eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.8هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
برایم بهترین زینت حجاب است فروع شیعه وسنت حجاب است خود زهرا(س)تعهد داده برزن جواز کرسی جنّت حجاب است به طینت حق°،تقرب داده زیرا حیا و نیکی طینت حجاب است به عریانی و شهوت دوزخی هست بدور از آتش محنت حجاب است تو را ای آنکه خواهان بهشتی بهشت سهل بی منّت حجاب است 🕊 @taShadat 🕊
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۲ آبان ۱۳۹۸ میلادی: Sunday - 03 November 2019 قمری: الأحد، 5 ربيع أول 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام  🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹🔹وفات حضرت سكینه (علیها السلام) 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️3 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️11 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام ▪️28 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️32 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام 🕊 @taShadat 🕊
✅ امام علی علیه‌السلام: 📍 قَولُ لا اَعلَمُ نِصفُ العِلمِ؛ 📌 گفتنِ نمى‌دانم، نيمى از دانش است. 📚 غرر الحكم و درر الكلم، حديث۶۷۵۸ 🕊 @taShadat 🕊
🌸﷽🌸 💔😔 خداے مـن میگویند ڪه ابتدای صبح، بندگانت را تقسیم میڪنی میـشود رزق من امـروز باشـد از جنـس شھیدان❤ با عطـر شھـادت❤ با عشق یک شھیـد ❤ ❤️ @taShadat 🕊
ای روشنای خانه امید، ای شهیــ🌷ـــد “”” ای معنی حماسه جاوید، ای چشم ستارگان فلک از تو روشن است””” ای برتر از سراچه خورشید ای شهیــــ🌷ـــد … ▫️نـام پـدر : علی اصغر ▫️تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۵/۰۵/۰۲ ▫️مـحل تـولـد : تهران ▫️تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۲/۰۸/۱۲ ▫️مـحل شـهادت : پنجوین(عملیات والفجر ۴) 🕊 @taShadat 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#این_همه_شهید یکجا دیده بودید؟ 😭 شهادت رزمندگان دلاور يگان فاتحين سپاه حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) در منطقه ی #خانطومان #شهید #شهادت 🕊 @taShadat 🕊
هم فَرش نشین هستی و هم عَرش مَقامی هم عَمه و هم خـواهَر و هم دُخـت امـامی ٥ربیع الاول #شهادت «حضرت سکینه بنت الحسین علیهماالسلام»تسلیت و تعزیت باد ◾️ #یاسڪینہ‌بنٺ‌الحسین_ع
✅ توی سال 88 مصطفی یکی از دلیرهای تهران بود. ✨ مصطفی اون زمان یک ترم دانشگاهش رو رها کرد. 💠 دو روز بعد از انتخابات مصطفی با موتور با یکی میره، گیر میوفتن. 🔹مصطفی برام تعریف کرد که توی درگیری یهو دیده یکی از بچه ها نیست شده. 🔺 بعد زمانی که مصطفی زخمی افتاده بوده اومده و بهش گفته خوب کتک خوردیا.... 🔸 مصطفی می‌گفت: "بهش گفتم تو چیکار کردی؟" 🔹 گفت: "من یه پرچم سبز گرفتم و بین اونا رفتم..." ✨ مصطفی خیلی ناراحت شده بود. 🔹 می‌گفت: "خب این که ترسیده و فرار کرده یه چیز طبیعیه، اما این که میاد به من اینجوری میگه خیلیه..." 🔹 اونجا من از مظلومیت مصطفی یکه خوردم...