eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
حجله دامادی مادر برای فرزند شهیدش 😭 ♦️ مادر شهید مدافع امنیت، ، شهید حادثه تروریستی راسک، برای فرزند شهیدش حجله دامادی مهیا کرد. خداوند متعال به خانواده شهید صبر جمیل و اجر جزیل عنایت فرماید، روح شهید شهریاری و همه شهدا شاد و یادشان گرامی باد. شهیدان 1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۹ آذر ۱۴۰۲ میلادی: Wednesday - 20 December 2023 قمری: الأربعاء، 6 جماد ثاني 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️14 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️23 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️24 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️26 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
🔆 امیرالمؤمنین(ع): 💢 زیاده‌روی در سرزنش کردن، آتش لجاجت را شعله‌ور می‌سازد! 📚 تحف العقول، ص ۸۴ نکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر « »: خواب شهادت پسرم را دیده بودم ، در حملۀ تروریستی در راسکِ سیستان و بلوچستان به همراه ۱۰ نفر دیگر از همرزمانش به شهادت رسید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⬆️ آخرين پيام شهید مدافع حرم 🌷محمد بلباسی🌷 امیدوارم که این حقیر را بخاطر بد رفتاری و سوء مدیریت عفو بفرمائید و اگر دینی به شما دارم بنده را حلال بفرمائید.
✊ ایستادند پای امام زمان خویش... 💐 امروز ۲۹ آذر سالروز شهادت شهدای مدافع حرم 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 مراق 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 شاه 🌷 گرامی باد.
نماز سکوی پرواز 10.mp3
3.91M
10 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣طوفانی ترین روزها، می تونن به بهترین و موثرترین روزها تبدیل بشن! به شرطی که؛ يه ابزار قدرتمند، برای دویدن به آغوش خدا، در دست داشته باشیم
💠پاسداشت شهدای بخش چابکسر💠 احساس میکنیم که گم شده ایم میشود مارا کنید⁉️ گم شده ایم؛ درکجا❗️ بیش از همه در خودمان.. شما را به آن تفحصمان کنید. آخر که چه⁉️ مگر نه این است که از آمدیم و به خاک میرویم؟ پس چه بهتر که خاکی برویم دیگر نداریم ★قلبمان پر از حب دنیاست ★چشمانمان که هنوز گریان است ★دستانمان هنوز به سوی ★پاهایمان هنوز در است ★گوشهایمان هنوز نوایتان را میشنود 💥پس تا دیر نشده به داد این برسید.... وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 ✅شهید حجت کاروان واجاری 🌻تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۴۵ 🍃محل تولد: واجارگاه 🥀تاریخ شهادت: ۲۹ آذر ۱۳۶۶ 🌷 محل شهادت: زبیدات 👈مزار شهید:گلزار شهدای سیاهکلرود بخش چابکسر 🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷 🌺روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌺 رفاقت با شهدا تا قیامت یاد شهدا با ذکر صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 : ⚠️ امتحان خدا جلو رومونه ⬅️ اونی بعدا سرش بالاست و سینه ش جلو، که اینجا نمره منفی نگیره. ▫️حواسمون باشه؛شرمنده آقا نشیم... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
