eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
در اکثر رست ها و حیطه هاتخصص داشتم😎تک تیرانداز بودم و علاوه بر فعالیت تو گردان های امام حسین و امام علی ع مربی نظامی هم تو سلاح های سنگین و سبک و تاکتیک و جنگ شهری و تخریب و..بودم اهل ورزش هم بودم مربی شنا و غواصی دفاع شخصی ،صخره نوردی و...فوتسال و راگبی و... معتقد بودم باید اونقدر توانمند باشم که در هر زمینه ای که نظام و اسلام نیاز داره بتونم موثر واقع بشم بله رفقابسیجی باید همه فن حریف باشه و خستگی ناپذیر ✌️ با شرایطی که برای سوریه پیش اومده بود اروم قرار نداشتم یک سال برای اعزام تلاش کردم و سرانجام موفق شدم💪 ۹اسفند ۱۳۹۴بود که راهی نبرد با کفار شدم سوریه با اسم کمیل منو میشناختن و جز نیروهای اطلاعات شناسایی بودم مثل پدر عزیزم که در دوران دفاع مقدس این وظیفه رو داشتن شهید صادق عدالت اکبری🌹 🌷 @taShadat 🌷
گلی به جمالت حاج قاسم برای برجام بی فرجامشان ۷۰۰ سکه طلا بردند و تو رضایت ولی و لبخند امامت را با هیچ چیز معاوضه نکردی! + با این عکس خون‌ها باید گریست! سردار دل ها حاج 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻برايت خواهم نوشت: از ابهام لحظه ها از تردید... از حديث تلخ بغض ها تا ابد... ‌‏از قناعت به يک خاطره، يک ياد ‌‏از صبوری من، و جای خالی تو... لالایی بابای خوب طه 😭 🔸شهید مدافع حرم 🌷 @taShadat 🌷
بعضی آدم ها عجیب بهشتی اند❤️ آنها عجیب دل نشینند... نه اینکه به بهشت بِروند، نه! برعکس.. گویی از بهشت آمده و چند صباحی بیشتر میهمان زمینی ها نیستند🦋 این بهشتی ها عجیب دلبری میکنند برای پروردگارشان؛ این بهشتی ها گاهی از جنسِ هستند... شاید هم از جنسِ ابراهیمِ هدایتگر این بهشتی ها چشمانشان با ما زمینی ها فرق دارد،چشم هایشان پاک،خالص و هدایتگر است افسوس که چقدر دوریم از این خصوصیات ما زمینیِ زمینی هستیم🍂 ؛ ❤️
🍃🌹قبرها را حفر می کند و اشک میریزد. جوانانی که دورش حلقه زدند، با اشکهای او اشک میریزند. در این جوان چه میگذرد که اینطور اشک ریزان قبرهایی را می کند که قرار است پنج در آن به امانت سپرده بشوند؟؟ 🍃🌹اینجا فرهنگسرای ولا، میدان نماز است. روضه میخواند ویکی یکی شهدا را داخل قبر میگذارد... این جوان غوغایی به پاکرده است که نگو و نپرس! چند سال بعد هر جمعه موکتهایی بر دوشش میگذارد و کنار مقبره این شهدا پهن میکند. 🍃🌹بلندگوها را در محوطه میگذارد. نجوای خواندنش که همه جا پر میشود، گریه مادران را امان نمیدهد، دیگر میدانند حال وهوای صبح های جمعه ی میدان نماز دیدنی است... یک روز صدایش میکند و میپرسد؛ "داستان این صبح های جمعه و بی قراری های تو چیست مادر؟!" 🍃🌹چشم در چشم مادر میدوزد و میگوید؛ میخواهم این پنج شهید گمنام را از غربت روزگار دربیاورم تا اگر روزی شهید شدم،در شهر خودم غریب نباشم 🕊🌹
سلام اعضای خوب کانالمون ۱۰ دقیقه دیگه همه با وضو اماده باشین که میخوایم یه شهید بزرگوار دیگه رو به کانالمون دعوت کنیم
🌹بِسْمِ رَبِّ الشُّـهَداءِ وَالصِّدیقین🌹 1⃣
یازینب مدد 2⃣
شهید مدافع حرم:عباس آسمیه 3⃣
🍃فریدونی هستم مادر شهید مدافع حرم عباس آسمیه. دو پسر داشتم که عباس فرزند دوم من متولد۱۳۶۸. ۲۶ ساله از نخبگان برتر رشته‌ی هوا و فضا شهرستان فردیس در استان البرز بود که از دانشگاه آزاد اسلامی قزوین فارغ التحصیل شد. 4⃣ @tashadat
مادرشهید: 🍃عباس خیلی اهل هیئت و مسجد بود و از هر فرصتی برای حضور در مجالس اهل بیت استفاده می کرد. او می گفت زنده بودن من ماه محرم و صفر است. بیشتر اوقات صبح ها به یاد امام حسین(ع) روضه می خواند و بر سینه می زد. 🍃همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود. هیچ گاه از او اخمی ندیدم. بسیار با اخلاق و با تقوا بود. 🍃در امور مختلف دینی، فقهی، سیاست و مسائل دیگر بسیار مطلع بود چرا که با مطالعه بسیار خود تلاش می کرد معلومات خود را بالا ببرد. 🍃آرام و خاموش کارهایش را می کرد و هیچ گاه خودرا مطرح نمی کرد.  🍃بعد از شهادتش خانواده ای به خانه ما آمدند و با گریه گفتند مدتهاست این شهید بزرگوار با کمک های مادی و معنوی خود از آنها حمایت می کند. 5⃣ @tashadat
