فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_استوری
💌عهد میبندم....
یا مهدی ادرکنی💛
@tarkegonaho
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
نیایش صبحگاهی
خدايا 🙏
هرروز نوری
از وجود نورانيت
بر قلوب تاريک و گرفته ما بتابان
وباحرارت عشق ومعرفت خويش
قلبهای خسته و يخ زده ما را
گرمی ببخش
وقلوب ما را اِحیا بفرما!
خورشید
جایش را به ماه میدهد
روز به شب
آفتاب به مهتاب
ولے مهرخدا
همچنان با شدت می تابد
امیدوارم قلب هاتون
پر از نور
درخشان لطف و رحمت خدا باشه🙏
صبحتــون بخیر
دلتون سرشار از نـــور الـهــی
@tarkegonaho
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺
#تلتگ
شاید غمگین ترین موسیقی بی کلام دنیا ، صدای پای آمدن توست که انتظارش را بی صبرانه میکشم😔😔
❤️✨اللهم عجل لولیک الفرج✨❤️
┄┅═══✼✨✼═══┅┄
@tarkegonaho
پر میکنم عالمو از عشق چادرم
چادرم
تنها یه پوشش ساده نیس
یه دنیا خاطرس
امانت مادرم زهراست...
#زن_عفت_افتخار
@tarkegonaho
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️[ الله اکبر این همه جلال
🌹الله اکبر این همه شکوه]
▫️مداحی حاج مهدی رسولی شهرِ لاهور
پاکستان
#لذت_ببرید
🎙•| #حْـآجْمَــهٓـــدےرَســٓـولـےْ
#امام_زمان
@tarkegonaho
🌻♥️
*آروم باش*
به دنیا اجازه نده ، تو رو خشن کنه.
به درد اجازه نده، درونت تنفر ایجاد کنه .
به خستگی اجازه نده ، ناامیدت کنه .
به تلخی اجازه نده، خنده های قشنگتو بدزده .
به سختی اجازه نده ، آرزوهاتو فراموش کنی .
به غم اجازه نده ، حال خوبتو رها کنی .
و به آینده اجازه نده شیرینی لحظه رو ازت بگیره .
فقط آروم باش
فقط صبور باش
فقط مهربون باش
🌻♥️♥️🌻
🔴 نماز شب از ترس...
✍️ حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش میاندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد.
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد...
از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن #مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد...
هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش میگشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد.
سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند، وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....
و #دزد از شدت ترس هر نماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع میکرد تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند.
و اینگونه شد که وزیر، جوان را نزد حاکم برد
و حاکم که تعریف دعاها و نمازهای #جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و میخواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به #ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمیکرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت:
خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با #نماز شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر #صداقت و خوف تو بود چه به من میدادی و هدیهات چه بود اگر از ایمان و اخلاص میخواندم !