سقوط حتمی بود. میتوانستند اجکت کنند و جانشان را نجات دهند. اما هواپیما بالای شهرک مسکونی بود. سقوطش میشد مردن دهها نفر. ماندند و هواپیما را به جایی کم خطرتر هدایت کردند و باهم دوباره پرواز کردند. شهید شدند.
شادی روحشان صلوات🌷
#صادق_فلاحی
#علیرضا_حنیفه_زاد
🌱ایران اسلامی عزیز ما چنین مردانی تربیت می کند.
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
ٺـٰاشھـادت!'
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #هفتادوسه با نگاهش میچشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آر
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #هفتادوچهار
دنبال مصطفی میگشتم که نگاهم از
نفس افتاد....
چشمان مشکی و کشیده اش روی صورتم مانده و صورت گندم گونش گل انداخته بود...
با قامت ظریفش به سمتم آمد، مثل من باورش نمیشد..
که تنها نگاهم میکرد و دیگر به یک قدمی ام رسیده بود که رنگ از رخش رفت و بیصدا زمزمه کرد
_تو اینجا چیکار میکنی زینب؟
نفسم به سختی از سینه رد میشد، قلبم از تپش افتاده و همه وجودم سراپا چشم شده بود تا بهتر او را ببینم...
صورت زیبایش را آخرین بار دو سال پیش دیده بودم و زیر محاسن کم پشت مشکی اش به قدری زیبا بود که دلم برایش رفت.. و به نفس نفس افتادم...
باورم نمیشد...
او را در این #حرم ببینم و نمیدانستم به چه هوایی به سوریه آمده که نگاهم محو چشمانش مانده و پلکی هم نمیزدم...
در این مانتوی بلند مشکی عربی و شال شیری رنگی که به سرم پیچیده بودم، ناباورانه حجابم را تماشا میکرد..
و دیگر صبرش تمام شده بود که با هر دو دستش در آغوشم کشید..
و زیر گوشم اسمم را عاشقانه صدا میزد...
عطر همیشگی اش مستم کرده بود، تپش قلبش را حس میکردم و دیگر حال و هوا از این بهتر نمیشد..
که بین 🕊بازوان برادرانه اش🕊مصیبت دو سال تنهایی و تاریکی سرنوشتم را گریه میکردم..
و او با نفسهایش نازم را میکشید..
که بدنش به شدت تکان خورد و ازآغوشم کنده شد...
مصطفی با تمام قدرت بازویش را کشید تا از من دورش کند،..
ابوالفضل غافلگیر شده بود، قدمی کشیده شد..
و بلافاصله با هر دو دستش دستان مصطفی را قفل کرد.
هنوز در هیجان دیدار برادرم مانده و از برخورد مصطفی...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🌸✨
#ایه_گرافی
و لَقَد کَتَبَنا فِی الزَّبورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ اَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّٰلحونَ 🌸
قطعا در کتاب زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان صالح به ارث میبرند✨
آیه ۱۰۵سوره انبیا
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرروزمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
ـاِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…✨🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
#نماز_شب
💠امام صادق عليه السلام:
🌷صلَاةُ اللَّيْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ تُطَيِّبُ الرِّيحَ وَ تُدِرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِي الدَّيْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو الْبَصَر 🌷
🌺 آثار نماز شب در کلام امام صادق علیه السلام؛
1️⃣ صورت را زیبا می کند
2️⃣ اخلاق را نیکو می کند
3️⃣ انسان را خوشبو مى كند
4️⃣ رزق و روزى را زياد می کند
5️⃣ قرض و بدهی را ادا مى کند
6️⃣ غم و اندوه را از بين مى برد
7️⃣ چشم را نورانى مى كند.
📚 ثواب الأعمال ص 42
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
شـــبتـــۅݩشـــہـــدایــــے🌷😇
الــتــمــاس دعـــاۍ فـــرج🤲🏻
یـــاعـــݪــی مـــدد✋🏻
❣سلامبرعاشقانولایت❣
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۰۴ اسفند ۱۴۰۰
میلادی: Wednesday - 23 February 2022
قمری: الأربعاء، 21 رجب 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نقل ابن عیاش
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️5 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
▪️6 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم
▪️11 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام
▪️12 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
دعاے هفتم صحیفہ سجادیہ..
چند دقیقہ بیشتر وقت نمیگیرہ...🍂
ولے بہ جاش حرف رهبرمون زمین نمی مونہ...🌹🍃
#صحیفہ_سجادیہ
❤️ #ایه_گرافی:
👥خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمیدهد، مگر اینکه آنان خود را تغییر دهند.
