eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.8هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح است و طلوع ڪرده خورشیدروزگار... وبازاین منِ تنها،بایادت آغازمیکنم روزم را... واین است همان اڪسیر معجزه آسای من برای ادامہ حیات... شهیدمحمدحسین دهستانی 🌷 •♡ټاشَہـادَټ♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🌹بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن🌹
  🌷قرار عاشقی🌷 ✨شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستند.... ☁️ باز هم ساعت 🕖به وقت  قرار تپش قلبهاست ❤️ ...برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان 🌷 خلق کردند... امروز میزبان یکی از پرستوهای سبکبال این مرزو بوم هستیم.... 1⃣ ♡ټاشَہـادَټ♡•
سلام دوستان شهدایی✋ حسین_حدادیان هستم... متولددی ماه سال ۷۴... دانشجوی علوم سیاسی...😍 🍃2⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
🍃شهید محمد حسین حدادیان . : ۱۳۷۴/۱۰/۲۴ : ۱۳۹۶/۱۲/۱ : تهران-پاسداران 🍃3⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
از بچگی عاشق بسیج بودم... از ۷ سالگی عضو بسیج مسجد شدم و شروع کردم به فعالیت... . یه انقلابی ام... پیرو خط ولایت فقیه... به انجام واجبات و مستحباتم اهمیت میدادم... یکیش زیارت عاشورای هرروز به نیابت یک نفر... .💔 خدمت کردن به مردم و انقلابم واسم مهم بود... در بسیج و در دامان بسیحیان رشد کردم... در بسیج و در دامان بسیحیان رشد کردم... مسائل جدیدی و یادگرفتم و دنیای جدیدی و تجربه کردم... . تفکرم رهبری و خطم خط رهبری بود... به غیر از خط رهبری هیچ مسیر دیگه ای و قبول نداشتم... تا آخرین لحظه ی زندگی ام با ولایت فقیه بودم... .💔 🍃4⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
وقتی از چند هفته قبل توحش گرانی موسوم به دراویش در خیابان پاسداران حضور داشتند و آرامش و آسایشِ مردم کشورم مورد حمله قرار داده بودند... منم که همون محدوده زندگی میکردم... اونروز آشوب گرا قصد تخریب کلانتری و داشتند... نیروی انتظامی هشدارهایی و بهشون داد و اونا یکم کوتاه اومدن... و بعد از اون هجومشون شروع شد و سه نفر از ماموران ناجا شهید شدن... خوشا به سعادتشون... . شروع کردن به اموال مردم ضربه زدن و با چوب و سنگ و سلاح شکاری به سمت نیروانتظامی هجوم آوردند... .💔 ناجا داشت بدون خشونت و درگیری به این قضیه پایان میداد... . اونشب ما توی مراسم بی بی دو عالم حضرت زهرا بودیم... آخر مراسم بود که متوجه درگیری ها شدیم... .💔 به صورت داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفتم... تا ساعت ۳ بامداد این ماجرا ادامه پیدا کرد... . همون لحظات بود که با اسلحه شکاری یکی از اغتشاش گران زخمی شدم... فقط یه سمند سفید میدیدم... 💔 آرزوم شهادت بود... شهادت... بعد از اون زمان... دیگه زمین نبودم... بال داشتم و به سوی آسمون ها پرواز میکردم... 💔 🍃5⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌸🌸🌸 🌸 ❤️مصاحبه با مادر شهید حدادیان...❤️. اکنون که روبه رویتان نشسته ام فقط چند روز از شهادت پسرتان گذشته است. قبل از هر صحبتی از شما برای قبول مصاحبه سپاسگزارم، خانم تاجیک چند فرزند دارید؟ 🌹دو پسر و یک دختر دارم. محمدحسین فرزند وسط بود. ظاهراً خیرالامور اوسطها شد! 🌸🌸🌸🌸 🍃6⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