میگفت: یکی از بهترین عملیاتها که حضور داشتم، آزادسازی نبل و الزهرا بعد از پنج سال محاصره بود. وقتی وارد نبل شدیم استقبال مردم بی نظیر بود. انگار قیامت شده است.... بعد از آزادسازی به صادق، پسر ارشدش گفته بود، برو لوازم برگزاری یک هیئت بیش از ۱۰ هزار نفری را از ایران تهیه کن و بیار. چند وقت بعد، فاطمیه بود و حاج رسول، نبل و الزهرا را فاطمی کرد. حاج رسول استوار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت14 قبل از اینکه🏻 شوهرش فرصت پیدا کنه همراه خانمش بلند شه ... با لبخن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت15 🥺با چشم های سرخ و باد کرده اش بهم خیر شد کریس وارد دبیرستان که شد تحت تأثیر یکی از گروه های گنگ اونجا قرار گرفت ... عضوشون شده بود ... نمی دونم مواد هم مصرف می کردن یا نه ... اما چند بار توی جیب هاش سیگار پیدا کرده بودم ... با لالا هم همون جا آشنا شد ... خیلی بهم نزدیک بودن ... نیمه شب به بعد برمی گشت ... حتی چند بار مست بود ... باورم نمی شد ... مگه چند سالش بود که از اون سن شروع کرده بود... می گفت: اونها من رو درک می کنن ... بین ما پیمان برادری بسته شده ... ماها یه تیم هستیم ... یه خانواده ایم... من اونجا آزادم ... سرش پر شده بود از این کلمات ... مگه ما چی بودیم ... زندان بانش بودیم... ما خانواده اش بودیم ... ‍🦳پدر و مادرش ... بغض سنگینی راه گلوش رو بست ... و چشم هاش بیشتر از گذشته می لرزید ... انگار منتظر کوچک ترین اشاره برای بارش دوباره بودن ... رابطه اش با ‍🦳پدرش چطور بود... نگاه پر از دردش از پنجره به بیرون دوخته شد ... و سکوت ناخوش آیندی فضا رو پر کرد ... ثانیه ها به سختی می گذشت ... نگاهش با حالت معناداری برگشت روی من ... اینکه شوهرم نتونست بهتون اعتماد کنه و حقیقت رو بگه ... باعث شده بهش مشکوک بشید... شما بچه دارید کارآگاه ... سرم رو به علامت رد تکان دادم ... اگه بچه داشتید حس ما رو درک می کردید ... و می دونستید هیچ‍🦳 پدر و مادری نمی تونن به بچه خودشون آسیب بزنن ... نمی دونستم توی اون شرایط چی بهش بگم ... بهش بگم من خانواده هایی رو دیدم که پدر یا مادر ... قاتل فرزند خودشون بودن... یا ... توی اون لحظات، کاری جز سکوت کردن به ذهنم نرسید ... استیو مرد خوبیه ... واقعاً یه مرد خانواده است ... از وقتی کریس به دنیا اومد با همه وجود برای ما و آینده بچه مون تلاش می کرد ... و نمی تونست تحمل کنه که پسرش دست به چنین کارهایی می زنه ... از هر راهی جلو اومدیم ... اما فایده نداشت ... حتی پیش مشاور رفتیم ... ‍🦳استیو عاشق کریس بود ... عاشق پسرش بود ... مخصوصاً بعد از آشنایی با آقای ساندرز ... کریس دیگه اون بچه شرور قبل نبود ... عوض شده بود ... درسش ... رفتار و اخلاقش ... دوست هاش ... همه چیزش ... این یه سال و نیم ... بهترین سال های تمام عمرمون بود یک سال و نیمی که چقدر زود ... به پایان رسیده بود.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت16 اوبران پایین پله ها ایستاده بود و داشت با تلفن حرف می زد ... از خانواده مقتول خداحافظی کردم و از در خارج شدم ... اون هم با فاصله پشت سرم ... حدس بزن چی شده... هیچ دانش آموزی به نام لالا توی مدرسه نیست ... یا بهتره بگم هیچ دختری که چنین رژ بفنش پر رنگی بزنه اول با خودم گفتم شاید بزرگ تر از مقتول بوده ... یا یه دانش آموز سابق ... اما مثل اینکه ازش هیچ پرونده ای توی مدرسه نیست ... نه پرونده ای ... نه هیچ اثری ... در ماشین نیمه باز توی دستم خشک شد ... خانم تادئو گفت پسرش توی گنگ با اون دختر آشنا شده ... پس احتمالاً گنگ دبیرستانی نبوده ... گنگی بوده که فقط با دبیرستان ارتباط داشته ... و برگشتم سمت خونه مقتول و زنگ رو به صدا در آوردم ... پدرش در رو باز کرد ... بدون لحظه ای مکث ... شما ... ‍🦱لالا رو با چشم های خودتون دیده بودید... به شدت جا خورد ... مشخص بود هنوز همسرش فرصت نکرده بود تا در مورد حرف زدنش با من ... چیزی به شوهرش بگه ... می دونم سعی در کتمان ارتباط اونها داشتید اما در حال حاضر صحبت با این‍🦱 دختر برای ما واقعاً مهمه ... امیدوار بودم بتونیم از طریق مدرسه پیداش کنیم ... ولی اینطور که میگن دانش آموز اونجا نیست ... شوک و غم از دست دادن پسرش ... و سؤال های پشت سر هم من ... شرایط دردناکی بود برای اینکه بتونه روی خودش و رفتارش تسلط داشته باشه ... به سختی می تونست آشفتگی درونش رو کنترل کنه ... اما چشم های سرخش فریاد می زد ... فکر می کنید لالا توی قتل پسرم دست داشته... چه درد عمیقی توی وجودش بود ... حسی رو که هرگز توی چهره پدرم ندیده بودم ... حسی که برای چند لحظه ... رفتار بی پروای من رو مهار کرد ... هنوز چیزی مشخص نیست آقای‍🦳 تادئو ... این وظیفه ماست که تمام اطرافیان مقتول و روابطش رو بررسی کنیم... هنوز از ارتباط این دختر با قتل چیزی نمی دونیم ... سکوت خاصی فضا رو پر کرد ... و در این بین، همسرش هم به ما ملحق شد ... غرورش مانع می شد تا بتونه با بغضی که توی گلوش داره حرف بزنه ... من از دور دیده بودمش ... اما مارتا از نزدیک اون رو دیده ... چند باری کریس رو تعقیب کردم تا ببینم با چه افرادی می چرخه و چه کار می کنن ... محل تجمع شون بیشتر سمت پارکینگ و انباری پشتی دبیرستان بود ... گاهی اوقات هم بیرون از مدرسه ... آخر پارک ... که یه ساختمون قدیمیه... خیلی ساله دست نخورده و کسی اونجا رفت و آمد نداره ... پارکینگ و انباری مدرسه ... قطعاً واسطه ها و خرده مواد فروش های مدرسه بودن ... پس چرا توی جستجوی مدرسه هیچ خبری ازشون نبود ... نه از گنگ ... نه از لالا ... نه اثری از خراب کاری هاشون ... نه حتی ته مونده یه نخ سیگار ... کجا رفته بودن... گنگ خود مدرسه و اون گنگ ... آقای تادئو داشت دوباره با دروغ چیزی رو مخفی می کرد... یا دبیرستان مرکز یه صحنه سازی بزرگ بود ... * گنگ های دبیرستانی، گنگ هایی هستند که فقط شامل دانش آموزان همان مدرسه می شوند و به راحتی عضو دیگری نمی پذیرند. این گنگ ها می توانند با سایر باندها و گنگ ها در ارتباط باشند اما عموما به صورت مستقل عمل می کنند و عضو یا زیر مجموعه باندهای قاچاق یا گروه های سازمان یافته محسوب نمی شوند، اگر چه عموماً با خود سلاح سرد دارند و حمل سلاح گرم و سبک نیز بین آنها دیده می شود. بازه سنی اعضا عموما بین 14 تا زیر 18 سال است 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت17 خانم تادئو مشغول چهره نگاری صورت لالا بود ... که اوبران از پشت شیشه بهم اشاره کرد ... با فاصله از اتاق ایستادیم ... آقای تادئو درست می گفت ... اثری از گنگ توی مدرسه نبود اما توی اون ساختمون چرا ... همه جا رو به دقت تمیز کرده بودن ... اما نه اونقدر تمیز که مشخص نشه قبلاً پاتوق شون بوده ... و یه چیز جالب دیگه ... نه تنها از این گنگ، اون اطراف خبری نیست ... بلکه توی کل منطقه هیچ اثری از گنگ ها یا مواد فروش های رهگذر نیست با شنیدن این جمله ناخودآگاه چشمم برق زد ... مگه میشه اطراف دبیرستان نشه هیچ اثری از مواد فروش ها و گنگ ها پیدا کرد ... پس دانش آموزها مواد و کارت شناسایی جعلی شون رو از کجا میارن نگاه و چهره اوبران هم به اندازه من متعجب بود ... دبیرستانی که بچه هاش به هیچ کار پر