☘ صبــــح ڪہ نہ
تمام عمرمان بہ خیــر مے شود🌷
اگر سایہ اے
از خلوصتان بر اعمالمان افتد...🌷
#سلام✋🏻
#صبحتون💐
#شهدایی🌷😇
🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیخواد عاشق بشی....معشوق که هستی!
🌷@tashadat🌷
بازباݩࢪۅزهشہدشیࢪین😶
شہادتࢪاچشیدۍ...❤️
افطاࢪخۅنیݩتوࢪا🌷
خࢪیداࢪماۍشہید...🎁
#پروفایل
#اللهمالحقناباالشهدا
#اسئلڪخَیࢪَماتَسئَل
@taShadat
ٺـٰاشھـادت!'
وَهُوَ مَعَکُم اَینَ ما کُنتُم:
✨وقتی به منزلمان میآمد اجازه نمیداد بلند شویم میگفت شما سر جای خود بنشینید من به خدمت شما میآیم، اول روسریام را کنار میزد و سه بار گلویم را میبوسید و بعد شروع به احوالپرسی میکرد.
✨فرزندم بسیار پاک بود از کلاس دوم ابتدایی همیشه با وضو بود، خدا او را به راه راست هدایت کرد و به راه پاکی رفت.
✨پسرم همیشه به فکر ایتام بود بهویژه در ایام عید به هر یتیمی میشناخت کمک میکرد میگفت این بچهها پدر ندارند و ممکن است سرپرست آنها نتواند چیزی برای آنها بخرد؛ اگر میفهمید کسی نیازمند است هر چیزی که نیاز بود میخرید و به من میداد تا برای آنها ببرم و تأکید میکرد کسی از این کمکها اطلاع پیدا نکند.
✍️ راوی: مادر شهید
@taShadat
خانوادهی شهید عماد مغنیه به یک مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقهی الغبیری بود در نزدیکی «روضه الشهیدین»، در منزل پدر همسر شهید مغنیه. همهی بچهها و نوهها به مناسبت ولادت حضرت رسول دور هم جمع بودند.
از همهی نوهها درخواست شده بود برای این جلسه صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامهای دارند. همهی نوهها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به جهاد مغنیه.. جهاد فقط گفت: «طرحم برای سال بعد را هفتهی آینده میگویم.» همهی نوهها و اعضای خانواده شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضیها میگفتند کارش را آماده نکرده است. وسط خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفتهی بعد به همه میگوید.
درست یک هفتهی بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار در بین خیل گسترده کسانی که برای تسلیت آمده بودند. طرح جهاد، شهادت بود...
@taShadat
سید عبدالحسین ولی پور ،اولین فرزند سید خلیفه و سیدی بود . در دوازدهم مهر ماه 1342 در روستای ده بر آفتاب شهرستان بویراحمد در خانواده ای مستضعف و مذهبی به دنیا آمد . در هفت سالگی همراه و کمک کار پدرش بود . با سن کم در جاهای مختلف به کار مشغول شد و نتوانست به موقع به مدرسه برود . در سال 1352 وارد مدرسه ی عشایری بلیو شد . تا سال 1356 (اول راهنمایی) ادامه داد و شاگرد اول مدرسه بود .
با مادرش بسیار مهربان بود و احترام زیادی برایش قائل بود . با همه خوب و صمیمی بود و به همه احترام می گذاشت . در همه ی مراسمات دینی و مذهبی شرکت می کرد . پیرو ولایت فقیه بود . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ،در حوزه های مختلف اجتماعی ،فرهنگی و آموزشی ،حضوری فعال داشت .
1⃣
🌷 @tashadat 🌷
عبدالحسین برای مقابله با ضد انقلاب به سنندج رفت و به عنوان بسیجی با برادران ارتشی برای پاکسازی کردستان فعالیت می کرد . شانزده ساله بود که اولین بار در پی دستور امام خمینی ،برای شکست حصر آبادان از طریق سپاه عازم جبهه شد . او آموزش فشرده ی فرماندهی گردان های خط شکن را به مدت شش ماه گذراند و سپس سپاه نوح ،وی را برای آموزش بسیجیان به پادگان آموزشی کازرون فرستاد. انگیزه ی او از رفتن به جبهه ، دفاع از اسلام ، انقلاب و جمهوری اسلامی بود . همیشه می گفت : یا جنگ یا پیروزی .
در اغلب عملیاتها معاون گردان بود و در چندین عملیات فرماندهی گردان را بر عهده داشت. مدتی هم فرمانده گردان رزمی دریایی بود . هر وقت از جبهه می آمد ، از رشادت و پایمردی رزمندگان صحبت می کرد .در سال 1361 ازدواج کرد و حاصل سه سال و شش ماه زندگی مشترک یک فرزند پسر است .
