❁﷽❁
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست
همه سازهایش کوک نیست
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید
حتی با ناکوک ترین ناکوکش
اصلا رنگ و رقص
و ساز و کوکش را فراموش کن
حواست باشد به این
روزهایی که دیگر برنمی گردد
به فرصت هایی که مثل باد می آیند
و می روند و همیشگی نیستند
به این سالها که به سرعت برق گذشتند
به جوانی که رفت
میانسالی که می رود
حواست باشد به کوتاهی زندگی
به تابستانی که رفت
پاییزی که دارد تمام می شود کم کم
ریز ریز،
آرام آرام،
نم نمک...
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی گاهی
می بارد گاهی هم صاف است
بدون ابر بدون بارندگی...
هر جور که باشی می گذرد
روزها را دریاب...🌸🍃
#حال_خوب
#فرصت
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_هنری_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
♻️قسمت قاسم، تمام شدن...👆👆
🎞تولیدگر: سرکار خانم آمنه خلیلی
#حال_خوب
#قاسم_سلیمانی
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
33.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
مردان بهشتی ، بهشت گوارای وجودتان
📽تولیدگر:سرکار خانم ستایش خضری
#حال_خوب
#سردار_سلیمانی
#کلیپ_تصویری
#گروه_تبلیغی_هنری_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨﷽✨
♻️پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: آدمی بر دین و آیین...👆👆👆
#نکته_ناب
#کلام_نور
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❁﷽❁
وقتی که "نصف دانه خرما"
«مارا از آتش جهنم دورمیکند»،
و "صدقه" دادن...
«خشم پـروردگار راخاموش میکند»،
»و "دو کلمه"...
«میزان اعمال ماراسنگین میکند»:
"سبحان الله وبحمـده "
"سبحان الله العظیـم"..
»و"روزه یـکروز"...
«مارا هفتاد سال ازجهنم دور میکند»،
»و "وضو گرفتن"...
«گناهان اعضای بدن رامحو میکند»،
»و "ثـوابی"...
«که دهـها برابر میشود»...
»و "گنـاهی" که...
«با توبه ای خالصانه بخشیده میشود»....!
»پس چرا بعضی ها فکر میکنند...
«که "بــهشت" دور است؟
#تلنگر
#بهشت
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_هنری_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥
«سهل انگاری »
چشم های سبز رنگش را به صورت دکتر گره زد و با لهجه ای که به سختی فهمیده می شد گفت: منو میکشه، دیروزم که اومد بیمارستان، چند بار کتکم زد.
دکتر در حالی که با سِرُم ور میرفت، نفس عمیقی کشید: ان شاءالله خوب میشه
_چطوری اخه؟ دختره. فردا باید شوهرش بدم، اینجوری؟ تو رو خدا یه کاری براش بکنید
_ ما که هر کاری میشد کردیم.
زن با لباس گشادِ صورتی، موههای بور، پوستی آفتاب سوخته و جثه ای ریز بی تاب و بی قرار دنبال یک حامی میگشت.
پرستار اشاره ای به دخترک، که در آغوش مادر خوابیده بود کرد: چرا از دو پا سوخته؟ این که چهار دست و پا میرفته و معمولا باید از دست وارد آتیش بشه نه از پا؟
زن با ناخن های لاک زده اش که یکی در میان لاک رویش ریخته بود موهای فرزند 8 ماهه اش را مرتبط کرد : داشت با داداشش بازی می کرد، یهو عقب، عقب، رفت تا افتاد تو تشت آتیش
دکتر کمی پانسمان قهوه ای رنگ روی زخم را کنار زد : دعاش کنید، الانم غصه ی دعوا کردن شوهرت رو نخور. سهل انگاری کردی، حق داره ناراحت باشه.
زن معصومانه سرش را پایین انداخت : ما عشایریم، بعضی مردامون خیلی زور میگن. برم ببینه بچشو به خدا منو میزنه تا بمیرم
سکوت همه ی اتاق را فرا گرفت.
_خانم دکتر خوب میشه؟ انگشتاش خوب میشه؟ چیزیش بشه منو باباش تکه پاره میکنه
_توکل بر خدا
دکتر و پرستار از اتاق خارج شدند در حالی که دکتر می گفت: انگشتاش رو نمیشه کاری کرد. 4 تا انگشت پای چپش قطع میشه.
هنوز صدای دعای زن و بی قراریهایش از روبرو شدن با همسرش به گوش میرسید.
( داستانی کاملا واقعی)
✍️به قلم : سرکار خانم آمنه خلیلی
#داستانک
#سهل_انگاری
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_هنری_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