🔶به ازدواج فکر کرده بود؟ اخلاقش بسیار شایسته بود و فرمانده اش می گفت عباس هفته ای یک خواستگار داشت! گویی همه خواهان آن بودند که با عباس فامیل شوند و همیشه به او می گفتند اگر می خواهی ازدواج کنی ما گزینه مناسب داریم. با این حال در ایام اربعین با خانواده ای از شیراز آشنا شدیم و دو خانواده نیز گفتگوهایی با هم داشتند. عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصمیمش برای رفتن به سوریه خبر داده بود و گفته بود در صورتی که سالم از این ماموری بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط قدم جلو خواهم گذاشت. اما گویی خداوند برای عباس من جور دیگری رقم زده بود… 6⃣ @tasgadat
🍃شهادت از دید عباس چگونه بود؟ بعد از شهادت عباس یکی از دست نوشته های او را دیدم. این دست نوشته مربوط به زمانی بود که به کربلا می رفت و در آن با کلمات و واژه هایی زیبا خداند را قسم داده بود تا شهادت نصیبش شود. او از خدا خواسته بود اگر لیاقت شهادت هم نداشت مرگش را در روضه های امام حسین(ع) قرار دهد. 7⃣ @tashadat
🍃از نحوه شهادت شهید آسمیه برای ما بگویید. عباسم با گذراندن دوره‌های تخصصی و به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرمین ائمه معصومین (ع) راهی سوریه شد و پس از حضور در مناطق تحت کنترل گروه تروریستی داعش، در تاریخ ۲۱ دی ماه ۹۴ در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب در شمال سوریه به دست عوامل این گروه تکفیری-صهیونیستی به مقام والای شهادت رسید. دوستانش می گفتند عباس و ۳ نفر دیگر بالای تپه ای رفته بودند و شجاعانه می جنگیدند تا از کشته شدن افراد بیشتر جلوگیری کنند. او از قلب و پهلو تیر خورد و در نهایت به آرزوی دیرینه اش رسید و جام شهادت را از دست مولای بی کفن نوشید و پیکرش نیز برنگشت و برای همیشه جاویدالاثر شد. 8⃣ @tashadat
🍃اگر بخواهید یک یادگاری از شهید عباس برای مخاطبان هدیه دهید چه می گویید؟ عباسم کتاب شهدا را بسیار دوست داشت و با آنها به خصوص شهید همت ارتباط زیادی برقرار می کرد. یک روز قبل از رفتن به سوریه به من گفت: مادر، من از هر کدام از شهیدان چیزی را یاد گرفته ام اگر روزی نبودم به دوستان و آشنایان بگویید این کتاب ها را مطالعه کنند و با درس گرفتن از منش و رفتار شهدا زندگی خود را به جلو ببرند. 9⃣ @tashadat
🌹شادی ارواح طیبه شهدا و اینکه عاقبت ما ختم به شهادت بشه صلوات🌹
پایان معرفی مهمون کانال امروزمون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
══🍃🌷🍃══════ قسمت صد و بیست و هشتم 🔷 دربست، مردونه تمام ذهنم درگیر بود ... وسط کلاس درس ... بین بچه ها ... وسط فعالیت های فرهنگی ... الهام ... سعید ... مادر ... و آینده زندگی ای که من ... مردش شده بودم ... مامان دوباره رفته بود تهران ... ما و خانواده خاله ... شام خونه دایی محسن دعوت بودیم ... سعید پیش پسرهای خاله بود... از فرصت استفاده کردم و دایی رو کشیدم کنار ... رفتیم تو اتاق ... ـ دایی شنیدم می خوای کامپیوترت رو بفروشی ... چند؟ ... با حالت خاصی ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ... ـ چند یعنی چی؟ ... می خوای همین طوری برش دار ... ـ قربانت دایی ... اگه حساب می کنی برمی دارم ... نمی کنی که هیچ ... نگاهش جدی تر شد ... - خوب اگه می خوای لپ تاپ رو بردار ... دو تاش رو می خواستم بفروشم ... یه مدل بالاتر واسه نقشه کشی بگیرم... ولی خوبیش اینه که جایی هم لازم داشته باشی می تونی با خودت ببری ... پولش هم بی تعارف، مهم نیست ... - شخصی نمی خوام ... کلا می خواستم یکی توی خونه داشته باشیم ... ایده لپ تاپ دایی خوب بود ... اما نه از یه جهت ... سعید خیلی راحت می تونست برش داره ... و با دوست هاش برن بیرون ... ولی کامپیوتر می تونست یه نقطه اتصال بین من و سعید ... و سعید و خونه بشه ... صداش کردم توی اتاق ... - سعید می خوام کامپیوتر دایی رو ازش بخرم ... یه نگاه بکن ببین چی داره؟ ... چی کم داره؟ ... میشه شبکه اش کنی یا نه؟ ... کلا می خوایش یا نه؟ ... گل از گلش شکفت ... ـ جدی؟ ... ـ چرا که نه ... مخصوصا وقتی مامان نیست ... رفیق هات رو بیار ... خونه در بست مردونه نویسنده: سید طاها ایمانی📝 🌷 @taShadat 🌷
