8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄*
🟢چگونگی رفتار با همسر ❤️
#مشاور_خانواده
#همسرانه
#تولیدگر_علیرضا_حبیبی
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@tarino
✨﷽✨
#نکته_ناب
#عکس_نوشت
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@tarino
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧚♂️﷽🧚♂️
#کودکانه
#بازی_بزن_به_هدف
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@tarino
🕊️صدای آواز پرنده ها را میگذارم.
چشم هایم را میبندم وخودم را تصور میکنم میان جنگل.
🌾نسیم خنکی صورتم را نوازش میدهد. بوی برگ تازه. بوی نم باران. بوی تنهایی .من واین پرنده زیبا...
در این هوای غم گرفته چه میچسبد.🍀
#حال_خوب
#تولیدگر_مریم_روغنی
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@tarino
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄*
« عمو ایوب»
همه به آن طرف خیره شده بودند و اشک می ریختند.
جمعیت آنقدر زیاد بود که جای سوزن انداختن نبود.
افرادی با لباس نظامی ایستاده بودند و با خشونت مردم را با چوب و گاهی دست خالی پس میزدند.
بچه ای نحیف، دست پدرش را چسبیده بود و سعی میکرد روبهرو را ببیند. گویی اولین بار است که چنین جایی می آید.
در نظرش شاید یک شهربازی بزرگ آن طرفِ جمعیت بود و یا شاید جمعه بازاری شبیه به جمعه بازار شهرشان.
در ذهنش مدام دنبال جواب میگشت.
دست دیگرش را به لباس پدر کشید و گفت: بابا دارم خفه میشم، بغلم کن.
پدر بی درنگ او را در آغوشش گرفت. پسرک سرهای تراشیده شده و حتی پرموی مردان و چادر های رنگارنگ زنان را به خوبی میدید.
انگار بالای قله کوه رفته بود.
حالا می توانست آن دور دورها را ببیند.
با دقت به محل توجه مردمی که گریه میکردند نگاه کرد. ولی نمی فهمید چه خبر شده است. آنجا که چیزی نبود.
فقط چند قبر خاکی...!
نسیمی آرام، ولی گرم شروع به وزیدن کرد و آویز پشت سربند پسرک را که روی آن نوشته شده بود « یا حسن مجتبی» به تکان خوردن وادار کرد.
پسرک نگاهی به پدر کرد و گفت: برای این مرده ها دارید گریه می کنید؟
پدر که اشک روی گونه هایش تیله وار می غلطید گفت: اینا آدمای بزرگی هستن. درسته قبرشون خاکیه ولی این چیزی از خوب بودنشون کم نمیکنه. ما دوباره براشون گنبد خوشگل میسازیم، مثل گنبد امام حسین. اونجا رو که یادته؟
پسرک گفت: آره یادمه.
لبخندی زد و ادامه داد: خونه رفتیم به عمو ايوب بگو بیاد براشون درست کنه، مگه خونه ی ما رو اون درست نکرده؟
اما سکوت پدر او را هم ساکت کرد. و هر دو به قبر های بدون بارگاه و نگهبانان بددهان و بی ادب خیره شدند.
💢 به قلم : آمنه خلیلی
#داستانک
#متن_نوشت
#قبرستان_بقیع
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@tarino
💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭💭
✨﷽✨
#نکته_ناب
#کلام_نور
#تربیت_فرزند
#گروه_تبلیغی_تارینو
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/tarino
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@tarino