🔹خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری کرونا🤲
🔹روز بیست وششم ۱۳۹۹/۱/۲۶
🍃🌷 @taShadat 🌷🍃
1_208537320.mp3
11.47M
#صوت
قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
🎶#حاج_محمودکریمی
🌷 تاشهادت🌷
http://eitaa.com/joinchat/2567897106Cb024eb90db
#شهیده_نسترن_خسروی🌷🍃
💠تاریخ ولادت: ۸۱/۷/۷ .
💠تاریخ آسمانی شد:۸۹/۷/۱ 🕊
💠 مکان شهادت :چابهار
💠 مزار شهید: مزار شهدایی ارسک
#سلام✋🏻
#صبحتون💐
#شـهـدایـی😇🌷
🌷 @tashadat 🌷
🍃 بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#شهیدانه 🕊
اوایل که تازه با شهید رسول خلیلی آشنا شده بود ،با کلی ذوق وشوق عکس هایش را به من نشان می داد و می گفت :ببین ما چقدر شبیه هم هستیم.خیلی جدی نمی گرفتم.
حتی عکس این شهید راروی صفحه کامپیوترش گذاشته بود.
یک بار آن را دیدم وگفتم که تو چقدر خودخواهی !عکس خودت را گذاشتی اینجا!!!
خندید وگفت:دیدی نتوانستی تشخیص بدهی من نیستم،شهید رسول خلیلی.
#نقل_از_مادر_شهید 🌸
#ابـــووصــال ✨
#سالروزولادت
🌷 @taShadat 🌷
🍃#خاطرات_نوشته_بر_دلها
محسن از سال ۱۳۸۵ وارد مؤسسه شهید احمد کاظمی شد که این موسسه با جامعه مخاطب دانش آموزان نخبه فعالیت می کند. در ابتدا گروه ورزشی را انتخاب کرد امّا بعداً به سمت شاخه جهادی و کتاب و کتاب خوانی گرایش پیدا کرد.
در بحث ترویج کتاب و کتابخوانی تلاش زیادی داشت. در ماه رمضان با هماهنگی ائمه جماعات مساجد، نمایشگاه کتاب برپا میکرد و با اصرار، مردم را به کتابخوانی تشویق میکرد. اهتمام زیادی هم به نوشتن داشت و تمامی خاطرات خود را می نوشت.
#دوست_شهید_من
🔻برای شادی روح شهدا #صلوات
#شهید_حججی
🌷@taShadat🌷
باز روحم روی
ڪارون مےرود
سوے #فڪہ،
سوے مجنون مےرود..
خاڪ اینجا
قطعہ اے ازڪربلاست
رد پوتینهاے #مردان بے ادعاست
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
🌷@taShadat🌷
ای شهید؛
گـذر زمــان ،
همه چیز را با خود میبرد
جز ردّ نگاه تــو را . . .
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌷@taShadat🌷
ساکن روستای دیباج بود وِ تنها پسر خانواده...
تو کربلای چهار روی مین رفت تا همرزماش از معبر عبور کنن
دختر کوچیکش به رسم غروبایی که بابا از محل کار برمیگشت به درخت جلوی خونه تکیه میداد و منتظر میموند وضع طوری شد که حتی درختو قطع کردن اما کارش شده بود ساعتها انتظار..
"شهید عباسعلی رنگریز"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🌷@tashadat🌷
💠 #دوست_شهید_دارید؟!
◀️دوست شهید
🌷 در موسسه یاد گرفته بودیم که هر کداممان حداقل با یک شهید دوست❤️باشیم.
🌷 دوست من شهید نور محمدی بود و دوست محسن، عمویش. 😊
قبر این دوشهید نزدیک هم بود و هر موقع با هم می رفتیم گلزار شهدای نجف آباد، مسابقه می گذاشتیم. 😅
🌷 عقیده داشتیم هر کی زودتر برسد، حاجتش روا می شود. 😇
محسن همیشه زودتر می رسید. آخرش هم زودتر حاجت روا شد. 😔 💔
📚 برشی از کتاب #سرمشق
#شهید_محسن_حججی 🌷
🌷 @taShadat 🌷
🌺بخشی از وصیتنامه شهید تفحص مجید پازوکی:
"صلاح دنیا و آخرت ما در پیروی از ولایت فقیه می باشد.فعالانه در مسائل انقلاب و اجتماع شركت نمایید.وظیفهی همهی ما پاسداری از انقلاب و دستاوردهای آن است."
🌷@taShadat🌷
#شهیدانه....
عشق زندگی در زیستن شهدا هویداست...
شهدا زندگی کردن برای زیستن ابدی....
شهدا مشق عشق آموختند برای لبخند مهدی فاطمه...
زندگی کردن را باید از شهدا آموخت...
~~~⭐~~~❤~~~⭐~~~
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌷 @taShadat 🌷
🔰شهیدی که سنگ مزارش همیشه معطر است
🔸او #فرمانده آر پیچیزنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود. در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز👤 معمولی کار میکرد.
🔹 #خدمت به رزمنده ها را دوست داشت. مثل همیشه برای سرکوبی و مبارزه با نفس داوطلبانه مشغول نظافت دستشویی ها بود🚽 برایش مهم نبود که بدنش همیشه #بوی_بد توالتها را بدهد.
🔸او همیشه مشغول #نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد میکند💥 و او #شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
🔹بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و #شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید "گلابی" از زیر آوار می آید❗️ وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید🕊 روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود.