رعد ایه ۱۱ 🌤
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
#ان_شاء_الله_بزودی
مردی شبیه آسمان از ایل خورشید
با کوله بار نور و عرفان خواهد آمد
پای تمام چشمه ها نرگس بکارید
نور دل چشم انتظاران خواهد آمد
یاس سپید من به صبح عشق سوگند
روزی شب ما هم به پایان خواهد آمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
الگو برداری از شهداء 📢
❤️همسرداری شهید سید جلال حبیب الله پور به نقل از همسر شهید:❤️
چگونه و با چه زبانی از مرد زندگیم و بهترین پناهگاهم حرف بزنم که هیچ واژه ای نمی تونه عظمت و بزرگی روحش رو به تصویر بکشه..🌿
#آقا_سیدجلال هیچ وقت با صدای بلند با من صحبت نمی کرد.
بسیار مهمان نواز بود. همیشه وقتی مهمان داشتیم صدام می کرد تا زودتر بیام سر سفره و تا نمی امدم غذاش را شروع نمی کرد.
وقتی مهمان ها می رفتند حتما از من بابت پذیرایی تشکر و قدردانی می کرد، مخصوصا اگر همکارانش مهمانمان بودند تشکر ویژه می کرد و حتی دستم را می بوسید.🌷
اگر از سر کار بر می گشت و به هر دلیلی غذا حاضر نبود هیچ وقت سرزنش نمی کرد و با صبوری تمام منتظر می شد تا غذا را اماده کنم.
هر وقت به مهمانی می رفتیم با برادراش و خواهرزاده هاش بازی می کرد و کشتی می گرفت و بچه ها را وادار به کشتی می کرد و داوری می کرد یا هر وقت مهمان داشتیم بازی دست جمعی برگزار می کرد...
همسرم شایسته شهادت بود و خوشحالم به آرزوش رسید و من در لحظه لحظه زندگیم حضور سید رو حس می کنم و هنوز برای هر کاری در خلوتم باهاش مشورت می کنم 🌷
#شهید_سیدجلال_حبیب_الله_پور 🌹
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
آقاےامامرضا!
ماروبذارتوڪِلوزفِرندٰات :)🖐🏽♥️
「#چهارشنبہهاۍامامرضایے✨」
•
.
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
ٺـٰاشھـادت!'
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #هفتادوچهار دنبال مصطفی میگشتم که نگاهم از نفس افتاد.
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #هفتادوپنج
از برخورد مصطفی زبانم بند آمده بود که خودم را به سمتشان کشیدم و تنها یک کلمه جیغ زدم..
_برادرمه!
دستان مصطفی سُست شد،..
نگاهش ناباورانه بین من و 🕊ابوالفضل🕊 میچرخید..
و هنوز از ترس مرد غریبه ای که در آغوشم کشیده بود، نبض نفسهایش به تندی میزد...
ابوالفضل، سعد را ندیده بود و مصطفی را به جای او گرفت که با تنفر دستانش را رها کرد،..
دوباره به سمت من برگشت و دیدن این سعد خیالی خاطرش را به هم ریخته بود که به رویم تشر زد
_برا چی تو این موقعیت تو رو کشونده سوریه؟
در سرخی غروب آفتاب، چشمان روشن مصطفی میدرخشید،..
پیشانی اش خیس عرق شده و از سرعت عمل حریفش شک کرده بود...
که به سمتمان آمد و بی مقدمه از ابوالفضل پرسید
_شما از #نیروهای_ایرانی هستید؟
ازصراحت سوالش ابوالفضل به سمتش چرخید و به جای جواب با همان زبان عربی توبیخش کرد
_دو سال پیش خواهرم #بخاطرتو قید همه ما رو زد، حالا انقدر غیرت نداشتی که #ناموست رو نکشونی وسط این معرکه؟
#نگاه_نجیب مصطفی به سمت چشمانم کشیده شد،...
از همین یک جمله فهمید چرا از بی کسی ام در ایران گریه میکردم..
و من تازه #برادرم🕊 را پیدا کرده بودم که با هر دو دستم دستش را گرفتم تا حرفی بزنم و مصطفی امانم نداد
_من جا شما بودم همین الان دست خواهرم رو میگرفتم و از این کشور میبردم!
در برابر نگاه خیره ابوالفضل، بلیطم را از جیب کاپشنش بیرون کشید و به رفتنم راضی شده بود که صدایش لرزید
_تا اینجا من مراقبش بودم، از الان با شما!
بلیط را به طرف ابوالفضل گرفته بود،..
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬🌱•|
قسمت1️⃣
چگونہ گناھ نکنیم ؟
『#استادرائفیپور🎙』
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
໑💚🕊
میگفٺاگھبهنامحـرمنگـ👀ـاھڪنی؛
راھشهـادتبستھمیشه . .
≼#شهیدگراف💌|#شهیدهادۍذوالفقارۍ💔≽
•
.꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرروزمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
ـاِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…✨🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•