📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۱۸ فروردین ۱۳۹۹
میلادی: Monday - 06 April 2020
قمری: الإثنين، 12 شعبان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج)
▪️18 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️27 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️32 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️35 روز تا اولین شب قدر
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#نهج_البلاغه
#حکمت4
══🍃🌷🍃════
💠امام علی (علیه السلام) می فرماید:
وَ قَالَ (علیه السلام) الْعَجْزُ آفَةٌ، وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ، وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ، وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ، وَ نِعْمَ الْقَرِينُ [الرِّضَا] الرِّضَى.
🔹 فرمود (ع): و ناتوانى، آفت است و شكيبايى، دليرى است و زهد، توانگرى است و پارسايى، چونان سپر است. بهترين همنشين خشنودى است از خواست خداوند.
🌷 @taShadat 🌷
🔹خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری کرونا🤲
🔹روز نوزدهم ۱۳۹۹/۱/۱۸
🍃🌷 @taShadat 🌷🍃
1_208537320.mp3
11.47M
#صوت
قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
🎶#حاج_محمودکریمی
🌷 تاشهادت🌷
http://eitaa.com/joinchat/2567897106Cb024eb90db
#شهید_محسن_رجبی🌷🍃
💠تاریخ ولادت: 1346
💠تاریخ آسمانی شدن: 64/11/21جنوب (اروند)
💠مزار شهید: گلزار شهدای شهر رهنان
#سلام✋🏻
#صبحتون💐
#شـهـدایـی😇🌷
🌷 @tashadat 🌷
💢↶ اهمیـت و جایگاه جوانان ↷💢
از نظـر اسـلام
💠🔹پیامبر اکرم ﷺ میفرماید:
《فَضل الشَّباب العابِد الَّذی تَعبُد فِی صَباه عَلی الشّیخ الَّذی تَعبُد بعد مَا کبر سنه کفصل المُرسَلین عَلی سائر النّاس》
◽️⇦ برترى جوانى ڪه در جوانى خدا را عبادت میكند بر پيرى ڪه پس از پير شدن بہ عبادت میپردازد، مانند برترى پيامبران الهى نسبت بہ ديگران است.
☜ کنزالعمال، جلد ۵۹
✧✾═══✾✰✾═══✾✧
💠🔹حضرت علی علیه السلام
《اِذَ ا احْتَجْتَ اِلَى الْمَشْوَرَةِ فى اَمْرٍ قَدْ طَرَاَ عَلَيْکَ فَاسْتَبْدِهِ بِبِدايَةِ الشُّبّانِ فَاِنَّهُمْ اَحَدُّ اَذْهانا وَ اَسْرَعُ حَدْسا ثُمَّ رُدَّهُ بَعْدَ ذلِکَ اِلى رَاْىِ الْكُهولِ وَ الشُيوخِ لِيَسْتَعْقِبوهُ وَ يُحْسِنُوا اَلاِخْتيارَ لَهُ فَاِنَّ تَجْرِبَتَهُمْ اَكْثَرُ》
◽️⇦ هنگامى ڪه در پيشامدى احتياج بہ مشورت داشتى ابتدا بہ جوانان مراجعه نما زيرا ڪه آنان ذهنى تيزتر و حدسى سريع تر دارند
سپس نتيجه آن را بہ نظر بزرگسالان و پيران برسان تا پيگيرى نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب كنند زيرا تجربه آنان بيشتر است.
☜شرح نهج البلاغه، جلد۲۰، صفحه۳۳۷
✧✾═══✾✰✾═══✾✧
💠🔹رسول اكرم ﷺ فرمودند:
《مَنْ تَعَلَّمَ فى شَبابِهِ كانَ بِمَنْزِلَةِ الْوَشْمِ فِى الْحَجَرِ وَ مَن تَعَلَّمَ وَ هُوَ كَبيرٌ كانَ بِمَنْزِلَةِ الْكِتابِ عَلى وَجْهِ الْماءِ》
◽️⇦ هر كس در جوانیاش بياموزد
آموختهاش مانند نقش بر سنگ است
و هر كس در بزرگسالى بياموزد
مانند نوشتن بر روى آب است.