🍃🍃🍃🍃 سبک و منش فکری و رفتاری محمدحسین چقدر به شهدا و شهادت نزدیک بود؟ 🌹محمدحسین خیلی حسرت دوران دفاع مقدس را می خورد. با غبطه می گفت: ای کاش من هم در آن زمان بودم. خوش به حال شما که بودید. خوش به حال شما که دیدید. یکی از برنامه های همیشگی اش زیارت کهف الشهدا و قطعه شهدای گمنام بهشت زهرا(س)بود.وقتی پیکر دوستان شهید مدافع حرمش شهیدان کریمیان و امیر سیاوشی را آوردند و در چیذر به خاک سپردند، حال و هوای عجیبی داشت. ارتباط خاصی با شهدا داشت و همیشه کلام شهدا را نصب العین خودش قرار می داد. محمد عاشق شهادت بود. وقتی بحث جبهه مقاومت مطرح شد، همه تلاشش را کرد که به سوریه برود. 🍃🍃🍃🍃 🍃7⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
✨✨✨✨ پس مدافع حرم هم بودند؟ 🌹بله، محمدحسین خیلی دغدغه رفتن داشت. یک روز آمد و کنارم نشست و گفت: مامان اگر من یک زمان بخواهم بروم سوریه، مخالفت می کنید؟ نظرتان چیست؟ گفتم: یک عمر است که به اباعبدالله (ع) می گویم: بابی وامی و نفسی و اهلی و مالی واسرتی، آقا جون همه زندگی من به فدایت، حالا که وقتش شده، بگویم نه نرو؟ همان خدایی که در اینجا حافظ توست در سوریه هم است. همه عالم محضر خداست.گفت: وقتی تو راضی هستی یعنی همه راضی اند. عاشقانه تلاش کرد برای رفتن، اعزام ها خیلی راحت نبود. یک روز جمعه صبح برای خواندن نماز صبح بیدار شدم که دخترم هراسان آمد و گفت: مادر محمدحسین ساکش را بسته و می خواهد برود. رفتم و گفتم: می روی؟ قبل رفتن بیا چندتا عکس با هم بیندازیم. عکس ها را که انداختیم، بوسیدمش و راهی اش کردم. وقتی رفت گفتم با شهادت برمی گردد اما مصلحت خدا بر این بود که سالم برگردد. ✨✨✨✨ 🍃8⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
❣❣❣❣ به عنوان یک مادر، محمدحسین چطور جوانی بود؟ 🌹محمد اهل نماز اول وقت، زیارت عاشورا و هیئت بود. سینه زن امام حسین(ع) بود. خیلی اخلاص داشت. بی ادعا. هیچ وقت از کارهای خیری که می کرد نمی گفت. به نظرم مزد این اخلاص و بی ادعا بودن هایش را با شهادت گرفت. محمد دنبال اجرایی کردن فرامین رهبری بود. دغدغه حفظ دستاورد های نظام را داشت. محمدحسین با سن کمش، بصیرت داشت. جریان های باطل را خوب می شناخت و آگاه به امور بود. محمدحسین مانند کسی که از ناموسش غیورانه دفاع می کند از انقلاب با غیرت دفاع می کرد. همه عمر بسیجی بود و بسیجی زندگی کرد. می گفت: مامان بصیرتی که آقا می گویند ان شاءالله خدا نصیبمان کند و اگر بصیرت داشته باشیم ان شاءالله این انقلاب به انقلاب صاحب الزمان (عج) وصل خواهد شد ❣❣❣❣ 🍃9⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌹🌹🌹🌹 اگر می شود به موضوع شهادت محمدحسین بپردازیم. شما در جریان حوادث و درگیری ها بودید؟ 