خطری دست نمی زنن... چطور همه جا اینقدر تمیزه ... از مدرسه و خیابون های اطرافش گرفته ... تا اتاق و خونه کریس تادئو ... حتی توی لپ تابش هم اثری از هیچ چیز نبود ... نه تصویر و فیلم خاصی ... نه هیچ رد و نشان دیگه ای ... جز پروژه های دبیرستانی و یه سری کتاب های الکترونیکی اونقدر همه چیز عجیب بود که انگار با پرونده موجودات فضایی سر و کار داشتیم ... - به نظرت از کجا باید شروع کنیم صدای اوبران رشته افکارم رو پاره کرد ... - فعلاً سابقه مدیر دبیرستان رو چک کن ... مطمئنم اگه همه چیز به اون ختم نشه ... بازم جواب خیلی از سؤال هامون پیش اونه ... می خوام همه چیز رو در موردش بدونم ... حتی بی اهمیت ترین نکته ها رو ... بگو سابقه گروه های اون منطقه و دبیرستان رو هم چک کنن ... منم دنبال محل گنگ ها می گردم ... محاله هیچ ارتباطی بین دانش آموزها و مواد فروش ها نباشه ... اگر واحد مواد مخدر هیچ خبری ازشون نداره ... شک نکن خودشون پخش کننده مواد اون منطقه ان ... جمله ام تموم نشده ... کوین از دایره مواد پشت سرم بود ... می دونی توماس ... گاهی از خودم می پرسم چرا توی پرونده های مشترک به این عوضی کمک می کنی ... ولی بعدش که خوب فکر می کنم به این نتیجه میرسم که برعکس تو ... من یه پلیس خوبم ... با حالت خاصی زل زدم بهش ... حالتی که مخصوص خودش بود ... باز اینجا یکی اسم جادوگر رو برد ... سر و کله ات پیدا شد... «شبیه ضرب المثل فارسی ... "موی کسی را آتش زدن" یا "عجب نجیب زاده ای بود"» حیف ... اگه واقعاً جادو بلد بودم یه فکری برای این اخلاق گند تو می کردم ... خوب که نمیشی ... حداقل شاید درصد عوضی بودنت کمتر می شد ... فایلی رو که دستش بود انداخت روی میز ... و رفت سمت تخته اطلاعات جنایی ... گوشه تخته یه علامت سؤال کشید ... با یه مربع دورش ... - اومدی واحد ما نقاشی تمرین کنی... به خودتون تخته و ماژیک ندادن 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت18 اوبران دیگه به زحمت می تونست جلوی خنده اش رو بگیره... این اوضاع هر بار من و کوین به هم می رسیدیم تکرار می شد ... از حدود دو سال و نیم پیش که مدیر جدید دبیرستان این منطقه ... با درخواست از پلیس ... و استفاده از رابط هاش توی رده های بالاتر ... درخواست شدید برای پاکسازی گروه های خلاف و موادفروش منطقه رو داشت ... یه تغییر عجیب شکل گرفت که با وجود تلاش زیاد نتونستیم منشأش رو پیدا کنیم ... درگیری بین گنگ ها و حذف نیروهای همدیگه برای افزایش قدرت و گسترش منطقه هاشون ... همیشه یه چیز طبیعی بوده ... اما نکته قابل توجه اینجاست ... ظرف یه مدت کوتاه ... الگوی رفتار گروه های مواد فروش اون منطقه عوض شد ... خرده فروش ها رو شناسایی کردیم ... همه خطوط به یه نقطه ختم میشن ... و اون نقطه هیچ خبری ازش نیست ... این علامت سؤال ... مال اون چهره ناشناخته است ... واقعاً جالب بود ... یعنی حل پرونده قتل کریس تادئو می تونست حلقه گمشده رو پیدا کنه ... - ممکنه همه اینها کار پرویاس، مدیر دبیرستان باشه ... ما هم بهش مشکوک شده بودیم واسه همین بررسیش کردیم ... چیز خاصی نبود ... نتونستیم هیچ ارتباطی بین شون پیدا کنیم ... علی الخصوص که رابط های پر قدرتی داره ... بدون مدرک خیلی محکم نمیشه جرمی رو بهش چسبوند ... همیشه از پرونده هایی که با دایره مواد یکی می شد بدم می اومد ... اگه پیچیده می شد ممکن بود پای خیلی چیزها و افراد وسط کشیده بشه ... و در نهایت با یه تظاهر به تسویه گروهی ... یکی