eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام برعاشقان شــهدا🌹 تم امروز😍👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•|🌿🌹 #سرلشکر #خلبان #شهید_عزیزالله_جعفری 🔺اولين نفرى بود که با جت اف۵ پرواز کرد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #برگی_از_خاطرات #آخرین‌_پرواز ◽️ايشان با سرگرد محمدى براى يك مأموريت به خاك عراق می‌روند. آنها با دو هواپيما پرواز می‌کنند. ◽️شهید جعفری قبل از پرواز به دوستش می‌گويد: اين حقوقم است، اگر برنگشتم اين را به خانواده‌ام بدهيد. همه‌ی دوستانش متعجب می‌شوند. ◽️زمان رفتن هواپيما در حال سرعت متعادل است، ولى در برگشت از مأموريت بايد سرعت زياد باشد تا سرعت صوت را بشكند. ◽️در زمان رفتن به خاك عراق نيروهاى عراقى آنها را شناسايى می‌کنند و در برگشت، هواپيماى آنها را مورد هدف قرار می‌دهند و آنها سرعت هواپيما را زياد می‌کنند. چون نمی‌خواستند در خاك عراق شهيد شوند، به همين خاطر با سرعت زياد كه از سرعت صوت هم زيادتر بوده است به طرف خاك ايران پرواز می‌کنند. با آن سرعت زياد مويرگهاى بدن قطع می‌شود. ◽️اگر موشك به هواپيما همان جا می‌خورد آنها پودر می‌شدند، ولى با آن سرعت موشك دير به هواپيما اصابت می‌کند و آنها با چتر نجات خود را از هواپيما بيرون می اندازند. ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ @tashadat ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
@tashadat
@tashadat
@tashadat
ماهی قرمزم و دلخوشیم این شده که عکس ماه تو بیفتد به تن کاشی ها ... @tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : دغدغه های امام زمان (عج) چیست ؟ 👤حجت الاسلام و المسلمین داستان پو ر 🕰زمان: 2 دقیقه 19 ثانیه 💾حجم: 7.3 مگابایت #حجت_الاسلام_داستان_پور @tashadat
توے ڪُمدش در را با عکس شُهدا پُر ڪرده‌بود و بالایشان نوشته بود: اے سر و پا،من بے سر و پا خودم را کنار عڪس شهیدان پیدا ڪردم...✨ برادرش مے‌گوید: کنار عڪس‌ها اندازه یڪ‌جاے عکس در ڪمدش خالے بود...🍂 گفتم: محمد عکس یکے از شهدا رو اینجا بزݧ این جای خالے قشنگ نیست جواب داد: اونجا جای عڪس خودم هست...🌸 °• @tashadat
@tashadat
@tashadat
@tashadat
وصیت نامه شهید عباس دانشگر🔽 ❣بسم الله الرحمن الرحیم❣ آخر من کجا و شهدا🕊 کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه خوار سفره ی آنان هم نیستم,  شهید شهادت را به چنگ می آورد راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد اما من چه! سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده, حرکت جوهره ی اصلی انسان است و گناه زنجیر,  من سکون را دوست ندارم.🌿 عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است, سکونم مرا بیچاره کرده.☘در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده,  انسان کر میشود,  کور میشود, نفهم میشود, گنگ میشود و باز هم زندگی میکند🍂.بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را, انسان بی هوش نمیکشد,  انسان خواب نمیفهمد,  درد را, انسان با هوش و بیدار میفهمد.  راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن💧 چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم😞.قلب چند نفرمان به درد آمد؟💔 چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟🌱 خدایا تو هوشیارمان کن,  تو مرا بیدار کن, صدای العطش میشنوم صدای حرم می آید گوش عالم کر است.💐 خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد.  مرضی بالاتر از این چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم, روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم. الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن.🍃خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده.🌷 🌹شهید عباس دانشگر🌹 🌹@tashadat
