eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.8هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
اَبڔۍباݪاسَڔه‌اماممۅݩہ ڪِہ‌میگہ... اِداݥہ‌دَڔعَڪڛ👆 :) ❤️ :) ❤️ :) ❤️ 🌷 @taShadat 🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 شهیدی که در قبر اذان گفت و سوره مبارکه کوثر را تلاوت کرد. عارف شهدا شهید حاج عبدالمهدی مغفوری این شهید بزرگوار مستجاب دعوه هست و سریع حاجت میده. مزار این شهید نازنین را مقام معظم رهبری طبق گفته ها ۵بار زیارت کردند حتی گفته میشه حضرت آقا در سفر استانی خود به کرمان نیمه شب ها مزار شهید را زیارت میکردند این قطعه خاک از هزاران کیلومتر و از شهرهای شمالی و غربی ایران زائر داشته و محال ممکن هست کسی دست خالی از سر قبر مبارک شهید عبدالمهدی مغفوری بلند بشه اتفاقی عجیب : پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند. مادر خانم حاج‌ عبدالمهدی می‌گفت:وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم،با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است. و من بی‌اختیار این جمله در ذهنم نقش می‌بندد که هان ای شهیدان.با خدا شب‌ها چه گفتید؟ جان علی با حضرت زهرا(ص) چه گفتید؟ پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد: وقتی می‌خواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهده‌اش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم. راوی:حجت‌ الاسلام محمدحسین مغفوری،لشکر۴۱ ثارالله √ تا اینکه من دچار بیماری سختی شدم و پزشکان از بهبودی من قطع امید کردند یک روز حاج مهدی با یک دسته گل سرخ به عیادتم آمد وقتی نظر پزشکان را به او گفتم اشک در چشمانم حلقه زد پس لیوانی را برداشت آن را تا نیمه آب کرد و چیزی زیر لب خواند و به آب داخل لیوان دمید پارچه سبزی را از جیب پیراهنش درآورد و با آب لیوان خیس کرد و نم آن را بر لبان من کشید و درآخر زمزمه کرد به حق دختر سه ‌ساله‌ی حسین… روز بعد در عالم رویا خودم را در صحنه‌ی کربلا دیدم دختربچه ‌ای سمتم آمد و من قمقمه ‌ام را به او دادم او آن را گرفت و فقط لب‌های خشکش را تر کرد و دوباره به سوی خیمه‌ها رفت اما سواری دختر بچه را با سیلی زد😭 هرچه تقلا کردم به کمکش بروم نتوانستم یکباره از خواب پریدم و از همان لحظه حالم خوب شد و بهبود یافتم .زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست،شادی روح تمامی شهدا صلوات🌷 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 🤲🤲🤲🤲 خدایا کمک کن اگر در صف شهدا غایبیم، در صف پیام رسانان راهشان غایب نباشیم.. 🌷 @taShadat 🌷
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘ ۸_به_وقت_امام_هشتم🕗 تاخراسان راهی نیست...✋ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری.... 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ایا میدانستید ... 💢ملڪ الموت اوقات نماز به خانه ها سر میزند⁉️ 🌷 @tashadat 🌷
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۹ تیر ۱۳۹۹ میلادی: Sunday - 19 July 2020 قمری: الأحد، 27 ذو القعدة 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ▪️9 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️11 روز تا روز عرفه ▪️12 روز تا عید سعید قربان ▪️17 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️21روز تا عید بزرگ غدیر 🌷 @taShadat 🌷
══🍃🌷🍃════ 🔅وَخَفْ عَلَى نَفْسِکَ الدُّنْيَا الْغَرُورَ، وَلاَ تَأْمَنْهَا عَلَى حَال 💠 «از دنياى فريبنده بر خويشتن بیمناک باش و در هيچ حال از آن ايمن مشو» 🌷 @taShadat 🌷
مهربانی بین که از جان دوست‌تر می‌دارمت ... 📸 عکسی زیبا در قابی ماندگار که اوج تعلق‌خاطر میان دو فرمانده شهید مقاومت، حاج‌ قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی المهندس، را ثبت کرده است. 🌷 🌷 ✋🏻 💐 🌷😇 🌷 @taShadat 🌷
●باید قوی باشید،نبایداجازه بدهید درانگیزه تان ضعف مستولی شود.اگربترسیم وهراس داشته باشیم وازاین مسئله کناره بگیریم،فردا دشمن به ایران می آید. ●مانبایداجازه بدهیم که داعشی هافکرتعدی وتجاوزبه ناموس شیعه رادرذهن بپرورانند وبه حریم اهل بیت توهین واهانت کنند. ●باید از اسلام دفاع کنیم تا دشمنان نتوانند قدرت پیدا کندوپیشروی کند، وظیفه همه ی ما این است که ازدین وناموس خود دفاع کنیم. 🌷 @taShadat 🌷