🌹محمدحسین شب حادثه پیش من بود. به من گفت: مامان پاسداران شلوغ شده و تیر اندازی است. من گفتم: شما نرو در دل تیراندازی! مسئولان باید رسیدگی کنند. گفتم: مامان شما بسیجی هستید، بسیجی همیشه دستش خالی است و سینه اش سپر. با عشق می روند، شما نرو. اول حرفی نزد. اذان مغرب را که گفتند، وضو گرفت و گفت می خواهم بروم هیئت. می دانستم می رود محل درگیری، می شناختمش، محال بود برای دفاع نرود. همیشه می گفت: همه ما سرباز این نظام هستیم. وقتی می خواست از در خانه بیرون برود به من نگاه کرد و خندید. گفتم: محمدحسین من دائم به شما زنگ می زنم. خندید و گفت: مامان حالا نمی خواهد تند تند زنگ بزنید. گفتم: مامان نرو، بعد دستش را به احترام روی سینه اش گذاشت و تعظیم کرد. حرفی نزد حتی یک چشم هم نگفت که با رفتنش به من دروغ گفته باشد. محمدحسین به هیئت رفت. پسرم به عزای آل الله اهمیت می داد. برای عزای اهل بیت لباس مشکی می پوشید. در ایام فاطمیه در هر دو دهه مشکی می پوشید. محرم که از راه می رسید انگار فصل بهار زندگی اش از راه رسیده باشد. همه اش می گفت دارد محرم می آید. بعد از شهادت محمدحسین جوانی که همان شب در هیئت حضرت زهرا (س) با محمدحسین آشنا شده بود به خانه ما آمد و برایم تعریف کرد: محمدحسین را در هیئت دیدم و همان شب با هم دوست شدیم. سینه زدن ها و حال و هوای محمدحسین من را به خودش جذب کرد و شیفته اش شدم. لباسش خیس عرق بود. ساعت 11 بود که دیدیم محمدحسین می خواهد از هیئت خارج شود، از محمدحسین پرسیدم: فردا شب هم می آیی؟ گفت: بله،حتماً، من هیئت حضرت زهرا (س) را ترک نمی کنم. امروز فهمیدم محمدحسین شهید شده است. من در هیئت با محمد دوست شده بودم اما باورکردنی نبود که محمدحسین ظرف چند ساعت بعد از آشنایی مان، شهید شده باشد. او با لباس عزای حضرت زهرا(س) از هیئت خارج شد. میان هیئت از محمدحسین و دوستانش خواسته می شود که خودشان را به خیابان پاسداران برسانند. محمدحسین با همان عرق عزای خانم زهرا(س) که بر جانش نشسته بود، راهی می شود و بعد هم که شهادت محمدحسین در نزدیکی های اذان صبح اول اسفند ماه رقم می خورد. 🌹🌹🌹🌹 🍃🔟🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌿🌿🌿🌿 نحوه شهادتش چطور بود؟ 🌹وقتی پیکر چاک چاک پسرم را دیدم، به عمق فاجعه پی بردم. البته نگذاشتند همه پیکر را ببینم. وقتی خواستم سینه اش را ببینم نگذاشتند و گفتند دست به چیزی نزنید. همه صورتش سوراخ سوراخ شده بود. نمی دانم با چشمانش چه کرده بودند، بینی محمدحسین شکسته بود، هر جنایتی که از دستشان برمی آمد با پسرم کرده بودند. تمام برجستگی های بدن و صورت محمد حسین را برایم با پنبه درست کرده بودند. وقتی شنیدم محمدحسین شهید شده، خدا را شکر کردم. محمد آرزو داشت این مدلی به دیدار معبودش برود. بعد ها وقتی لحظه شهادتش را شنیدم یاد آن صحنه عاشورا افتادم که بر پیکر امام حسین(ع) تاختند. شهادتش داستان کربلا را برایم تداعی کرد. ابتدا با تفنگ شکاری به محمدحسین شلیک می کنند، بعد با همان تفنگ به سر و صورتش می زنند. بعد که محمدحسین دست تنها می ماند با قمه و هر چه در دست داشتند به جانش می افتند و در آخر هم با خودرو از روی بچه ام رد می شوند و این کار را تکرار می کنند. اگرچه دراویش وحشی، اسبی برای تاختن به جان محمدحسین نداشتند اما سوار بر خودرو بر بدن چاک چاکش تاختند و شهادت محمدحسین اینگونه غریبانه رقم خورد. اینها نشان دهنده نفرت و کینه دشمنان اسلام و انقلاب است. خدا را شاکرم که بعد از 1400سال ذره ای تنها ذره ای از آن دریای مصائب عاشورا را به ما نشان دادند. 