💢اهمیت به فقرا 🔹با هم رفته بودیم بیرون. شب موقع برگشت پیرمرد نحیفی کنار پیاده رو نشسته بود و کمک می خواست. مهدی ایستاد و از پیرمرد بلوچ سوالاتی پریسد. بعد از من خواست مقداری صبر کنم و رفت سراغ رستورانی که همان نزدیکی ها بود. چند لحظه بعد با یک دست غذای گرم برگشت به سمت فقیر: « بفرما پدر جان ». پیرمرد بلوچ ناباورانه به غذا نگاه کرد و در حالی که چشمانش از خوشحالی برق می زد مدام با لهجه محلی از مهدی تشکر می کرد. شهید مهدی اسماعیل زاده از مـرزبـانـان نـاجا دوازدهم شهریورماه 93 در مرز سراوان به شهادت رسید. 🏴 @taShadat 🏴
امام زمان فرمانده است.mp3
5.93M
#حاج_حسین_یکتا 🔳 امام زمان فرمانده هست... ✨ جنگ تمام جانبه فرهنگی، #جمعه‌های_مهدوی #یاس_فاطمی ...♡ 🏴 @taShadat 🏴
🌴امـام ‌صـادق علیـه‌السـلام: 🍀موضع قبر الحسين منذ يوم دفن فيه روضة من رياض الجنة‌ 🌺 جايگاه قبر امام حسین، از روزی ڪه در آن دفن شدن، باغی از باغ‌های بهشت است.🍃 📗من لايحضره الفقيه، جلد۲، صفحه۶۰۰ 📘المزار، شيخ مفيد، صفحه۱۴۱ @tashadat
🔰 لوح | کوچه شهید 🔺️ رهبرانقلاب: همه وظیفه داریم نامهای نورانی شهیدان را تکریم کنیم و عظمت جایگاه آنان را در یادها ماندگار سازیم. افتخاری است برای کوی‌ها و برزن‌ها که نام شهید و عنوان شهادت بر فراز آنها بدرخشد؛ این موهبت هم‌اکنون در سراسر کشور وجود دارد و باید ادامه یابد. ۹۸/۷/۳ ▪️ @taShadat ▪️
°•|🌿🌹 #شهردار #اولین_سردار_شهید_دفاع_مقدس #شهيد_محمدرضا_فراهانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #زندگینامه ◽️در همان ایام بنا به ضرورت و نیاز، مدتی به عنوان شهردار شهر بهار از توابع استان همدان معرفی شد. ◽️در مدت خدمت به مردم شهر بهار بارها او را دیده بودند که برای کمک به رفتگران شهرداری، به صورت ناشناس مشغول به جارو کردن خیابانها و معابر است که البته این کار یکی از راههای خودسازی شهید محمدرضا فراهانی بود. ◽️کمک به محرومان، تمرکز بیشتر در نواحی محروم و با امکانات کم و تلاش برای از بین بردن تفاوت خدماتی و ظاهری مناطق پایین شهر و بالای شهر از جمله اقدامات وی در مدت مسئولیت شهرداری بهار بود. ◽️در جریان سرکوب نا آرامی‌های كردستان نیز مشتاقانه حضور یافت و چندین بار به مناطق درگیری اعزام شد. همچنین در سركوب كودتای پایگاه نوژه هم نقش مؤثری داشت. ◽️به گفته خانواده و دوستان، محمدرضا همیشه مشتاق دفاع از كیان اسلام بود تا جایی كه به محض آغاز جنگ تحمیلی بسیجی‌وار به عنوان فرمانده عملیات سپاه همدان در جبهه‌های نبرد حضور یافت اما هیچگاه خود را یک فرمانده خطاب نکرد و همیشه سعی می‌کرد هم سفره و هم قدم بسیجی‌ها و پاسداران دیگر باشد. ◽️محمدرضا فراهانی پس از سالها مجاهدت و خدمت صادقانه به مردم، اسلام و انقلاب، ۵ مهر ماه ۱۳۵۹ در ارتفاعات قراویز مشرف به شهر سرپل ذهاب بر اثر اصابت تركش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ @tashadat ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔹سمی ترین کلمه "غرور" است بشکنش 🔹سست ترین کلمه"شانس " است به امید آن نباش 🔹شایع ترین کلمه "شهرت " است دنبالش نرو 🔹لطیف ترین کلمه "لطافت "است آن را حفظ کن 🔹ضروری ترین کلمه "تفاهم "است آن را ایجاد کن 🔹زیباترین کلمه "راستی"است با آن رو راست باش 🔹زشت ترین کلمه "دورویی "است یک رنگ باش 🔹رساترین کلمه "وفاداریست سرعهدت بمان 🔹آرام ترین کلمه "آرامش " است به آن برس 🔹ماندنى ترين كلمه "عشق" است قدرش را بدان...! 🕋