🔸هنگامی که پیکر آن شهید را در #بهشت_زهرا تهران، در قطعه 26 به خاک میسپارند، همیشه سنگ قبر این شهید نمناک میباشد بهطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید از آن طرف سنگ از #گلاب مرطوب میشود🍃
#شهید_احمد_پلارک🌹
🌷 @taShadat 🌷
[🎂🎈]
تولدت است؛
۲۶ فروردین ۱۳۷۴ تُ به خدا لبخند زدی
و ۲۱ آبان ۱۳۹۴ خدایت به تُ لبخند زد...
آری!
شهادت لبخند خداست... :)🌸
هدیهبهروحمطهرش
#پنجصلوات 💐
🌷 @tashadat 🌷
⚜بزرگداشت صدمین روز شهادت
سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و دیگر شهدای مقاومت در بین الحرمین 🥀🥀
به مناسبت صدمین روز از شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس و دیگر همرزمان شهیدشان
مراسم بزرگداشتی از سوی حشدالشعبی در بین الحرمین کربلای معلی برگزار شد.
🌷 @tashadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #براساس_داستان_واقعی #رمان_نسل_سوخته ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_دهم 🔹 احسان از اون روز به بعد ... دیگه
﷽
#براساس_داستان_واقعی
#رمان_نسل_سوخته
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_یازدهم
🔹دست های کثیف
سر کلاس نشسته بودیم که یهو ... بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد ...
- دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن ...
و هلش داد ...
حواس بچه ها رفت سمت اونها ... احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد ... معلوم بود بغض گلوش رو گرفته ...
یهو حالتش جدی شد ...
- کی گفته دست های من کثیف و آشغالیه؟ ...
و پیمان بی پروا ...
- تو پدرت آشغالیه ... صبح تا شب به آشغال ها دست میزنه... بعد هم میاد توی خونه تون ... مادرم گفته ... هر چی هم دست و لباسش رو بشوره بازم آشغالیه ...
احسان گریه اش گرفت ... حمله کرد سمت پیمان و یقه اش رو گرفت ...
- پدر من آشغالی نیست ... خیلیم تمییزه ...
هنوز بچه ها توی شوک بودن ... که اونها با هم گلاویز شدن... رفتم سمت شون و از پشت یقه پیمان رو گرفتم و کشیدمش عقب ... احسان دوباره حمله کرد سمتش ... رفتم وسط شون ...
پشتم رو کردم به احسان ... و پیمان رو هل دادم عقب تر ... خیلی محکم توی چشم هاش زل زدم ...
- کثیف و آشغالی ... کلماتی بود که از دهن تو در اومد ... مشکل داری برو بشین جای من ... من، جام رو باهات عوض می کنم ...
بی معطلی رفتم سمت میز خودم ...
همه می دونستن من اهل دعوا نیستم و با کسی درگیر نمیشم ... شوک برخورد من هم ... به شوک حرف های پیمان اضافه شد ...
بی توجه به همه شون ... خیلی سریع وسایلم رو ریختم توی کیفم و برگشتم سمت میز احسان ...
احسان قدش از من کوتاه تر بود ... پشتم رو کردم به پیمان...
- تو بشین سر میز ... من بشینم پشت سری ها تخته رو نمی بینن ...
پیمان که تازه به خودش اومده بود ... یهو از پشت سر، یقه ام رو کشید ...
- لازم نکرده تو بشینی اینجا ...
نویسنده: #شهید سید طاها ایمانی
🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #براساس_داستان_واقعی #رمان_نسل_سوخته ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_یازدهم 🔹دست های کثیف سر کلاس نشسته ب
﷽
#براساس_داستان_واقعی
#رمان_نسل_سوخته
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_دوازهم
🔹 شرافت
توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون ...
- بهت گفتم برو بشین جای من ...
برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم... اما پیمان کپ کرد ... کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ...
- برپا ...
و همه به خودشون اومدن ...
بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ...
ضربان قلبم بیشتر شد ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ... و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ...
معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ...
رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاش روی تخته می نوشت ... تا وقت کلاس گرفته نشه ...
بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ...
- آقا ... اونها تمرین های امروزه ...
بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ...
- می دونم ...
سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ...
- میرزایی ...
- بله آقا ...
- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ...
بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ...
- تن آدمی شریف است، به جان آدمیت ... نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت ...
نویسنده : #شهید سید طاها ایملنی
🌷 @taShadat 🌷
#معرفی_کتاب2📚
کتاب «ملاقات در ملکوت» درباره زندگی شهید لبنانی مدافع حرم «احمد محمد مشلب» 😍است.
«ملاقات در ملکوت»، اولین کتاب از مجموعه «یک بغل گلسرخ🌹» است که درباره یک شهید مدافع حرم غیر ایرانی منتشر میشود.
«مهدی گودرزی» نویسنده📝 مجموعه کتابهای «یک بغل گلسرخ» در معرفی اثر جدیدش نوشته است: «روزهای پایانی سال 94 بود که در فضای مجازی تصویر شهیدی خوش سیما و جذاب توجه همه را جلب کرد. شهیدی که خیلی زود آوازهاش در ایران و جهان پیچید. نکتهای که در مورد این شهید خیلی مورد توجه قرار گرفته بود، ثروت و ماشین گران قیمت او بود که حتی نام او را تحت تاثیر قرار میداد و برخی او را شهید «بیامو سوار» می نامیدند. شهید احمد مَشلَب، همان جوان تو دل برو و جذابی بود که با سرعتی روز افزون جای خود را در دل جوانان ایران و سایر کشورهای مسلمان جهان🌍 باز کرد.
🌷 @taShadat 🌷
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🌷 @taShadat 🌷