☜ نوادر راوندی، صفحه۱۳۲
✧✾═══✾✰✾═══✾✧
💠🔹امام صادق علیهالسلام
《مَنْ قَرَاَ الْقُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنٌ اِخْتَلَطَ الْقُرآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ وَ جَعَلَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مَعَ الْسَّفَرَةِ الْكِرامِ الْبَرَرَةِ وَ كانَ الْقُرآنُ حَجيزا عَنْهُ يَوْمَ الْقيامَةِ》
◽️⇦ هر جوان مؤمنى ڪه در جوانى
قرآن تلاوت كند، قرآن با گوشت و خونش میآميزد و خداوند عزوجل او را با فرشتگان بزرگوار و نیک قرار میدهد و قرآن نگهبان او در روز قيامت خواهد بود.
☜ اصول کافی، جلد۲، صفحه۶۰۳
✧✾═══✾✰✾═══✾✧
💠🔹پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله
《مَنْ اَحْسَنَ عِبادَةَ اللهِ فى شَبيبَتِهِ لَقّاهُ اللهُ الْحِكمَةَ عِنْدَ شَيْبَتِهِ قالَ اللهُ تَعالى: «وَ لَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَاسْتَوى ءَآتَيْناهُ حُكْما وَ عِلْما» ثُمَّ قالَ تَعالى: «وَ كَذالِکَ نَجْزِى الْمُحْسِنينَ》
◽️⇦ هر کس ڪه در جوانى خوب بندگى خدا کند خداوند در پیرى بہ او حکمت میآموزد
خداى متعال میفرماید و چون بہ رشد و کمال خویش رسید بہ او حکمت و دانش عطا کردیم و در ادامه آیه میفرماید:
و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم.
☜ سوره قصص، آیه ۱۴
☜ اعلام الدین، صفحه ۲۹۶
✧✾═══✾✰✾═══✾✧
💠🔹پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
◽️⇦ محبوب ترين خلايق نزد خدا نوجوان خوش سيمايى است ڪه جوانى و زیبائی خود را براى خدا و در راه طاعت او بگذارد
خداوند رحمان بہ وجود چنين نوجوانى بر فرشتگان میبالد و میفرماید:
«اين است بنده راستين من!
☜ ميزان الحكمه، حدیث ۹۰۹۶
✧✾═══✾✰✾═══✾✧
💠🔹رسول اكرم صلى الله عليه و آله
◽️⇦ بهترين جوانان شما آنانند
ڪه خود را بہ سبک بزرگسالان بيارايند
و بدترين بزرگسالان كسانى هستند
ڪه خود را شبيه جوانان كنند.
☜ ارشادالقلوب، جلد۱، صفحه۴۱
🌷 @taShadat 🌷
انقدر دل یه دخترُ
با جمله [دخترا شهید نمیشن] نشکنین
همین یه جمله بالشِ اون دخترُ
تا صبح خیس میکنه :)
🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یک حقیقت است ...
که ما از تـ❤️ـو غافلیم❗️...
یاد تـ❤️ـو میکنیم ...
به وقت بلا فقط❗️ ...
#شعر_مهدوی
🌷 @taShadat 🌷
پای تاول زده گر جور دلم را بکشد
تا در خانه ی لیلی به جنون خواهم رفت...
#شهید_ابوذر_غواصی
◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۰/۰۹/۱۱
◻️محل ولادت: روستای صحرارود_شهرستان فسا_فارس
◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۱/۱۳
◻️محل شهادت: خان طومان_سوریه
#فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
از مردم ایران و تمام مسلمانان جهان خواستارم تا به حول و قوه الهی، رهبر فرزانه، حضرت امام خامنهای را یاری بفرمایند تا تیر حق و عدالت را بر قلب زورگویان جهان بنشاند و زمینه ظهور حضرت بقیةالله را فراهم آورند. عزیزان، همنشین قرآن و دست به دامان اهل بیت باشید، مساجد را از حضور با توجهتان پر کنید و در تمام مراحل زندگی توجهتان به خدا باشد.