🌿🌿🌿🌿 🍃1⃣1⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
☘☘☘☘ فکرش را می کردید محمدحسین در خیابان پاسداران تهران به آرزوی همیشگی اش برسد؟ 🌹نه اصلاً تصور نمی کردم در تهران این اتفاق برای محمدحسینم بیفتد. فکر شهادتش را می کردم اما به این شکل نه، فکر نمی کردم. اگر این اتفاق برای محمدحسین در سوریه می افتاد برایم عجیب نبود. این همه صدمه و جراحت بر پیکرش اگر در سوریه و به دست داعش تکفیری اتفاق می افتاد جای تعجب نداشت. آن روزی که من محمدحسین را به سوریه فرستادم، منتظر بودم. منتظر اسارت، جانبازی و شهادتش. می دانستم آنها رحم ندارند. آمده اند که اسلام را نابود کنند و شنیده و دیده بودم که چه بلایی سر مدافعان حرم می آورند، اما اینکه یک همچین اتفاقی در ایران، در تهران، در امن ترین شهر اسلامی جهان برای پسرم بیفتد، کمی غیرمنتظره بود. دراویش شقی با هر چه در دست داشتند به محمدحسین ضربه زده بودند. همه نیزه به دست به جان محمد افتادند.فکرش را نمی کردم در خود تهران داعشی ها این مدلی لانه کرده باشند. البته لانه هم ندارند اینها مانند گرد هستند، مانند کاهی که با یک فوت به فنا می روند. فقط اراده می خواهد. شهادت جوانانمان را در تهران در زمان فتنه ها شاهد بودیم، اما این نوع شهادت به این وحشتناکی نداشته ایم. ☘☘☘☘ 🍃1⃣2⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌴🌴🌴🌴 آن طور که متوجه شدم رفاقت خاصی بین شما و محمدحسین وجود داشت؟ 🌹من سه تا بچه داشتم. خیلی ها می گفتند تو یکجور دیگر به محمدحسین نگاه می کنی. محمدحسین طوری بود که این نگاه ویژه را می طلبید. هر مادری بچه هایش را دوست دارد، اما پیوند بین من و محمد یک پیوند قلبی، آسمانی بود. من و محمد خیلی به هم وابسته بودیم. حرف هایمان را به هم می زدیم. قبل رابطه مادر و فرزندی دوست هم بودیم. انگار حرف های هم را می فهمیدیم. مثل روز برایم روشن بود که محمدحسین ماندنی نیست. دخترم الان می گوید: مادر الان می فهمم که تو چرا به محمدحسین اینقدر توجه داشتی! در این سال ها سعی کردم تا وقتی محمدحسین هست به او خدمت کنم. می دانستم با شهادت می رود اما نه این مدل شهادت. 🌴🌴🌴🌴 🍃1⃣3⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
