eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 76 انگشتش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 77 ⚠️این بخش از داستان دارای قسمت‌های ناراحت‌کننده است⚠️ دادپزشک سرش را به صورت نصفه و نیمه جسد نزدیک کرد. چشمانش را تنگ کرده بود که با دقت‌تر صورت جنازه را ببیند. درواقع جنازه صورت نداشت. انگار که با یک خط اریب، بیش از نیمی از صورتش را کنده بودند. فقط نیمه راست پیشانی، چشم راست و کمی از گونه راستش سالم مانده بودند. بقیه صورتش پوست نداشت و گوشت و ماهیچه‌هایش متلاشی و له شده بودند؛ طوری که حتی نمی‌شد جای خالی لب‌ها و بینی و کره‌ی چشم را دید. ماهیچه‌های رها شده روی صورت یخ زده بودند. دادپزشک گفت: این بیشتر شبیه جای دندونه، دندون‌های تیز. فکر کنم کار ماهیاست. -ممکنه کار اورکاها باشه؟ -نه، اگه اونا بودن سرش رو کامل می‌کندن. شاید کار کوسه گرینلنده، یا ماهی‌های کوچیک‌تر. -شاید اصلا کار ماهیا نبوده باشه. دادپزشک با قطعیت سرش را تکان داد. -این مدل زخم اصلا شبیه اثر اشیاء تیز نیست، شبیه اثر چکش و این چیزها هم نیست. دادپزشک نگاهی به بقیه قسمت‌های جسد انداخت. زخم‌هایی مشابه زخم صورت در چند قسمت دیگر بدنش دیده می‌شدند؛ مخصوصا سر انگشتانش. گوشت سر انگشتان و دستش خورده شده بودند. دادپزشک گفت: هیچ‌کدوم اینا کار یه آدم نیست. جسدش گیر ماهیای گرسنه افتاده. مامور گفت: یکم عجیب نیست که صورت و نوک انگشت‌هاش از بین رفتن؟ یعنی دقیقا قسمت‌هایی که می‌شه باهاش هویت رو تشخیص داد؟ دادپزشک شانه بالا انداخت. -این قسمت‌ها از لباس بیرون بودن. طبیعیه که بهشون حمله بشه. لبخند زد و ادامه داد: شایدم ماهیا می‌خواستن با این کار هویت قربانیشون رو قایم کنن، ولی نمی‌دونستن برای تشخیص هویت می‌تونیم از دی‌ان‌ای استفاده کنیم! دادپزشک خواست به شوخی‌اش بخندد، ولی مامور در خنده همراهی‌اش نکرد و دادپزشک هم خنده‌اش را خورد. ___ اورکا: نهنگ قاتل. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 78 ⚠️این بخش از داستان دارای قسمت‌های ناراحت‌کننده است⚠️ دادپزشک خواست به شوخی‌اش بخندد، ولی مامور در خنده همراهی‌اش نکرد و دادپزشک هم خنده‌اش را خورد. صدایش را صاف کرد و گفت: به هرحال این طبیعیه که وقتی یه جنازه توی طبیعت رها می‌شه، حیوانات بافت‌های نرم بدنشو بخورن. این اتفاقیه که معمولا می‌افته. درضمن، اگه دقت کنی صورتش کامل از بین نرفته. اگه کسی عمدا این کارو می‌کرد، باید صورت رو کامل از بین می‌برد. ماهی‌گیرها سعی کرده بودند بروند توی دریا و دختر را نجات دهند؛ ولی توفان شدیدتر شده بود. کسی نمی‌توانست برود توی دریا و دیگر قایق و دختر از دید خارج شده بودند. توفان که آرام شد، دو روز از غرق شدن دختر می‌گذشت. حالا تنها کاری که از دست گشت ساحلی و ماهی‌گیرها برمی‌آمد، پیدا کردن جنازه دختر بود. هیچ‌کس به زنده ماندنش امید نداشت. آب انقدر سرد بود که دختر اگر خفه هم نشده بود، حتما در سرمایش یخ می‌زد. همه دنبال جنازه دختر می‌گشتند که میان آب و یخِ اقیانوس اطلس گم شده بود. یک هفته بعد، جنازه را یکی از ماهی‌گیرها از آب گرفت. هیچ سند شناسایی‌ای همراهش نبود؛ اگر هم چیزی بود حتما تا الان به عمق اقیانوس رسیده بود. با این وجود، همسایه‌ها دیده بودند که دختر غریبه‌ی تازه‌وارد، از خانه‌شان بیرون آمده و یک‌راست به اسکله رفته و دیگر برنگشته. پس همه مطمئن بودند آن دختر، همان غریبه تازه‌وارد است. همان که چندباری در مسیر کلیسا دیده بودندش، و مدتی با یک مرد جوان زندگی می‌کرد. همان دختری که از نظر دولت گرینلند آرورا نام داشت و نام حقیقی‌اش آریل بود. دی‌ان‌ای‌اش با دی‌ان‌ای که در خانه آریل پیدا شده بود مطابقت داشت. جثه و موهای طلایی‌اش هم نشانه دیگری بود بر آریل بودنش. دادپزشک به مامور گفت: واضحه که علت مرگ غرق شدگی بوده. بلافاصله بعد افتادن توی آب سرد، ایست قلبی کرده و بعد هم خفه شده. اگه خفگی به علتی جز غرق شدن اتفاق افتاده بود، خیلی راحت می‌تونستیم بفهمیم. جراحات روی بدنش بعد از مرگ ایجاد شده. درضمن جراحات کار انسان نیستن... مامور میان حرف دادپزشک پرید. -ممکن نیست یکی این بلا رو سرش آورده باشه؟ و به زخم‌ها اشاره کرد. دادپزشک سرش را تکان داد. -اینطور فکر نمی‌کنم. درضمن، همه دیده‌ن که اون دختر با پای خودش سوار قایق شد و رفت توی دریا. -سم‌شناسی چطور؟ بعضی سم‌ها توی کالبدشکافی مشخص نمی‌شن، درسته؟ -درسته؛ ولی افتادن توی آب سرد به اندازه کافی کشنده بوده. نیاز به سم نیست. هیچ علامتی از وجود سم توی اندام‌ها و بافت‌ها پیدا نکردیم. اصلا می‌دونی، وقتی باید به مسمومیت مشکوک باشی که جنازه‌ت خودشو جلوی همه توی آب ننداخته باشه. هوم؟ مامور فقط نگاه کرد؛ کمی به دادپزشک و کمی به جنازه. چشم راست جنازه که اندکی کدر شده بود، داشت به مامور نگاه می‌کرد. مورمورش شد. دلش می‌خواست از سردخانه بیرون بزند. فقط آرام گفت: هوم... دادپزشک ادامه داد: بهتره بی‌خیالش شی. یه خودکشی ساده که این‌همه حساسیت نمی‌خواد! حالام اگه همه ابهاماتت رفع شدن، من این بیچاره رو بدوزم و بدم که دفنش کنن. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۲۳ شهریور ۱۴۰۳ میلادی: Friday - 13 September 2024 قمری: الجمعة، 9 ربيع أول 1446 🌺🌹🌸🌼 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹قتل خلیفه دوم عمر بن الخطاب، 23ه-ق 🔹اغاز امامت حضرت حجة بن الحسن عسکری علیه السلام، 260ه-ق 🔹قتل عمر بن سعد لعنة الله علیه 📆 روزشمار: 🔸8 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام 🔸25 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 🔸29 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام 🔸31 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🔸55 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها @tashahadat313
🔖 زمانی که ... این مهدی (عجّل اللّه) خلیفة است ... صلی اللّه @tashahadat313
📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله ✍️در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد ❌گناهان یک هفته او اینها بود؛ شنبه: بدون وضو خوابیدم. یکشنبه: خنده بلند در جمع دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم. سه شنبه: نماز شب را سریع خواندم. چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت. پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم. جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات. 📝راوی که یکی از بچه‌های تفحص شهدا بوده می‌نویسد: ⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روانشناسی قلب 06.mp3
7.56M
6 🎧آنچه می شنوید؛ ❣️فشار قبر همین فشارهاییه که اینجابه قلب ما،وارد ميشه. قلبهای کوچک، با کوچکترین فشارها،تکون می خورن😔 💓اماقلبهای بزرگ،آسون نمی لرزند. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۲۴ شهریور ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 14 September 2024 قمری: السبت، 10 ربيع أول 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹سالروز ازدواج حضرت رسول با خدیجه کبری علیهما السلام، 15 سال قبل بعثت 🔹هلاکت داود بن علی لعنة الله علیه، 133ه-ق 🔹موت مالک بن انس رئیس مذهب مالکی، 179ه-ق 🔹شروع خلافت بنی امیه، 41ه-ق 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام ▪️24 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️28 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️30 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️54 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها @tashahadat313
قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری – علیه السلام – : خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُما شَیءٌ: الاْیمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ. امام حسن عسکری – علیه السلام – فرمود: دو خصلت و حالتی که والاتر از آن دو چیز نمی باشد عبارتند از: ایمان و اعتقاد به خداوند، نفع رساندن به دوستان و آشنایان. تحف العقول، ص ۴۸۹ @tashahadat313
روانشناسی قلب 07.mp3
4.26M
7 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️اولین قربانی سخت گیری های ما؛ قلب خودمونه... 🔻برای داشتن يه قلب آروم وشاد؛ تمرین کنیم،آسون بگیریم، هم به خودمون،هم به دیگران. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 78 ⚠️این
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت79 مامور سرش را تکان داد و زیر لب تشکر کرد. از اتاق تشریح بیرون آمد و به نامه خودکشی دختر فکر کرد؛ نامه‌ای به زبان عربی که پلیس در خانه‌اش پیدا کرده بود. در نامه، خطاب به پسری دانیال نام، نوشته بود که بعد از رفتن او، دیگر نمی‌داند چطور باید زندگی کند. نوشته بود تنها کسی که در تمام دنیا دوستش داشت دانیال است که حالا دیگر نیست و تحمل نبودنش سخت‌ترین کار دنیاست. نوشته بود بدون دانیال دلیلی برای زندگی ندارد؛ اصلا جهان برایش بدون دانیال، خسته‌کننده و ترسناک است، خالی ست. نوشته بود تمام آینده خودش را در کنار دانیال فرض کرده بود و حالا بدون او آینده‌ای در برابرش نمی‌بیند. پیامی روی صفحه تلفن همراه مامور ظاهر شد. کسی نوشته بود: خودشه. دی‌ان‌ای و مشخصاتش با چیزی که ما داریم مطابقت داره. مامور نفس عمیقی از سر آسودگی کشید. کارش تمام شده بود. آریل، شهروند بریتانیا که دولت گرینلند با نام جعلیِ آرورا می‌شناختش، بامداد یکم آوریل، خودش را در اقیانوس اطلس غرق کرده بود. *** شش ماه بعد(سپتامبر ۲۰۳۲)، تل‌آویو، فلسطین اشغالی وقتی کف دست گالیا روی حسگر و عنبیه چشمش مقابل اسکنر قفل بیومتریک قرار گرفتند، قلبش تندتر از همیشه تپید. هیچ‌وقت این در را با این روش باز نکرده بود. همیشه لازم بود مئیر از داخل بازش کند. چشمان گالیا مانند کودکی به انتظار جایزه می‌درخشیدند. چراغ سبز قفل که چشمک زد و در با صدای تیک آرامی باز شد، سرتاسر بدن گالیا از هورمون سروتونین و دوپامین لبریز شد. انگار که در یک رویای شیرین غوطه‌ور بود، در اتاق را هل داد و قدم به آن گذاشت. اتاق حالا فراخ‌تر و زیباتر از پیش به نظر می‌رسید؛ شاید چون از مئیر و هرچیزی که به او مربوط می‌شد پاک شده بود. صندلی و مبل‌های کهنه مئیر را عوض کرده بودند. وسایل شخصی‌اش را برده بودند، و خود مئیر هم مرده بود. گالیا چند قدم جلوتر رفت و یک نفس عمیق کشید. حتی دیگر بوی تند و تهوع‌آور مئیر هم با تهویه از اتاق بیرون رفته بود. گالیا با سر برافراشته در اتاق قدم برداشت و اجازه داد صدای تق‌تق پاشنه‌های کفشش در اتاق بپیچد. حس کرد حتی صدای برخورد پاشنه‌هایش با زمین هم پرطنین‌تر از همیشه است؛ شاید چون حالا دیگر به عنوان معاونی که قرار است جواب پس بدهد به اتاق نیامده بود؛ آمده بود که ریاست کند. اینجا حالا اتاق گالیا بود؛ اتاق خود خودش. اتاق رئیس کل موساد. اولین رئیس زن موساد. دستش را روی تمام وسایل اتاق کشید؛ روی رایانه، قفسه‌ها، مبل‌های راحتی، صندلی، میز ریاستش و تابلویی که نامش بر آن نوشته شده بود: گالیا لیبرمن، رئیس کل. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