مومنی اگه براش دعا نکنی اون برات دعا میکنه.....💔💔😭 میگه تو مسجد سهله دیدم آقا امام زمان سر به سجده گذاشتن و گریه میکنن و دعا میکنن : خدایا شیعه های ما .... سید بن طاووس میگه وارد سرداب شدم دیدم صدای گریه و دعای حضرت میاد.. حضرت چی میگفتن حالا؟؟ آقای ما امام ما اینجوری مناجات میکردن:👇👇 خدایا شیعه های ما از ما هستن از زیادی گل ما خلق شدن خدایا آب ولایت ما با گل اینا عجین شده خدایا شیعیان ما ب اعتماد بر محبت و ولایت ما مرتکب گناه میشن خدایا به آبروی من امام زمان از گناهای شیعه های ما بگذر خدایا شیعه های ما رو بخاطر ما عذاب نکن خدایا شیعیان ما رو جلو چشم دشمنای ما عذاب نکنی ک حجل بشنا خدایا اگر روز قیامت پرونده اعمال شیعیان ما از حسنات کم داره از حسنات پرونده ما بردار و ب پرونده اونا اضافه کن ک خجالت نکشن.. خدایا روز قیامت بخاطر کارایی که شیعیان ما کردن آبروی ما رو نبر... این دعای آخر آقا دل ماها رو آتیش میزنه😭😭😭😭 ما چیکار میکنیم و حضرت برا ما چیکار میکنن....💔 🏴 @taShadat 🏴
☘️احادیث طبی از امیرالمومنین علی (علیه السلام) بخش سوم ✅ بیماری: خوراکت را کم کن تا بیماری ات کم شود. ✅بینی: روغن بنفشه در بینی بچکانید که حضرت رسول (صل الله) فرمود: اگر مردم فواید این روغن را بدانند آن را سر می کشیدند. ✅ پرخوری: پرخوری بدن را بدبو کند و از زیرکی جلوگیری کند. ✅ پوست: استعمال نوره (جهت زدودن موی زاید) پوست بدن را پاکیزه و منافذ آن را باز می کند. ✅ تب: عناب تب را برطرف می سازد. ✅ چشم: دست شستن پیش از غذا خوردن و بعد از آن چشم را جلا می دهد. ✅ حسد: حسد دل را بیمار نموده و اندوه شدید آورد. ✅ختنه: در ختنه کردن فرزندانتان شتاب کنید که برایشان پاک تر است. ✅ خرما: خرما بخورید که در آن درمان دردها است. ✅ خطمی: شستن سر با خطمی چرک ها را می زداید و جانوران موجود در آن را نابود می کند. ✅ خواب: پرخوری و بسیار خوابیدن بدن را تباه سازد و زیان به بار آورد. ✅ شانه کردن: ایستاده شانه کردن باعث فقر و پریشانی می گردد. منبع: نهج الطبایع 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
‍ ‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :3⃣3⃣ #فصل_پنجم همدان، میدانِ بزرگ و قشنگی داشت که بسیار زیبا و دیدنی بود.
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣3⃣ عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.» دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.» رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم. به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣3⃣ فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.» نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت. گفت: «خوبی؟!» خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.» گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند. ادامه دارد...✒️ ▪️ @taShadat ▪️