0⃣ 2⃣بیست روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، باقی مانده است... ✨🍂امام رضا عليه السلام می فرمایند : 🌺پدرم به نقل از پدرش ( امام صادق علیه السلام ) نقل کرد که فرمود :روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است .✨🍂 مصباح المتهجد : .737 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجات‌خوانی و اشک‌های شهید سلیمانی در بیت خدام حرم علیه‌السلام با خدا چه معامله‌ای کردی که ۶ ماه بعد از رفتنت ذره‌ای داغت کم نشده است سردار 💔 🌷 @tashadat 🌷
📌تا زمانے کہ سرِ شیشه ے عطر،بسته هستش عطر داخلِ اون هم محفوظه... 🍃ولے با باز شدن سرِ شیشه عطر داخل اون هم مے پره حالا بعد از چند ساعتی شیشه بدون عطر و خالے مے مونہ اونوقت دیگہ کسے هم رغبتے بہ اون نداره... 📌[حجاب]هم مثل سرِ شیشه ے عطر بوے خوش ایمان و نجابت و طراوت یہ زن رو حفظ کرده کہ با برداشتن اون همہ ے زیبایے و ارزش هاے زن از بین مےره... 💖 💝 🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات شهدا🌹 آخرین دفعه قبل از اعزام رفت پابوس علیه السلام ، وقتی برگشت دیدم گلویش گرفته و سینه اش هم قرمز شده😢 ، گفتم چی شده !؟ ، گفت ، جایت خالی مادر جان ، توی حرم سینه زنی مفصلی داشتیم . به گمانم امام رضا (ع) ، توی همان زیارت ، برگه شهادتش را امضاء کرده بود ، وقتی رفت دیگر بر نگشت.....🕊💔 شهید مرتضی سلیمی 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین بار که را دیدم با دوستانش به آمده بود که وقتی متوجه حضور من شدند...🌸 ادامه در تصویر بالا خاطره ای از 🌹 راوی: سید مجید بنی فاطمه  🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت سیزدهم 🚫این داستان واقعی است🚫 . بعد از زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده بود همه رو بیرون کرد حتی اجازه نداد مادرم ازم مراقبت کنه حتی اصرارهای مادر علی هم فایده ای نداشت خودش توی ایستاد تک تک کارها رو به انجام می داد مثل و گاهی کارگر دمِ دستم بود تا تکان می خوردم از خواب می پرید اونقدر که از خودم می کشیدم اونقدر روش فشار بود که نشسته پشت میز کوچیک و ساده طلبگیش، خوابش می برد بعد از اینکه حالم خوب شد با اون حجم و کار بازم دست بردار نبود اون روز همون جا توی در ایستادم فقط نگاهش می کردم با اون دست های و پوست کن شده داشت کهنه های رو می شست دیگه طاقت نیاورد همین طور که سر تشت نشسته بود با های پر اشک رفتم نشستم کنارش چشمش که بهم افتاد، لبخندش کور شد _چی شده؟چرا گریه می کنی؟ تا اینو گفت خم شدم و های خیسش رو خودش رو کشید کنار _چی کار می کنی ؟دست هام نجسه نمی تونستم جلوی هام رو بگیرم مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... _تو عین علی ، عین هر چی بهت بخوره میشه هم اگه نجس بشه توی دست تو پاک میشه ... من می کردم متحیر، سعی در کردن من داشت اما هیچ چیز حریف اشک های من نمی شد... . . ــــــــــــــــــــــــــــــ 🌷 @taShadat
قسمت چهاردهم 🚫این داستان واقعی است🚫 . ، شش هفت ماهه بود علی رفته بود بیرون ، داشتم تند تند همه چیز رو تمییز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش :( حالش که بهتر شد با خنده گفت: عجب غرقی شده بودی،نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ! منم که همه داستان رو براش تعریف کردم ،چهره اش رفت توی هم همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد یه نیم نگاهی بهم انداخت _چرا زودتر نگفتی؟من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی یهو حالتش جدی شد عمیقی کرد _می خوای بازم درس بخونی؟! از ام گرفته بود ... باورم نمی شد یه لحظه به خودم اومدم - اما من بچه دارم زینب رو چی کارش کنم؟ _نگران زینب نباش بخوای کمکت می کنم ایستاده توی در ، ماتم برد چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم گریه ام گرفته بود برگشتم توی آشپزخونه که اشکم رو نبینه علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود خودش پیگر کارهای من شد بعد از 3 سال ... پرونده ها رو هم که سوزونده بود کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد اما باد، ها رو به گوش پدرم رسوند داره برمی گرده مدرسه ... . ــــــــــــــــــــــــــــــ به این میگن مَرد! . 🌷 @taShadat 🌷