2⃣
🌷 @tashadat 🌷
به شناخت و تسلط بر تاکتیک های رزمی ،سلاح ها و ادوات جنگی همیشه قبل از عملیات بسیار تاکید داشت . و شناخت کافی نسبت به شناسایی و واگذاری مسئولیت به افراد را داشت . به طوری که فرماندهان تحت امر او ،از فرماندهان گردان جنگ شدند . او برای عقب راندن دشمن ،سر از پا نمی شناخت . همیشه قبل از عملیات ، نماز شب را با ناله و تضرع به جا می آورد .با اینکه فرمانده بود ولی برخوردش با نیروها توام با تواضع بود . قدرت جذب او قابل تحسین بود . چنان در قلب رزمندگان جای داشت که بیشتر اوقات مشکلات خصوصی خود را با او در میان می گذاشتند . او نه فقط فرمانده بلکه آرپی چی زن ،تک تیرانداز و تیر بارچی هم بود . هر گاه دشمن قصد تنگ کردن عرصه را بر نیروها داشت ،با سرعت عمل به قلع و قمع دشمن می پرداخت و آرامش را بر نیروهای خودی حاکم می کرد . عبدالحسین در عملیاتهای مسلم بن عقیل ،محرم ،طریق القدس، رمضان و خیبر شرکت داشت . همرزم شهید ولی پور بیان می کند : "در عملیات خیبر در محور طلاییه ،شب عملیات ، ترکش به پیشانی عبدالحسین اصابت کرد . ما به او اصرار کردیم که به عقب برگردد ،ولی او گفت : من از این بچه هایی که تکه پاره شده اند مهم تر نیستم ." و تا لحظه آخر استقامت کرد."
3⃣
🌷 @tashadat 🌷
آرزویش پیروزی اسلام و مسلمین و شهادت بود . خواسته های دنیوی برایش ارزشی نداشت . شهید ولی پور در عملیات بیت المقدس در شلمچه ،و عملیات رمضان در تسخیر پاسگاه فکه ،که فرماندهی عملیات را بر عهده داشت ، زخمی شد .در جبهه فرمانده گردان امام علی (ع) از لشکر 19 فجر فارس بود وپس از شش سال تلاش در جبهه ها،سرانجام در عملیات والفجر 8 در دریاچه ی نمک فاو ،در دوم اسفند سال 1364 در بمباران شیمیایی دشمن مجروح شد و در بیمارستان امام خمینی تهران ، به شهادت رسید. او اولین شهید خانواده بود .
4⃣
🌷 @tashadat 🌷
مادر شهید :👇👇
خواب دیدم کنار رودخانه ای خشک ایستاده ام. ماموران ساکنان اطراف رودخانه را کوچ می دادند. گفتم چه خبر است. گفتند اقا صاحب الزمان می خواهند از اینجا عبور کنند.
هر کاری کردند نرفتم. گفتم من باید اقا را ببینم. انقدر ایستادم تا رودخانه پر شد از ابی زلال. بعد اقا امد. دنبال ایشان راهی شدم. رفت تا کنار چشمه ای. انجا ایستاد و وضو گرفت و به نماز ایستاد. من هم به ایشان اقتدا کردم.بعد از نماز دو اقای بزرگوار دیگر امدند. گفتم اقا اینها کی هستند. گفتند اجدادم, حضرت رسول(ص) و امام علی(ع).
گفتم اینجا چه کار دارید؟
گفتند امده ایم امانتی را که به تو سپرده بودیم پس بگیریم.
از خواب پریدم. فهمیدم قرار است برای پسرم اتفاقی بیافتد, چون با ارزشترین چیزی بود که داشتم.
یکی دو ماه بعد بود که سید امد. چند ساعتی ماند,خداحافظی کرد تا برود. گفتم بابا جان امشب را نرو!
گفت باید بروم, وقت ندارم.
رفت. چند متری که رفت تسمه ماشینش پاره شد و برگشت. ان شب تا شد پسرم را نگاه کردم,فهمیدم این رفتنش فرق دارد…
5⃣
🌷 @tashadat 🌷
قبل از عملیات بدر بود.یکی از روحانیان سرشناس امده بود خط ما. سید گفت حاج اقا چرا من شهید نمی شم!
حاج اقا جا خورد و گفت:برادر اگه همه خوبا با هم شهید بشن پس کی جنگ رو پیش ببره!
