، زمان خودمان هم بود)، آجر و گچ و شن و این‌ها را روی درازگوش می‌گذاشتند. این درازگوش‌ها که گچ و این‌ها آوردند و وارد مدرسه شدند، شریعت اصفهانی چشمش افتاد به این‌ها؛ گفت: فضلا آمدند! یک نفر فوری گفت: آمدند تعیین اعلم بکنند!» [متأسّفانه در کتابچهٔ گوهر گمشده، ص۱۵۲، این ماجرا را به مرحوم نائینی و میرزا هاشم آملی نسبت داده است.] ✅ «آقای بهجت از مرحوم شریعت اصفهانی نقل می‌کرد: بی‌سوادی طبق اصل است!» ❇️ «آقای بهجت دربارهٔ شریعت اصفهانی می‌فرمود: پیرمرد هشتادساله چه‌قدر دل‌زنده بوده! [اشاره به همین مطایبات علمی و ظرائف زیبای زندگی طلبگی.]» @cheraghe_motaleeh https://t.me/cheraghe_motaleeh/3965