🌷 @taShadat 🌷
همسرم بسیار مرتب و شیکپوش بود👌. زندگی را دوست داشت. عاشق زندگی بود. محمدآقا وقتی پاسدار شد برای این نبود که منبع درآمدی داشته باشد، نه! میتوانست درآمد زیادی را هم از کار و کاسبی دیگر تأمین کند❗️ اما سپاه را انتخاب کرد. زمانی که در آزمونهای مربوطه برای استخدامی سپاه شرکت کرد، مشکلات و مباحثی وجود داشت که مانع جور شدنش میشد. محمدآقا به حضرت زینب (س) متوسل شد و جور شد🌹. عدد ابجد نام بیبی زینب (س) ۶۹ است و ایشان این عدد را خیلی دوست داشت و طبق این علاقه نذر میکرد. به خانمامالبنین ارادت داشت و برای وفات ایشان در منزل مراسم میگرفت. میلاد امام حسین (ع) را هم جشن میگرفت و مراسم جشن به پا میکرد.🎉 محمدآقا یک آدم عادی بود. خیلی مذهبی نبود. با دلش زندگی میکرد. هم خودش لذت میبرد و هم اطرافیانش. من همیشه میگفتم شما بیش از حد مهربان هستید🌷. شاید کمتر کسی در برخورد اولیه متوجه میشد که ایشان نظامی است. عاشق زندگی بود. برای بچهها آرزوهای بزرگ داشت. همسرم کلاس خط میرفت✍ و به دخترم قول داده بود با هم به کلاس خط بروند. همسرم که شهید شد دخترم گفت: بابا قول داده بود من را به کلاس خط ببرد😔. بعد از شهادت محمد در میان وسایلش دفترچه خطی را پیدا کردم. گفتم ببین بابا تا اینجا هم در فکر تو بوده و این دفتر را گذاشته که شما تمرین کنید🗒. همین هم باعث آرامش خاطرش شد. زیارت عاشوراهای بعد نماز صبحش قضا نمیشد. اگر نماز صبحش قضا میشد به محض اینکه بیدار میشد نمازش را میخواند. در هیچ شرایطی زیارت عاشورایش ترک نشد.👌
شهید مدافع حرم محمد جنتی
🌷 @taShadat 🌷
#همسر_شهید:
او به شدت بر مسئله تبعیت از ولایت فقیه تعصب داشت، حافظ کل قرآن بود و نماز اول وقتش ترک نمی شد📿، او در کارهای خانه بسیار به من کمک می کرد و اعتقاد داشت این مسئله باعث ریزش گناهانم می شود، بسیار ساده زیست بود و به فقرا کمک می کرد👌، از سوی دیگر در رشته های ورزشی مانند غریق نجات، شنا، راپل ، صخره نوردی، چتربازی و جودو تبحر داشت.
این اواخر در نمازهای شبش بسیار گریه می کرد و در قنوت هایش می خواند که "الهم الرزقنی شهاده الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلو مهجهم دون الحسین (ع) 😭💔
♦️خاطره زمان تحویل سال 95: ابوالفضل 11 اسفند ماه به سوریه رفت و تحویل سال با من تماس گرفت، در ایام عید که به من زنگ می زد از او پرسیدم شما هم آنجا عید دیدنی رفتید که گفت بله کلی هم از داعشیها پذیرایی کردیم😊سه روز قبل از شهادتش نیز با من تماس گرفت و به او گفتم دلم برایت تنگ شده و ابوالفضل با مهربانی پاسخ داد که خانم تو در قدم هایی که من برمی دارم شریک هستی🌹
شهید مدافع حرم ابوالفضل راه چمنی🌸
#سالروز_شهادت🕊
🌷@ta shadat 🌷
..•○:)
🌙🌸🌱
شآید
قشنگ ترین جایِ عاشقی
اونجائیه
که بهت بگن
تو دیوونه شدی... :)
آری دیوانه شدم...
دیوانه ی شهادت💔
🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #داستان_واقعی_مذهبی #رمان_عاشقانه_ای_برای_تو ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_هجدهم اون شب خیلی گریه کردم
﷽
#داستان_واقعی_مذهبی
#رمان_عاشقانه_ای_برای_تو
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_نوزدهم
به عنوان طلبه توی مکتب
پذیرش شدم ... از مسلمان بودن، فقط و فقط حجاب، نخوردن شراب و دست ندادن با مردها رو بلد بودم ... .
همه با ظرافت و آرامش باهام برخورد می کردن ... اینقدر خوب بودن که هیچ سختی ای به نظرم ناراحت کننده نبود ... .
سفید و سیاه و زرد و ... همه برام یکی شده بود ... مفاهیم اسلام، قدم به قدم برام جذاب می شد ... .
تنها بچه اشراف زاده و مارکدار اونجا بودم ... کهنه ترین وسایل من، از شیک ترین وسایل بقیه، شیک تر بود ... اما حالا داشتم با شهریه کم طلبگی زندگی می کردم ... اکثر بچه ها از طرف خانواده ساپورت مالی می شدن و این شهریه بیشتر کمک خرج کتاب و دفترشون بود ... ولی برای من، نه ... .
