14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نکته مهم دیگ در مورد عفاف🧐
گوش ما چقدر باید کنترل بشه؟؟🤔
یعنی چه چیز هایی رو باید بشنویم و چه چیزهایی رو نشنویم؟؟
در این کلیپ و کلیپ های بعدی سیدکاظم مفصل درباره عفاف در شنیدن صحبت می کنن😍
#سیدکاظم_روحبخش
#خودکنترلی
#عفاف_شنیدن
#قسمت_اول
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
💎امام صادق علیه السلام:
اَحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرْتَ تَكُنْ مُسْلِما؛
با همسايهات خوشرفتارى كن تا مسلمان راستين باشى.
📗[بحارالأنوار: ج74، ص158]
📚 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
دَرونَتچِہدارۍڪِہمـٰارا
شیفتِہومَبھوتِتوڪَردِهآقـٰا..!シ
#حضرتعشق
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
💎امام علی علیه السلام:
اللّهَ اللّهَ فِي الصَّلاةِ فَإنَّها خَيرُ العَمَلِ، إنَّها عِمادُ دينِكُم؛
خدا را، خدا را درباره نماز، كه بهترين كردار و ستون دين شماست.
📗[گزیده تحف العقول، ح65]
📚 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه گناه نکنیم؟
قسمت هفتم
استاد رائفی پور
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
980220-Panahian-M-ImamSadegh-GonahChistTobeChegooneAst-05-18k.mp3
9.43M
گناه چیست ؟ توبه چگونه است ؟
جلسهپنجم
استاد پناهیان
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•✨| ترک گناه |✨•°
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۱۱۹ ساعتی از ظهر گذشته که از قراصی خبرهای نگرانکننده
.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۱۲۰
منطقه در هجوم مسلحین و نیروهای تکفیری قرار دارد. میخواهم هرطور شده، کاری بکنم.
به ابتدای روستا که رسیدیم، اصرار کردم که جلو بروم اما فرمانده فوج نمیگذاشت. در همین حین، چند نفر از نیروهای افغانستانی و عراقی را دیدیم که از روی تپه فرار میکردند. هرچه پرسیدیم کسی جوابمان را نداد؛ وحشتزده بودند و انگار صدایمان را نمیشنیدند. بالاخره فرمانده، جلوی چند نفر از نیروهای افغانستانی را گرفت تا بپرسد دقیقا چه اتفاقی افتاده. وسط صدای انفجارها و تیربار دشمن، یکیشان گفت نیروهای تکفیری دارند به سرعت به روستای قراصی نزدیک میشوند. دل تو دلم نبود که زودتر بروم جلو. اما هرچه اصرار میکردم، فرمانده اجازه نمیداد.
فرمانده، گروهی از نیروهای نجباء را به سمت تپهای فرستاد که تروریستها از آن ناحیه در حال پیشروی بودند. فرصت را غنیمت شمردم و دوباره اصرار کردم که من هم بروم بالای آن تپه. فرمانده گفت فقط برو و ببین بچههای عراقی در چه حالی هستند و برگرد. بال درآوردم. آنقدر خوشحال بودم که یادم رفت بیسیمم دست فرمانده جا مانده!..
....
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔 #راستی_دردهایم_کو
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۱۲۱
شرایطِ آن سوی تپه، شرایط خوبی نبود. تیر و ترکشها در میان درختان صلح، زیتون، آتش جنگ را شعلهور کرده بودند. نیروهای عراقی، آرامآرام در منطقه توزیع میشدند.
تا من بروم و برگردم، سیدغفار و مصطفی و امیر هم آمده بودند. رحیم و چند نفر از نیروهای عراقی توی روستا در خطر بودند. نگرانشان بودم. وسط نگرانیهایم سروکله رحیم پیدا شد. از دور او را میدیدم که به نیروهای فاطمیون نزدیک میشود. در حال رصد کردن اوضاع بود. من از پشت سر به سمتش میرفتم.
منطقه را زیرنظر داشتم و شبهایی را به یاد میآوردم که با علی آمده بودیم برای مینگذاری در نزدیکی همین منطقه. بخشی از خاکریزهای از قبل مهیاشده حالا کمککننده بودند. آرام به سمت رحیم حرکت میکردم. مشغول صحبت با یکی از نیروهای فاطمیون بود. میگفت این نیرویی که روی خاکریز ما ایستاده، خودی است؟ جواب داد آخر روی خاکریز ماست، حتما خودی است! دوباره سوالش را تکرار کرد؛ اینبار یکی دیگر از نیروها گفت، خودی نیست، تکفیری است!
رحیم کفری شد که کدامتان درست میگویید؟ خوب نگاه کنید؛ دارند توی سنگرهای شما را میگردند! تا این صحنه را دید به یکی از نیروها گفت به سمتش تیراندازی کن! تعلل کرد؛ رحیم فریاد زد که بزن! تیراندازی همان و فرار و تیراندازی متقابل آن نیروها همان؛ خودی نبودند!
رحیم، سرش را که برگرداند و مرا پشت سرش دید. لابد فکر میکرد برگشتهام عقب. گفت خدا خیرت بدهد! حالا که ماندهای بیا کاری بکن! تو از سمت راست برو به خانهای که چند نفر از نیروهای فاطمیون آنجا هستند؛ برایت نیرو میفرستم. خودم هم از سمت چپ خانهها میروم؛ بیسیمت را هم روشن بگذار. و من بیسیم نداشتم!...
....
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔 #راستی_دردهایم_کو
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1