D1737926T13959582(Web)-mc.mp3
292.2K
🔖منبر کوتاه🔖
🔊#صوتی
🔅آیا شانس و اقبال اساساً وجود دارد؟
🔰 #استاد_عالی
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•✨| ترک گناه |✨•°
کتاب رمان سلام بر ابراهیم #پارت۶۸ او به خواندن دعاهاي كميل و ندبه وتوســل مقيد بود. دعاها و زيارتها
کتاب رمان سلام بر ابراهیم
#پارت۶۹
عباس هادي:
نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايي از داخل کوچه آمد. ابراهيم
سريع از پنجره نگاه کرد. شخصي موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال
فرار بود!
بگيرش... دزد... دزد! بعد هم ســريع دويــد دم در. يکي از بچههاي محل
لگدي به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين شد!ِ تکه آهن روي زمين دســت دزد را بريد و خون جاري شــد. چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد ميكشيد که ابراهيم رسيد. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سريع سوار شو!رفتند درمانگاه، با همان موتور. دســتش را پانسمان کردند. بعد با هم رفتند مسجد! بعد از نماز كنارش نشست؛ چرا دزدي ميكني!؟ آخه پول حرام كه... دزد گريه ميكرد. بعد به حرف آمد: همه اينها را ميدانم. بيكارم، زن وبچه
دارم، از شهرستان آمدهام. مجبور شدم.
ابراهيــم فكري كرد. رفــت پيش يكي از نمازگزارها، بــا او صحبت كرد.
خوشحال برگشت و گفت: خدا را شكر، شغلي مناسب برايت فراهم شد. از فردا برو ســر كار. اين پول را هم بگيــر، از خدا هم بخواه كمكت كند. هميشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگي را به آتش ميكشد. پول حلال
كم هم باشد بركت دارد.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
کتاب رمان سلام بر ابراهیم
#پارت۷۰
تقي مسگرها:
صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. ابراهيم و برادرش را ديدم.
مشغول اثاثكشي بودند.
سـلام كردم وگفتم: امروز عصر قاســم با يك ماشــين تــداركات ميره
كردستان ما هم همراهش هستيم.
با تعجب پرســيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشــه. جواب داد:
باشه اگر شد من هم ميام.
ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان
به سمت آسمان نگاه ميكردند.
ســاعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشــكري با يك جيپ آهو، پر از وسایل تدارکاتی آمدمن هم سوار شدم. موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاثكشي نداشتيد؟!گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با ســختي بســيار و عبــور از چندين جاده
خاكي رسيديم سرپل ذهاب.
هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باوركند. مردم دستهدسته از شهر فرار
ميكردند.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
❌توئیتهای پویانفر را ببینید..
✖️خودتان قضاوت کنید
خداروشکر این فتنه جنبش فواحش و جنگ احزابِ #حجاب به خوبی صفکشی ها و مرزبندیها را از هم جدا کرد و مشخص شد چه کسانی خیمه سرخ اباعبدالله را صورتی میخواهند و دنبال رسمیت بخشیدن به بد/بی حجابی و تعطیلی اجرای احکام الهی در کشور #امام_زمان هستند
#مداح_صورتی
#پویانفر
✿⃝🏴@aflakian1