•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
"زیارت"
لحظات روحانی سحر بود دم دمای اذان صبح؛
اتوبوس نزدیک مسجد و سرویس بهداشتی نگه داشت.
۲۰ دقیقه برای وضو و نماز صبح و بعد حرکت...
بعد از نماز اتوبوس حرکت کرد. اما انگار جاده خیلی شلوغ بود گاهی خبر می آمد: ترافیک خیلی سنگینه!
۲۰۰ کیلومتری به مرز خیل عظیمی از خودروهاو حتی عابرین پیاده کنار جاده حجم ترافیک را بیشتر کرده بود.
دلم شور می زد با این سرعت کی میرسیم!!
خدایا نکنه مشکلی پیش بیاد نتونیم از مرز رد بشیم!!
فکرش حالم رو خیلی بد می کرد.
به سختی می شد جلو رفت.
اتوبوس دور زد و از جاده فرعی برگشت.
یهو توی دلم خالی شد وای یعنی داریم بر می گردیم!؟؟
در اتوبوس همهمه بلند شد. بعد از مدتی بگو مگو ها، معلوم شد داره میره به سمت اهواز.
افتاد تو جاده اهواز خرمشهر و سرعت گرفت دلم آروم شد ولی باز هم هول و اضطراب وجود داشت نکنه اونجا هم مرز بسته باشه!؟
اولِ جاده ی اهواز؛ اتوبوس نگه داشت: بفرمایید صبحانه؛
موکب سید الشهدا،
صبحانه و جایی تازه حال وهوایی تازه ای به ما داد.
سوار شدیم و لی هَرَز گاهی خبری می رسید و دلشوره ام را زیاد می کرد؛
مرز بسته است.
نمی خواستم باور کنم، خودم را امیدوار می کردم: انشالله دروغه.
تازه داشتم در تمام عمرم گرمای ۵۰ درجه را تجربه می کردم.
اتوبوس تند می رفت. چشمهایم منظره ها را عکس برداری می کرد.
دشتهای طنیده اهواز، باغستانهای نیمه شاد،نخل های سر بریده و نیم سوخته، ایستگاه حسینیه، پل سابله، پاسگاه زید، طلائیه ...
دیوار های که آثاری از گلوله و انفجار را در خود به یادگار حفظ می کرد.
تابلو های رنگ و رو رفته که با نام یا حسین و سلام رزمنده منقش بود.
بقایای خاکریزها، دپو ها، قطعات مهمات جنگی،
کلاه خود سوراخ،
لنگه پاره ای از پوتین که در ذهن این سوال ایجاد می کرد آیا بر سر صاحبش چه آمده؟
و آثار دیگری که گویا صدای شلیک گلوله ها و خمپاره ها و هیاهوی جنگ را حکایت می کرد.
حال دلم کاملا عوض شده بود به کلی فراموش کرده بودم که مسافر کربلاییم
حلقه های اشک مانند مروارید بی اختیار بر گونه هایم می غلطید.
گویی به راحتی بوی کربلا را حس می کردم.
چشمم به تابلو سنگ شکسته ای افتاد؛
شلمچه
چه اسم نام آشنایی!
تداعی شد در ذهنم "شلمچه در خون"
تازه فهمیدم رسیدم کربلا؛
کربلای ایران
✍️به قلم :سرکارخانم مریم رضایت
#داستانک
#دفاع_مقدس
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨﷽✨
🟢 خداوند در قرآن کریم میفرمایید :...
#نکته_ناب
#کلام_نور
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
💠 اصلاً در جمع با هم تند صحبت نکنید. حتی اگر افرادی که در کنارتان هستند از امینترین افرادند مجوز دخالتها و تعبیرهای بد آنها را صادر نکنید!
💠 هیچگاه اجازه ندهید خانواده یا دوستانتان از مشاجرات شما چیزی بدانند زیرا شما بخاطر عشق به یکدیگر فراموش میکنید اما هیچگاه خانواده شما فراموش نخواهند کرد و جایگاه همسرتان در خانواده پایین میآید.
#همسرانه
#تند_صحبت_کردن_ممنوع
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈•
🗝یادگیری خود را متحول کنیم📝
1️⃣6️⃣با کسب دانشهای سودمند درخت زندگی خود را از آفتها حفظ کنیم.
2️⃣6️⃣ثروتمندترین فرد کسی است که از دانش بیشتری بهرهمند باشد.
3️⃣6️⃣بزرگترین سرمایهای که پدر برای فرزندش به یادگار میگذارد، علم و دانش است.
4️⃣6️⃣تظاهر به عالم بودن یک انگیزه قوی برای نیاموختن است پس درهای علم را بر روی خود نبندیم.
5️⃣6️⃣ذهن خانهای است که باید با آموختن آباد شود چرا که هیچ عذری برای خراب بودنش نیست.
6️⃣6️⃣پیمانههای علم هیچ گاه ظرف ذهن را پر نمیکنند و این یعنی: بی نهایت بار، فرصت برای آموختن.
7️⃣6️⃣روز نامبارک روزی است که در آن علمی نیاموختهای، تلاش کنیم تقویم عمرمان از این روزها پر نشود.
8️⃣6️⃣به کسی که دنبال خوشبختی میگردد اما با نادانیهایش مبارزه نمیکند، بگویید که آدرس را اشتباه میورد.
9️⃣6️⃣علم پله است بعد از نادانی و قبل از عمل کردن.
0⃣7️⃣میزان علم همان میزان بهرهمندی از زندگیمان است، بیایید از زندگی خود بهره ببریم.
#مشاوره
#مهارت_یادگیری7
#متن_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
✨﷽✨
#تلنگر
#زندگی
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❁﷽❁
🟢 دليلی که یک زن از همسرش دل زده میشود چیست؟
#همسرانه
#دل_زدگی_همسر
#کلیپ_تصویری
#گروه_تبلیغی_تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