😔 ✨ روز 16 آذر هم مصطفی کارش به بیمارستان کشید 🕊 @taShadat 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣5⃣1⃣ به زور بلند شدم و غذایی بار گذاشتم و خانه را مرتب کردم. کم کم داشت هوا تاریک می شد. دم به دقیقه بچه ها را می فرستادم سر کوچه تا ببینند بابایشان آمده یا نه. خودم هم پشت در نشسته بودم و گاه گاهی توی کوچه سرک می کشیدم. وقتی دیدم این طور نمی شود، بچه ها را برداشتم و رفتم نشستم جلوی در. صدای زلال اذان مغرب توی شهر می پیچید. اشک از چشمانم سرازیر شده بود. به خدا التماس کردم: «خدایا به این وقت عزیز قسم، بچه هایم را یتیم نکن. مهدی هنوز درست و حسابی پدرش را نمی شناسد. خدیجه و معصومه بدجوری بابایی شده اند. ببین چطور بی قرار و منتظرند بابایشان از راه برسد. خدایا! شوهرم را صحیح و سالم از تو می خواهم.» این ها را می گفتم و اشک می ریختم، یک دفعه دیدم دو نفر از سر کوچه دارند توی تاریکی جلو می آیند. یکی از آن ها دستش را گذاشته بود روی شانة آن یکی و لنگان لنگان راه می آمد. کمی که جلوتر آمدند، شناختمشان. آقا ستار و صمد بودند. گفتم: «بچه ها بابا آمد.» و با شادی تندتند اشک هایم را پاک کردم. خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند. صدای خنده بچه ها و بابا بابا گفتنشان به گریه ام انداخت. دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود. این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣6⃣1⃣ چند روزی هم در بیمارستان قم بستری و تازه امروز مرخص شده بود. دویدم توی خانه. مهدی را توی گهواره اش گذاشتم و برای صمد رختخوابی آماده کردم. بعد برگشتم و کمک کردم صمد را آوردیم و توی رختخواب خواباندیم. بچه ها یک لحظه رهایش نمی کردند. معصومه دست و صورتش را می بوسید و خدیجه پای مجروحش را نوازش می کرد. آقا ستار داروهای صمد را داد به من و برایم توضیح داد هر کدام را باید چه ساعتی بخورد. چند تا هم آمپول داشت که باید روزی یکی می زد. آن شب آقا ستار ماند و تا صبح خودش از صمد پرستاری کرد؛ اما فردا صبح رفت. نزدیکی های ظهر بود. داشتم غذا می پختم، صمد صدایم کرد. معلوم بود حالش خوب نیست. گفت: «قدم! کتفم بدجوری درد می کند. بیا ببین چی شده.» بلوزش را بالا زدم. دلم کباب شد. پشتش به اندازة یک پنج تومانی سیاه و کبود شده بود. یادم افتاد ممکن است بقایای ترکش های آن نارنجک باشد؛ وقتی که با منافق ها درگیر شده بود. گفتم: «ترکش نارنجک است.» گفت: «برو یک سنجاق قفلی داغ کن بیاور.» گفتم: «چه کار می خواهی بکنی. دستش نزن. بگذار برویم دکتر.» ادامه دارد...✒️ تقدیم نگاه پر مهر شما ❤️❤️ @tashadat🕊
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 1⃣6⃣1⃣ گفت: «به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟! تا به حال خودم ده بیست تایش را همین طوری درآورده ام. چیزی نمی شود. برو سنجاق داغ بیاور.» گفتم: «پشتت عفونت کرده.» گفت: «قدم! برو تو را به خدا. خیلی درد دارد.» بلند شدم. رفتم سنجاق را روی شعلة گاز گرفتم تا حسابی سرخ شد. گفت: «حالا بزن زیر آن سیاهی؛ طوری که به ترکش بخورد. ترکش را که حس کردی، سنجاق را بینداز زیرش و آن را بکش بیرون.» سنجاق را به پوستش نزدیک کردم؛ اما دلم نیامد، گفتم: «بگیر، من نمی توانم. خودت درش بیاور.» با اوقات تلخی گفت: «من درد می کشم، تو تحمل نداری؟! جان من قدم! زود باش دارم از درد می میرم.» دوباره سنجاق را به کبودی پشتش نزدیک کردم. اما باز هم طاقت نیاوردم. گفتم: «نمی توانم. دلش را ندارم. صمد تو را به خدا بگیر خودت مثل آن ده بیست تا درش بیاور.» رفتم توی حیاط. بچه ها داشتند بازی می کردند. نشستم کنار باغچه و به نهال آلبالوی توی باغچه نگاه کردم که داشت جان می گرفت. ادامه دارد...