💐💐💐💐 یعنی انتظار شهادتش را داشتید؟ 🌹من همیشه به امام حسین (ع) می گفتم که آقا جان اگر اجازه می دادید که من در روز عاشورا یاری تان کنم، دوست داشتم جای آن صحابه ای باشم که هنگام خواندن نماز برای حفاظت شما با صلابت ایستاد و همه تیر ها به سر و صورتش اصابت کرد. این دعای من بود نمی دانم اگر در آن شرایط قرار می گرفتم، می توانستم یا نه! اما این درخواست را همیشه از امام حسین (ع) داشتم که محافظ ایشان باشم و درد و بلایشان را به جان بخرم. وقتی به کربلا می رفتم در کنار مزار شهدای 72 تن می گفتم: من به قربان شما که امام حسین(ع) را یاری کردید و نگذاشتید آقای ما غریب تر از این بشوند. کاش بودیم و فدای شما می شدیم. آن روز وقتی پیکر محمدحسین را به این شکل دیدم، یاد حرف های خودم افتادم. آن دعایی که همیشه در سجده هایم از امام حسین(ع)تقاضا داشتم، اجابت شد. به محمدحسین گفتم: قربانت بروم من آرزویش را داشتم اما تو به توفیقش رسیدی. خدا را شکر می کنم که لیاقتش را به محمدحسین داد. ما چیزی از خود نداریم، هر چه هست عنایت آل الله است. از وساطتت آقا امام زمان (عج) است که ایشان واسطه همه رزق های معنوی و روزی های دنیایی ما هستند و محمدحسین هم رزق معنوی بود که خداوند به من داد. 22سال یک گلی را به من دادند و من از وجودش لذت بردم بعد هم به سلامت و عافیت به لطف خودشان از ما گرفتند. خدا را شاکرم چه در بودن محمدحسین و چه در شهادتش. 💐💐💐💐 🍃1⃣4⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
🍁🍁🍁🍁 محمدحسین وصیتی داشت؟ 🌹محمدحسین خیلی روی حجاب تأکید داشت. غیرتی بود. ما تذکر در مورد رعایت حجاب از طرف او نداشتیم اما اگر حتی اقوام را در بیرون از منزل می دید که حجاب درستی نداشتند توجه نمی کرد و گاهی آنها پیش من گله می کردند که محمدحسین ما را در خیابان دید و سلام نداد و توجهی نکرد. من هم می گفتم حجابتان را رعایت کنید تا محمدحسین به شما سلام کند. تا مادامی که اینطور هستید توجه نمی کند. 🍁🍁🍁🍁 🍃1⃣5⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
🌹🌹🌹🌹 وصیت نامه شهید حدادیان قبل از رفتن به سوریه: بسم‌ رب الشهدا و الصدیقین خوشا آنانکه شهادت قسمت‌شان می‌شود. خدا می‌داند که بر خود واجب دانسته که به پیروی از علی‌اکبر امام حسین (ع) در جبهه‌های حق علیه باطل حضور پیدا کنم و از حرم عمه سادات در حد توان خود دفاع کنم که در روز قیامت شرمنده مادر سادات، حضرت زهرا (س) و ارباب بی‌کفنم نباشم. جان ناقابلی دارم که پیشکش حضرت صاحب‌الزمان (عج) و نایب بر حقش می‌کنم. پدر و مادر عزیزم! دست شما رامی‌بوسم و از شما می‌خواهم بابت تمام اذیت‌هایی که شما را کرده‌ام، مرا حلال کنید و از حرف آنهایی که می‌گویند ما برای پول و مادیات دنیا رفتیم ناراحت نشوید. پیرو خط رهبری باشید که قطعاً راه درست و راه امام زمان (عج)‌ می‌باشد. اگر شهید نشویم، می‌میریم 🌹🌹🌹🌹 🍃1⃣6⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
دوستان گلم من دیگ باید برم دوستام منتظرم هستن😍 پیرو راه شهدا باشین ک ان شاءالله شفاعتشون شامل حالتون‌ بشه🌹 یا علی✋ 🍃1⃣7⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
داستان محمدحسین هنوز ادامه دارد... تا جایی که قدم های رهبر در خانه گذاشته میشود... خون شهدا همیشه زنده است... 🍃1⃣8⃣🍃 •♡ټاشَہـادَټ♡•
💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع وطن ،شهدای مدافع حرم💞 و علی الخصوص 💠 شهید محمد حسین حدادیان 💠 🌷 صلوات 🌷 ✨ التماس دعای فرج ✨ •♡ټاشَہـادَټ♡•