همان عملیات بود یا عملیاتی دیگر. درگیری شدید بود, انقدر به دشمن نزدیک بودیم که با نارنجک می جنگیدیم. دیدم ترکشی فرق سید را شکافته و خون از سرش می چکید. گفتم برو عقب.
ناراحت شد و گفت:الان وقت عقب رفتن نیست. اگر من عقب بروم جواب شهدا و امام را چی بدهم!
تا پایان عملیات ماند.خیلی مجروح می شد, اما یا نمی رفت عقب یا اگر می رفت زود بر می گشت.
6⃣
🌷 @tashadat 🌷
حاج نبی(فرمانده لشکر) گفت سید, برو گردان ابوالفضل(ع), گردان را دست بگیر. سید گفت فقط۲۴ ساعت!
حاج نبی گفت چرا ۲۴ ساعت؟
گفت برای اینکه اطاعت ولایت کرده باشم, هم بین همرزمان قدیمی ام باشم.
حاج نبی گفت در چهره سید علایم شهادت را می بینم!
۲۴ ساعت رفت و برگشت تا شهادتش در جمع یاران قدیمی باشد.
روز دوم عملیات بود, در نخلستان های فاو. عراق که شک شدیدی از عملیات ایران خورده بود با چنگ و دندان می خواست نیروهای ایرانی را پس بزند. غروب بود, بعد از نماز مغرب, که سر و کله هواپیمای عراقی پیدا شد. بمب می انداخت اما انفجاری نداشت, ناگهان بوی بدی فضا را پر کرد. سید فریاد می زد شیمیایی, شیمیایی. ماسک بزنید. یکی از بسیجی ها ماسک نداشت. سید ماسک خودش را به او داد. چند قدم دیگر رفت و فریاد زد ماسک بزنید. افتاد روی زمین. ایستاد چند قدم رفت و افتاد. رفتم کنارش. نفسش بالا نمی امد. با هر جان کندنی بود کشیدمش عقب و در یک قایق گذاشتم.
نه روز تهران بستری بود و ذره ذره اب شد تا شهید شد.
7⃣
🌷 @tashadat 🌷
مادر شهید می گوید : 👇
بعد از گذشت 9 روز از شیمیایی شدنش در حالی که دست پسرش سیدیحیی در بیمارستان در دستش بود به شهادت رسید.سیدیحیی آن زمان تنها 6 ماه داشت که پدرش به شهادت رسید.
از اینکه شهید شده است هیچ گله و شکایتی ندارم و راضی به رضای خدا هستم. شهید عبدالحسین با رضایت من و انتخاب خودش در این راه قرار گرفت و همیشه میگفت اگر از پشتیبانی امام(ره) شانه خالی کنیم خاک و ناموس ما توسط دشمن تصرف خواهد شد.
8⃣
🌷 @tashadat 🌷
برای پرواز به بال نه از بال ... باید گذشت
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهیدوالامقام
💫 شهید سید عبدالحسین ولی پور 💫
صلوات 💐
9⃣
🌷 @tashadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
برای پرواز به بال نه از بال ... باید گذشت شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 شهید علی قاریان پور:
به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید ، می خواهم همچون ده ها شهید دیگر گمنام باقی بمانم، اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید : مُشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال.
#شهید_علی_قاریان_پور
@taShadat
دوست داشتن خدا، مثل دوست داشتن یه معـشوقه
نمیشه عاشق معشوقتون باشید و بهش خیانت کنید!
نمیشه عاشق معشوقـتون باشید و بهش فکر نکنید!
نمیشه عاشق معشوقتون باشید و به حرفاش گوش ندید!
نمیشه عاشق معشوقتون باشید و باش در ارتباط نباشید!
چون دلش میگیره ازتون ...
مگه میشه به معشوقتون بگید من عاشقتم ولی... بهت پیام نمیدم، زنگ نمیزنم و نمیام دیدنت...؟!!
به خدا هم باید پیام داد
زنگ زد گاهی
و رفت به دیدارش ...
موقع رفتن به دیدارش باید به بهترین شکل ممکن بریم
همه توجهمون بهش باشه
به هیچ چیزی جز نگاهش نگا نکنیم و به هیچ چیزی جز وصالش فکر نکنیم!
که از نگاهمون عشقـو حس کنه
و دلتنگی هردومون رفع شه.
دقیقا مثل دو تا معشوق ...
پیام دادن همون دعا کردن و قرآن و نماز خوندنه...
اینکه بشینی توی خلوت عاشقانه خودت چند کلمه باهاش حرف بزنی...
پس تو ارتباطت با خدا کم نزار
نزار دلتنگ بشید ،
ک حال زندگیت زار میشه ...
🌸 #انگیــزشــــــ
🌷@tashadat🌷