══🍃🌷🍃══════ قسمت صد و بیست و نهم 🔷 به من بگو نمی دونستم کاری که می کنم درسته یا نه ... یا اگه درسته تا چه حد درسته ... اما این تنها فکری بود که به ذهنم می رسید ... سیستم رو خریدم و با سعید رفتیم دنبال ارتقای کارت گرافیک و ... تقریبا کل پولی رو که از 2 تا شاگرد اولم ... موسسه پیش پیش بهم داده بود ... رفت ... ولی ارزشش رو داشت ... اصلا فکر نمی کردم اینقدر خوشحال بشه ... حتی اگر هیچ فایده دیگه ای نداشت ... این یه قدم بود ... و اهداف بزرگ ... گاه با قدم های ساده و کوچک به نتیجه می رسه ... رفیق هاش رو می آورد ... منم تا جایی که می شد چیزی می خریدم ... غذا رو هم مهمون خودم ... یا از بیرون چیزی می گرفتم ... یا یه چیز ساده دور همی درست می کردم ... سعی می کردم تا جایی که بشه ... مال و پول اونها از گلوی سعید پایین نره ... چیزی به روی خودم نمی آوردم ... ولی از درون داغون بودم ... نماز مغرب تموم شده بود ... که سعید با عجله اومد توی اتاق مامان ... ـ مهران ... کامران بدجور زرد کرده ... سرم رو آوردم بالا ... ـ واسه چی؟ ... ـ هیچی ... اون روز برگشت گفت ... باغ، پارتی مختلط داشتن و ... بساطِ ... الان که دید داشتی وضو می گرفتی... بد رقم بریده ... دوباره سرم رو انداختم پایین ... چشم روی تسبیح و مهرم ... و سعی می کردم آرامشم رو حفظ کنم ... ـ خیلی ها قپی خیلی چیزها رو میان ... فکر می کنن خالی بندی ها به ژست و کلاس مردونه شون اضافه می کنه ... ولی بیشترش الکیه ... چون مد شده این چیزها باکلاس باشه میگن ... ولی طبل تو خیالین ... حتی ممکنه یه کاری رو خودشون نکنن ... ولی بقیه رو تحریک کنن که انجام بدن... خیلی چیزها رو باید نشنیده گرفت ... سعید از در رفت بیرون ... من با چشم های پر اشک، سجده... نمی دونستم کاری که می کنم درسته یا نه ... توی دلم آتشی به پا بود ... که تمام وجودم رو آتش می زد ... - خدایا ... به دادم برس ... احدی رو ندارم که دستم رو بگیره... کمکم کن ... بهم بگو کارم درسته ... بگو دارم جاده رو درست میرم ... نویسنده: سید طاها ایمانی📝 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ ۸_به_وقت_امام_هشتم🕗 تاخراسان راهی نیست...✋ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری.... 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️به گزارش ایسنا به نقل از سپاه نیوز؛ در پی درگذشت سردار سرتیپ دوم پاسدار جانباز  محسن پاکیاری از فرماندهان دوران دفاع مقدس سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی پیام تسلیتی صادر کرد.▪️ 🔰متن پیام بدین شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم عروج سردار گرانقدر  سرتیپ دوم پاسدار محسن پاکیاری از جانبازان سرافراز و  فرماندهان هشت سال دفاع مقدس و  پیشکسوتان افتخارآمیز  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی موجب اندوه و تألم وافر گردید. بی‌شک مجاهدت ها و تلاش‌های خستگی‌ناپذیر، مومنانه و شجاعانه آن سردار شهید و جانباز عالیقدر در دفاع از انقلاب، نظام و میهن اسلامی و خدمت صادقانه به ملت  عظیم الشان ایران  به ویژه در هشت سال دفاع مقدس ، ماندگار و مایه افتخار رزمندگان اسلام و پاسداران انقلاب بوده  و منشور راهنما و الهام‌بخش نسل‌های امروز و فردای ایران عزیز قرار خواهد گرفت. فقدان آن فقید سعید را به خانواده معظم، وابستگان و همرزمان ارجمند وی تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند کریم برای آن مرحوم علو درجات و رحمت واسعه الهی و همنشینی با حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و برای مصیبت دیدگان مکرم صبر و شکیبایی توأم با پاداش صابرین را طلب می‌کنم. 💠سرلشکر پاسدار  حسین سلامی  فرمانده  کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🌷 @taShadat 🌷