به #افق شبجمعه ...
[ أَلسَّلامُعَلىساکِنِکَرْبَلآءَ ]
یڪ سلامم را اگر پاسـخ بگویی میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میڪنم
[عزیزمحـسیـن«؏»♥️]
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✊ا ایستادن پاے امام زمان خویش ...
💐۲۹ دے ماه سالروز شهادت مدافع حرم " #محمودرضا_بیضایی
شهید مدافع حرم #محرم_ترڪ
#صلوات
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِۍ صـاحِبِـ اَیـامـ بِگو پس تو ڪُجـایے؟
ڪِے مۍشَود اِی دوسٺـ ڪُنی جِݪوه نِمـایے
اَز هَـر ڪِہ سُراغِ شَبِـ وَصل طُ گِرِفٺمـ
گُفٺَند قَـرار اَسٺـ ڪِہ یِڪ جُمعِہ بیـایے
اللهم عجل لولیک الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#شهید_عباس_بابایی
معاون عملیات نیروی هوایی ارتش
✍ورزش شبانه
"دانشجو بابایی ، ساعت 2 بعد از نصف شب می دود تا شیطان را از خودش دور کند ."
این جمله یکی از داغ ترین خبرهایی بود که بولتن خبری پایگاه ریس آمریکا چاپ کرده بود .
عباس گفت : چند شب پیش کلنل باکستر فرمانده پایگاه و همسرش که از یک مهمانی شبانه بر می گشتند ، من رو در حال دویدن توی میدون چمن پایگاه دیدند و برای دویدن در اون موقع شب توضیح خواستند.
گفتم : خوابم نمی اومد ؛ خواستم ورزش کنم تا خسته بشم . هردو با تعجب نگاهم کردند . فهمیدم جوابم قانع کننده نبود .
ادامه دادم : مسایلی که اطرافم می گذره باعث می شه شیطان با وسوسه هاش منو به گناه بکشه . در دین ما سفارش شده این وقت ها بدویم یا دوش آب سرد بگیریم. حرفم که تمام شد ، تا چند دقیقه به من می خندیدند. طبیعی هم بود. با ذهنیتی که اون ها در مورد مسایل جنسی داشتند ،نمی تونستند رفتار من رو درک کنند.
📚کتاب پرواز تا بی نهایت ،ص 36
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅آیا دختران بد حجاب عامل فسادن؟!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
عاقبت تملّق
کریم خان زند پس از آن که به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به عنوان سر سلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس های فاخر به او بپوشانند.
چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده اش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریم خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (ع) جامی از آب کوثر به او می داد.
کریم خان اخم هایش را در هم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت آمیز را جویا شدند. کریم خان گفت: من پدر خود را می شناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی (ع) باشد. این مرد می خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به صورت عادت در آید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی رسد.
به نقل از: کیهان نیا، راز موفقیت در بازار کار، صفحه 239
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#درس_اخلاق وعرفان
🌷آیت الله بهجت(رحمةاللهعلیه):
💫 آقایی به بمبئی رفته بود و دیده بود در یک محله همه شیعه هستند ولی نماز نمی خوانند، به آن ها گفته بود: طوری نیست اگر ماهی یک نماز بخوانید کافی است! البته چنین فتوی و دستوری نیاز به جرات و یقین دارد. لذا همه گفتند: این که چیزی نیست، و ماهی یک نماز خواندند. مدت ها بدین منوال ماهی یک نماز می خواندند تا این که آن آقا به آن ها گفت: هفته ای یک نماز.
↙️ مدت ها گذشت تا این که فرمود: شبانه روزی یک نماز. کم کم صبح و شام، تا این که نمازهای یومیه را با کمال سهولت و بدون هیچ صعوبتی به آن ها تعلیم نمود و آنان را را نمازخوان کرد و نتیجه ی مطلوب و نهایی را گرفت.
به ایشان گفته بودند: چگونه آن ها را در این مدت بی نماز گذاشتی؟ گفته بود: آن ها خود بی نماز بودند، من بی نماز نکردم، من با این روش آن ها را تدریجا نمازخوان کردم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃
مرد صالحی مبلغ بیست هزار درهم مقروض بود ، هیچ وسیله ای برای پرداخت آن نداشت . روزی طلبکار با اصرار تمام ، مطالبه قرض خود نمود ، آنقدر سخت گرفت که مرد مقروض با اشک جاری و دلی افسرده به خانه رفت . این مرد همسایه ای یهودی داشت ، همین که او را با وضعی پریشان مشاهده کرد ، گفت : تو را به حق دین اسلام سوگند می دهم بگو چه شده که این قدر ناراحتی ؟ جریان را برایش شرح داد .
یهودی به منزل خود رفته و مبلغ بیست هزار درهم برایش آورد ، گفت :
اگر ما با هم از نظر دین اختلاف داریم ولی همسایه که هستیم ، شایسته نیست همسایه من به رنج قرض گرفتار باشد . بدهکار آن پول را برداشت و پیش طلبکار آورد .
طلبکار از این سرعت در پرداخت پول تعجب کرد . از او پرسید : از کجا تهیه کردی ؟ جریان بر خورد همسایه یهودی را برایش نقل کرد ، در این موقع طلبکار داخل منزل شد و سند بدهکاری او را آورد . گفت : من از یک یهودی که کمتر نیستم ، بگیر سند خود را من طلبم را به تو بخشیدم و هرگز مطالبه نخواهم کرد .
طلبکار همان شب در خواب دید قیامت به پا شده و نامه های اعمال در حرکت است ، بعضی نامه عملشان به دست راست و برخی به دست چپ قرار می گیرد . در این حال نامه عمل او هم به دست راستش قرار گرفت و اجازه ورود بهشت بدون حساب به او دادند .
پرسید : چه شد که بدون حساب باید وارد بهشت شوم ؟ گفتند :
چون تو جوانمردی کردی و سند آن مرد نیکوکار را رد نمودی ما چگونه نامه عمل تو را ندهیم با این که بخشنده و مهربانیم ، همانطور که تو از حساب او گذشتی ما هم از حساب تو می گذریم ، طلبت را بخشیدی ما هم گناهان تو را بخشیدیم .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•