بہقولاستاد #رائفیپور :
اینهمہروایٺدربارهمهدویٺهسٺ!
آقاتوۍیڪیشوننفرمودن،اگرمردمدنیا
بخوان!ظهور اتفاق میفته..!
توےهمشونفرمودن :
اگرشیعیانما
اگرشیعیانما..
بابا...گره...خودِماییم.
تمام🚶💔
#تلنگـــــــر_و_تفکـــــــر
تـو گنـآه نڪن؛
ببین خدا چجورۍ حـٰالتـو جا میارھ!'
زندگیتو پر از وجودِ خودش میکنہ(:
- عصبے شدی؟!
+نفس بکش بگو: (بیخیال،چیزیبگم ؛
امام زمان ناراحت میشھ؛✋🏼
- دلخورٺ کردن؟
+بگو؛ خدا میبخشہ منم میبخشم🌿.
پس ولش کن!!
- تهمت زدن؟'
+آروم باش و توضیح بدھ وَ
بگو^^! بہ ائمہ [علیھالسلآم] هم خیلی تھمتـٰا زدن
- کلیپ و عکس نآمربوط خواستی ببینی؟!
بزن بیرون از صفحه بگو📲 مولآ مھمتـرھ!
- نامحرم نزدیکت بود؟!🚶🏻♂
+بگو مھدیِ فاطمھ🌹خیلےخوشگلترھ🖐🏻
بیخیال بقیھ ... !
🌺 زندگے قشنگتـر میشھ نھ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوشنبه های امام حسنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوشنبه های امام حسنی
محمدرضا به دو چیز خیلـے حساس بود
موهاش
موتورش
قبل از رفتن به سوریه
هم موهاش رو تراشید
هم موتورش رو داد به رفیقش
بدون هیچ وابستگی رفت..
#شهید_محمدرضادهقانامیری
دلم میخواد
حاج احمد✨
یه دونه از اون کشیدههاش👊
بخوابونه زیر گوشم و بگه
اینجوری میخواستی
بچه انقلابی باشی...؟💔
#تلنگرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺🦢༻
-
#حسیـنمن❤️
عاقبـــتباتیـــغِاَبرویـتســرمرامیبُـــرَم
تاکهچَشمَتپُرشودازصحنهیجانکندنم...
.
-
-
🦢•¦➺ #استورۍ_مذهبۍ
🤍•¦➺ #ڪُـپیبـٰاذِڪرِصَلواٰتـ
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ•●•ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༺🦢༻
-
.#حسیــنمن¹²⁸
تمامزندگیامخیمہگاههیئتبود
بگوملائکہ ازمادرم سؤال کنند
-
-
🦢•¦➺ #استورۍ_مذهبۍ
🤍•¦➺ #ڪُـپیبـٰاذِڪرِصَلواٰتـ
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ•●•ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ
✍رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:
یا علی!
هر وقت در #گرفتاری واقع شدی،
این ذکر را بگو که خدای متعال
با این ذکر، بلا را از تو برطرف میکند:
«بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین.»
📚 بحارالانوار ج۹۲
✨﷽✨
🔴 توابین (رها یافتگان)
✍عربده کشان وارد شهربانی شد، فریاد میزد این راسته یه شیر داره اونم مرتضی ست، گیر داده بود به تابلوی شهربانی ، عربده میکشید میگفت چرا عکس شیر روی تابلو حک شده ، شیر این محل منم، مرتضی!!! یکه بزن پاچنار بود، از این باباشملهای کله خراب، نوچه هایش هم کم نبودند، ولی با همه ی لات بازیهاش ذره ای هم مرام و معرفت سرش میشد. رفته بودند با نوچه هایش یکی از باغهای فرحزاد، شب جمعه بود، میزدند و میرقصیدند، جوانی مودب آمد سمتشان ، سلام کرد و گفت سید مهدی قوام(از وعاظ بنام آن دوره) همراه خانواده اش گوشه ی باغ نشستند،خوب است کمی مراعات حال حاج آقا را بکنید.
اسم سید مهدی قوام را که شنید بلند شد رفت بطرفش ، سلام و علیک کردند ، پیشانی سید مهدی قوام را بوسید، به سادات خیلی احترام میکرد، سید مهدی به او گفت: آقا مرتضی! اگر ما بخواهیم مثل شما داش (لات) بشیم چه کار باید کنیم ، جواب داد ما لوتیا حق نمک را نگه میداریم، نمکدان نمیشکونیم ، سید مهدی حواب داد: "خب این کار را که ما هم انجام میدیم ، اما بگو تو که نمک خدا را خوردی، چرا نمکدانش را میشکنی و گناه میکنی؟ مرتضی سرش را انداخت پایین و سکوت کرد، زانوهایش لرزید ، انگار...
انگار خدا دین را با همین یک جمله در دلش ریخت، اشکش سرازیر شد، مثل دیوانه ها های های گریه میکرد ، توبه ی مردانه کرد ، آدم شد، شد نوکر حسین، روضه که میخواندند نمیتوانستی آرامش کنی، هییتی تاسیس کرد بنام محبین الزهرا و تا آخر عمر نوکر اباعبدالله بود، شد از معتمدین بنام شهر،مردم خیلی قبولش داشتند، حسین است دیگر ، نوکرانش را آقا میکند...
📙برداشتی آزاد از زندگی مرتضی پادگان
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________