eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.8هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
❣سلام‌برعاشقان‌ولایت‌❣ ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۷ اسفند ۱۴۰۰ میلادی: Saturday - 26 February 2022 قمری: السبت، 24 رجب 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹فتح قلعه خیبر به دست امیرالمومنین علیه السلام،‌ 7-ق 🔹برگشت جعفر طیار رحمة الله علیه از حبشه به مدینه، 7ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️2 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام ▪️3 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ▪️8 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️9 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
دعاے هفتم صحیفہ سجادیہ.. چند دقیقہ بیشتر وقت نمیگیرہ...🍂 ولے بہ جاش حرف رهبرمون زمین نمی مونہ...🌹🍃
🍃 💚 امام علی علیه السلام: 🔹 همانا ياران قائم همگى جوانند و پير در ميانشان نيست مگر به اندازۀ سرمه در چشم يا به قدر نمک در توشه راه و كمترين چيز در توشۀ راه نمک است. 📚 الغيبة (للنعمانی) ج ۱، ص ۳۱۵ اللهـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
﷽❣ ❣﷽ 🌱آقا نگاهم مانده بر در تا بيايی از جاده های روشن فردا بيايی... 🌱دارد توسل میکند چشمان خیسم ای حاجت روز و شب دنیا بیایی... 🌱در انتظار تو تمام لحظه ها را آقا نگاهم مانده بر در تا بيایی... ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🔰 | 🌷 هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد، بیشتر باید فحش بشنود ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم ؛برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛چون ما اگر تحمّل نکنیم ، باید میدان را خالی کنیم ... 🌟 سردار خیبر، شهیدحاج‌محمدابراهیم‌همت فرمانده لشکر۲۷حضرت محمد رسول الله‌(ص) ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
یڪ‌روز‌هایے‌هستنـدڪه‌دورند.. خیلی دورند.. اما بالاخرھ از راھ‌میرسند . . ꧇)💛🖇≽ • • • • • • • • • • • • • • ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
[تلنگر] ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ میگن‌آدم‌ها خیلـی‌شبیه‌ڪتاب‌هایی‌ڪه📚‌ میخونند؛میشـن... رفیق . . . ! نزار‌خاڪ‌بخوره روۍتاقچه☝️ اگر‌میخواۍ‌بنده‌واقعی‌‌باشی، قرآن‌بخون وعمل‌ڪن بعد‌شبیه‌اونۍ‌میشی‌ڪه‌خدا‌میخواد...🦋🙂 یکم‌بشیم‌شبیه‌شهدا ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🍃🍃🍃🍃 شهدا نماد شجاعت و انسانیت کشور ما هستند. هر وقت بخواهیم در کشور انسانیت را تعریف کنیم، هرگاه بخواهیم شجاعت را مثال بزنیم، آن را در وجود شهدا میبینم و آنها را در وجود شهدا جستجو می کنیم. مگر می شود از انسانیت و شجاعت حرف زد و بعد از شهدا سخنی به میان نیاورد. پس سلام بر تو ای شهید...✋✋ 🌷@tashahadat313🌷
🍃🍃🍃🍃 هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهید است... شهید" رسول قاسمی" 🌷@tashahadat313🌷
🍃🍃🍃🍃 نــام :رسول نـام خـانوادگـی : قاسمی نـام پـدر : حسین تـاریخ تـولـد :۱۳۴۸/۱۲/۰۶ مـحل تـولـد : ارومیه سـن : ۱۹ سال دیـن و مـذهب : اسلام و شیعه وضـعیت تاهل : مجرد شـغل : دانش آموز مـلّیـت : ایرانی تـحصیـلات : سوم متوسطه 🌷@tashahadat313🌷
🍃🍃🍃🍃 ششم اسفند ۱۳۴۸، در شهرستان اروميه ديده به جهان گشود. پدرش حسين و مادرش صديقه نام داشت. دانش‌آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. پنجم مرداد ۱۳۶۷، در شلمچه بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. مدفن وي در بهشت‌زهراي شهرستان تهران قرار دارد. 🌷@tashahadat313🌷
🍃🍃🍃 التماس دعای شهادت... یا علی مدد✋✋ 🌷@tashahadat313🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت ☕️😍
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان قسمٺ شش ماه در خانه سعد کشیده بودم،.. تا کنیزی آن تکفیری چیزی نمانده.. و حالا رفتن مصطفی جانم را به گلو رسانده بود که در آغوش چشمانش دلم را رها کردم _داداش خیلی خستم، منو ببر خونه! و نام خانه زخم دلش را پاره میکند که چشمانش از درد در هم رفت.. و به جای جوابم، خبر داد _من تازه اومدم سوریه، با بچه های برا اومدیم. میدانستم درجه دار سپاه پاسداران است... و نمیدانستم حالا در سوریه چه میکند و او دلش هنوز پیش خانه مانده و فکری دیوانه اش کرده بود که سرم خراب شد _میدونی این چند ماه چقدر دنبالت گشتم؟ موبایلت خاموش بود، هیچکدوم از دوستات ازت خبر نداشتن، هر جا بگی سر زدم،حالا باید تو این کشور از دست یه تحویلت بگیرم؟ از نمک نگرانی صدایش دلم شور افتاد، فهمیدم خبری بوده که این همه دنبالم گشته... و فرصت نشد بپرسم... که آسمان به زمین افتاد و قلبم از جا کنده شد... بی اختیار سرم به سمت چرخید و دیدم حجم خاک و خاکستر آسمان را سیاه کرده... و ستون دود از انتهای خیابان بالا میرود... دلم تا انتهای خیابان تپید،.. جایی که با مصطفی از ماشین پیاده شدیم.. و اختیارم دست خودم نبود که به سمت خیابان دویدم. هیاهوی جمعیت همه به سمت نقطه انفجار میرفت،.. ابوالفضل نگران جانم فریاد میکشید تا به آنسو نروم... و من مصطفی را گم کرده بودم که با بی قراری تا انتهای خیابان دویدم.. و دیدم سر چهارراه غوغا شده است... بوی دود و حرارت آتش خیابان را مثل میدان جنگ کرده و همهمه جیغ و گریه همه جا را پُر کرده بود... اسکلت ماشینی... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🌱 ♥ -بسم‌الله...🌸 بخونیم‌باهم...🤲🏻 ـاِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآوَبَرِحَ‌الخَفٰآء ُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…✨🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
اعمال قبل از خواب :) شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