رو به عنوان قاتل بندازن جلو تا از اعضای اصلی حمایت کنن ... در آخر، ممکنه اونی که به جرم قتل زندان میره ... اونی نباشه که ماشه رو کشیده یا دستور کشیدن ماشه رو صادر کرده ... پخش کننده دبیرستان کیه... نمی دونیم ... هر کی هست خیلی حرفه ای تمام خطوط پشت سرش رو پاک می کنه ... هنوز هیچ اثری از خودش نشون نداده ... چرا پرسید... به چیز مشکوک یا سر نخی برخوردی... کم کم داشت ذهنم نسبت به شرایط شفاف تر می شد ... حس می کردم دارم به نقاط خلاء نزدیک میشم ... نقاطی که نمی گذاشت سؤالات ذهنم رو ساماندهی کنم ... تا تصویر ابتدایی از شرایط به دست بیارم ... اما هنوز خیلی چیزها واضح نبود ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همرزم شهید براهویی خطاب به شهید : زنده برگردی ان شاء الله
🌱امروز پای ولایت ایستادن آسان نیست
محور همه فعالیت هایش « » بود. در سخت‌ترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد. یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست‼️ بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه. گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد. بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم.
4_5931637830513069687.ogg
246.6K
دلم می‌خواد درحالی که بوی گل نرگس همه جا رو پُر کرده، اینو با امام زمانم گوش کنم..😭 ♥️
✍ وصیتنامه_شهید_مجید_ابوییان_جهرمی 🌷 بار_خدایا من کیستم که در این محفل پاکان آمده ام من کجا بودم یا الله من بنده_ای_گنهکار و بدبخت و بیچاره هستم که برای اطاعت از تو با استفاده از قرآن کریم به این محفل آمده ام و از تو می خواهم حال که برای رضای تو آمده ام مرا به راه_راست هدایت کنی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۳۰ آذر ۱۴۰۲ میلادی: Thursday - 21 December 2023 قمری: الخميس، 7 جماد ثاني 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️13 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️22 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️23 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️25 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
امام صادق عليه السلام: نگاهت را جز از سر مهر و دلسوزى به آنان (پدر و مادر) خيره مكن و صدايت را از صداى آن‌ها بلندتر مگردان و رو دست آن‌ها نیز بلند نشو و از آن‌ها جلو نیفت
💠پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند ◇شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد. ◇شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد. ◇شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود. ◇ شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد. ◇ شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. ◇ شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالی‌ها مرا از یاد محرومان غافل می کند. ◇ شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. ◇ شهیدی که حاج_قاسم سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار می‌کنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد. ما افتخار می‌کنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیت‌المال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین سپاه استفاده نکرد» ◇ شهیدی که پس از شهادتشان ، حاج قاسم پشت در اتاق عمل نوه شان ۴ ساعت منتظر و دعاگو ماند. ...🌷🕊