با همه سختی ها، از راهی که اومده بودم و انتخابی که کرده بودم خوشحال بودم ... .
دو سال بعد ... من دیگه اون آدم قبل نبودم ... اون آدم مغرور پولدار مارکدار ... آدمی که به هیچی غیر از خودش فکر نمی کرد و به همه دنیا و آدم هاش از بالا به پایین نگاه می کرد ... تغییر کرده بود ... اونقدر عوض شده بودم که بچه های قدیمی گاهی به روم میاوردن ... .
کم کم، خواستگاری ها هم شروع شد ... اوایل طلبه های غیرایرانی ... اما به همین جا ختم نمی شد ... توی مکتب دائم جلسه و کلاس و مراسم بود ... تا چشم خانم ها بهم می افتاد یاد پسر و برادر و بقیه اقوام می افتادن ... .
هر خواستگاری که می اومد، فقط در حد اسم بود ... تا مطرح می شد خاطرات امیرحسین جلوی چشمم زنده می شد ... چند سال گذشته بود اما احساس من تغییری نکرده بود ... .
ادامه دارد...
🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #داستان_واقعی_مذهبی #رمان_عاشقانه_ای_برای_تو ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_نوزدهم به عنوان طلبه توی مکتب
﷽
#داستان_واقعی_مذهبی
#رمان_عاشقانه_ای_برای_تو
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_بیستم
همه رو ندید رد می کردم ...
یکی از اساتید کلی باهام صحبت کرد تا بالاخره راضی شدم حداقل ببینم شون ... حق داشت ... زمان زیادی می گذشت ... شاید امیرحسینم ازدواج کرده بود و یه گوشه سرش به زندگی گرم بود ... اون که خبر نداشت، من این همه راه رو دنبالش اومده بودم ... .
رفتم حرم و توسل کردم ... چهل روز، روزه گرفتم ... هر چند دلم چیز دیگه ای می گفت اما از آقا خواستم این محبت رو از دلم بردارن ... .
خواستگارها یکی پس از دیگری میومدن ... اما مشکل من هنوز سر جاش بود ... یک سال دیگه هم همین طور گذشت ... .
اون سال برای اردوی نوروز از بچه ها نظرسنجی کردن ... بین شمال و جنوب ... نظر بچه ها بیشتر شمال بود اما من عقب نشینی نکردم ... جنوب بوی باروت می داد ... .
با همه بچه ها دونه دونه حرف زدم ... اونقدر تلاش کردم که آخر، به اتفاق آراء رفتیم جنوب ... از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم ... .
هر چند امیرحسین از خاطرات طولانی اساراتش زیاد حرف نمی زد که ناراحت نشم ... اما خیلی از خاطرات کوتاهش توی جبهه برام تعریف کرده بود ... رزمنده ها، زندگی شون، شوخی ها، سختی ها، خلوص و ... تمام راه از ذوق خوابم نمی برد ... حرف های امیرحسین و کتاب هایی که خودم خونده بودم توی سرم مرور می شد ... .
وقتی رسیدیم ... خیلی بهتر از حرف راوی ها و نوشته ها بود ... برای من خارجی تازه مسلمان، ذره ذره اون خاک ها حس عجیبی داشت ... علی الخصوص طلائیه ... سه راه شهادت ... .
از جمع جدا شدم رفتم یه گوشه ... اونقدر حس حضور شهدا برام زنده بود که حس می کردم فقط یه پرده نازک بین ماست ... همون جا کنار ما بودن ... .
اشک می ریختم و باهاشون صحبت می کردم ... از امیرحسینم براشون تعریف کردم و خواستم هر جا هست مراقبش باشن ...
ادامه دارد...
🌷 @taShadat 🌷
Hamed-Zamani-Sardare-Man-192.mp3
11.56M
◾️آهنگ سردار من حامد زمانی
◾️حاج_قاسم_سلیمانی
🌷 @taShadat 🌷
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🌷 @taShadat 🌷
#داستانک_معنوی
رضا سگ باز(!)
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!)
و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و
انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
(فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفتط:
”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر....
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟!
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....
شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که
هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه،
بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی
ولی اون بهت خوبی می کرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و
منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
..... رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که
هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟
اذان شد
رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر
صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......!
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
به به یه توبه و نماز واقعی........
🌷 @taShadat 🌷