✒️ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 2⃣6⃣1⃣ کمی بعد آمدم توی اتاق. دیدم صمد یک آینه دستش گرفته و روبه روی آینه توی هال ایستاده و با سنجاق دارد زخم پشتش را می شکافد. ابروهایش درهم بود و لبش را می گزید. معلوم بود درد می کشد. یک دفعه ناله ای کرد و گفت: «فکر کنم درآمد. قدم! بیا ببین.» خون از زخم پایین می چکید. چرک و عفونت دور زخم را گرفته بود. یک سیاهی کوچک زده بود بیرون. دستمال را از دستش گرفتم و آن را برداشتم. گفتم: «ایناهاش.» گفت: «خودش است. لعنتی!» دلم ریش ریش شد. آب جوش درست کردم و با آن دور زخم را خوب تمیز کردم. اما دلم نیامد به زخم نگاه کنم. چشم هایم را بسته بودم و گاهی یکی از چشم هایم را نیمه باز می کردم، تا اطراف زخم را تمیز کنم. جای ترکش اندازه یک پنج تومانی گود شده و فرو رفته بود و از آن خون می آمد. دیدم این طوری نمی شود. رفتم ساولن آوردم و زخم را شستم. فقط آن موقع بود که صمد ناله ای کرد و از درد از جایش بلند شد. زخم را بستم. دست هایم می لرزید. نگاهم کرد و گفت: «چرا رنگ و رویت پریده؟!» بلوزش را پایین کشیدم. خندید و گفت: «خانم ما را ببین. من درد می کشم، او ضعف می کند.» کمکش کردم بخوابد. یک وری روی دست راستش خوابید. ادامه دارد...✒️ تقدیم نگاه پر مهر شما ❤️❤️ @tashadat🕊
پلیسی که از امام زمان(عج) خواست تا شهادتش را بیست روز به تاخیر بیندازد (عج) 🕊 @taShadat 🕊
نام و نام خانوادگی: محمدعلی‌افخمی‌اردکانی نام پدر: حسین تاریخ تولد: 1342/08/01 محل تولد: اردکان مدرک: دیپلم محل تحصیل: اردکان وضعیت تاهل: مجرّد شغل: محصّل نام عملیات: والفجر‌مقدّماتی تاریخ شهادت: 1361/11/22(مفقود) محل شهادت: جنگل‌امقر نحوه شهادت: شدّت‌جراحات‌و‌به‌جا‌ماندن‌در‌منطقه تاریخ خاکسپاری: 1375/11/18(پس‌از14سال) محل خاکسپاری: بهشت‌شهدای‌اردکان سن: 19‌سال‌و‌3‌ماه سمت در جبهه: تک‌تیرانداز نام یگان: گردان‌امام‌علی‌(ع)از‌لشکر‌نجف‌ تعداد دفعات شرکت در جبهه: 1‌دفعه به مدت 2‌ماه 🕊 @taShadat 🕊
#وصیت_تکان_دهنده #شهید_سعید_زقاقی 🕊 @taShadat 🕊
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘ ۸_به_وقت_امام_هشتم🕗 تاخراسان راهی نیست...✋ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری.... 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻۱۳ آبان امسال خواهیم آمد تا بگوئیم همچنان پای ذره ذره خاک وطن خود .... کور شود هر آن کس که نمی تواند اقتدار و سربلندی وطن عزیزمان را ببیند! 🔸وعده همه ما دوشنبه باشکوه ۱۳ آبان می آییم تا فریاد اقتدار سر دهیم 🕊 @taShadat 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ همه حرفش نمازاول وقت همه فعالیتش نماز اول وقت در هر شرایطی نماز اول وقت یا جماعت و در مسجد یا با خانواده در خانه با بچه ها به مسجد می رفت برای نماز جماعت در مهمانی یا در مسافرت برای برادر کوچکش که طلبه بود سجاده پهن میکرد او امام جماعت میشد و پدر ، اهالی خانه و خودش به او اقتدا می کردند. درس میداد می گفت نمازاول وقت در اردوهای آموزشی میگفت نماز اول وقت. در میدان جنگ هم نماز اول وقت. یاد این حرف افتادم: لبیک یا حسین(علیه السلام) یعنی نماز اول وقت 🌷 🕊 @taShadat 🕊
🌸🍃 | #امام_خامنه_ای | این حدیث تنم را لرزاند‼️ امام صادق(ع) فرمود : اگر یڪ نماز صبحت قضا شود، ڪل دنیا طلا شود🌟 و در راه خدا بدهی جبران نمیشود.☝️ 🕊 @taShadat 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ به بهانه روز دانش آموز، یاد کنیم از شهیدی که بدون اینکه کسی با خبر شود برای بسیاری از دانش آموزان بی‌بضاعت، وسایل تحصیل تهیه میکرد. #شهید_ابراهیم_هادی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا