eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️با حکم رهبر انقلاب اسلامی محمد مخبر مشاور و دستیار رهبری شد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در حکمی آقای دکتر محمد مخبر را به عنوان مشاور و دستیار رهبری منصوب و وظیفه ایشان را امتداد سیاست مدبرانه دولت شهید رئیسی برای شناسائی و بکارگیری نیروهای جوان و نخبه جهت کمک به دستگاههای مختلف، تعیین کردند. متن حکم رهبر انقلاب به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم جناب آقای دکتر محمد مخبر دام توفیقه با عنایت به خدمات متعهدانه و تأثیرگذار جناب‌عالی در عرصه‌های مدیریتی و اقتصادی بویژه در دولت شهید رئیسی، و سیاست درست و مدبرانه‌ی بکارگیری نخبگان و جوانان پرانگیزه و تلاشگر در اجرای طرحهای گوناگون، شما را به عنوان مشاور و دستیار رهبری منصوب میکنم. انتظار میرود در امتداد سیاست مزبور، شناسائی نیروهای جوان و همکاری با آنان را با برنامه‌ریزی منطقی، پی گرفته و در کمک به دستگاه‌های دولتی و غیره از آن بهره‌برداری نمائید. توفیقات شما را از خداوند متعال مسألت میکنم. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 96 صحبت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 97 تکیه‌ام را از دیوار برداشتم و خوشحال از این که زودتر از شر گالیا و بوی بیمارستان خلاص شده‌ام، خواستم به سوی خروجی پرواز کنم؛ اما صدای گالیا با لحن قاطع و رئیس‌مآبانه‌اش متوقفم کرد. -صبر کن... ایستادم و روی پاشنه پا چرخیدم. نگفتم بله؛ فقط نگاهش کردم و منتظر شدم حرفش را بزند. به من چه که معاون رئیس کل بود؟ از نگاه گالیا می‌شد فهمید احساسم یک‌طرفه نیست و او هم از من خوشش نمی‌آید؛ هرچند کلا رفتارش طوری بود که انگار از هیچ‌کس خوشش نمی‌آمد! گفت: کسی هم تو رو دید؟ وای نه... شروع شده بود بازجویی‌هایش. خودم را به آن راه زدم. -نمی‌دونم. من همراه مئیر توی آمبولانس بودم و بعدم توی بخش اورژانس و تا الان هم بیمارستان بودم. سرش را پایین انداخت و آرام گفت: پس حتما دیدنت... توی دلم گفتم «خب به درک»؛ اما در جواب گالیا سکوت کردم. رافائل عرق کرده بود و نگاهش تندتند میان گالیا و من و مئیر می‌چرخید. گالیا دوباره با آن چشمان ترسناک خاکستری‌اش به من خیره شد و گفت: حواست باشه گیر خبرنگارا نیفتی. فعلا چیزی درباره شرایط جسمی مئیر به کسی نگو، تا وقتی تکلیف روشن نشده نمی‌خوام اخبارش درز کنه. سر تکان دادم و درحالی که عقب‌عقب می‌رفتم، چندبار گفتم «باشه». بعد هم برگشتم و دویدم سمت خروجی. دیگر داشتم توی آن هوای سرشار از بوی ضدعفونی‌کننده و راهروهای سفید و آبی حالت تهوع می‌گرفتم. در اتوماتیک بیمارستان که مقابلم باز شد و نسیم شبانگاهیِ بهاری به صورتم خورد، حالم بهتر شد و معده‌ام یادش افتاد به خودش بپیچد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 98 از ظهر چیزی نخورده بودم و تریای پایین بیمارستان با خوراکی‌های توی قفسه‌هایش، داشت به من چشمک می‌زد. برای خودم یک بسته شیرکاکائو و کیک شکلاتی خریدم و همانجا، روی یکی از نیمکت‌های محوطه بیمارستان نشستم. نی را داخل قوطی شیرکاکائو زدم و بسته کیک را باز کردم تا بوی شکلاتش هوش از سرم ببرد. من طرفدار پروپاقرص شکلاتم؛ شاید هم معتادش. انقدر سرگرم کیک و شیرکاکائو بودم که متوجه نشدم یک نفر دیگر هم بعد از من روی نیمکت نشست. چند قطره شیرکاکائو در گلویم پرید و به سرفه افتادم؛ ولی کسی که روی نیمکت نشسته بود، تلاشی برای کمک کردن نکرد. او هم اصلا حواسش به من نبود. وقتی به ضرب و زور سرفه و نوشیدن کمی دیگر از شیرکاکائو، گلویم آرام گرفت، چشمانم را چرخاندم سمت کسی که روی نیمکت نشسته بود و متوجه شدم که دارد نگاهم می‌کند. داشت مثل من، کیک شکلاتی و شیرکاکائو می‌خورد و با بی‌تفاوتی نگاهم می‌کرد؛ بی‌تفاوتی هم نه... حالتی از تحقیر و نیشخند؛ احتمالا بخاطر سرفه‌هایم. خودم را جمع و جور کردم و صاف نشستم. نگاهش همچنان همان بود. احساس کردم یک پسرکوچولو هستم که درحال ارتکاب جرم مچش را گرفته‌اند. واقعا هم مچم را گرفته بود، من می‌خواستم دزدکی نگاهش کنم. دختر جوانی بود، لاغر و ریزنقش. شاید در اوایل دهه سوم زندگی. عینک فریم مشکی بزرگش اولین چیزی بود که در صورتش به چشم می‌آمد، و بعد از آن موهای خرمایی‌اش که آن‌ها را در کلیپسی روی سرش جمع کرده بود، و بعد از آن صورت بیضی‌شکل و کشیده‌اش، و آخرین چیزی که می‌شد دید، چشمان طوسی‌ای بود که پشت شیشه عینک نگاهم می‌کردند. طوری حین شیرکاکائو خوردن و گاز زدن به کیک نگاهم می‌کرد که انگار دارد یک مستند درباره کوچ گله‌ی گورخرها تماشا می‌کند. کمی از خرده‌های کیک دور لبش مانده بود. سعی کردم به نگاه خیره‌اش توجه نکنم و شیرکاکائوی خودم را بخورم؛ اما او نگذاشت. گفت: تو می‌دونی حال هرئل چطوره، نه؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۰۳ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 24 September 2024 قمری: الثلاثاء، 20 ربيع أول 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليه السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺14 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 🌺18 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️20 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺44 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️52 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) @tashahadat313
🍀معیار در ارزشیابی کارها، چگونگی نیت هست، و با محک نیّت، درجات ارزش اعمال سنجیده و تعیین می شود، و با ترازوی نیت مراحل کیفیّت کارها مشخص می گردد. بر همین اساس پیامبر(ص) فرمود: «یحشر النّاس علی نیّاتهم؛ مردم در قیامت بر اساس چگونگی نیت های خود محشور می گردند.» یعنی اگر نیّت هایشان خالص و پاک بود، نجات می یابند، و گرنه در معرض هلاکت می باشند 📙کنزالعمال، حدیث 7258 🍃
، تکه کلامی داشت که می‌گفت: یه چادری از حضرت زهرا (س) به خانم ها ارث رسیده و داشتن این حجاب و حفظ کردن اون لیاقت میخواد..❤️ و حجاب دری ست به سوی بهشت همان حجابی که تقوا را افزون میکند ...🌷🕊 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این صدای است! عمق نگاه، افق نگاه و همه و همه در یک دقیقه قابل مشاهده است... @tashahadat313
روانشناسی قلب 17.mp3
3.08M
🎧 آنچه خواهید شنید ؛ ❣️شادی و آرامش قلب شما؛ کاملا باسلامت جسم شما، ارتباط مستقیم داره😊 💓قلب تون.. علاوه بر سلامت باطنی، به سلامت جسمی نیاز داره @tashahadat313
من یه سوالی دارم از آقای رئیس جمهور کشورمون شما که از و سیره مولا امیرالمومنین دم میزنی... وقتی دشمن تا دندان مسلح هستش همش داره مارو میزنه و ظلم و جنایت میکنه!!! کجای نهج البلاغه گفته در این زمان هاتون رو بذارید کنار ؟؟؟!! @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 98 از ظ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 99 دوباره نزدیک بود شیرکاکائو در گلویم بپرد. صاف‌تر نشستم. -چی؟ -مئیر هرئل. خودم را مشغول به گاز زدن کیک نشان دادم و شانه بالا انداختم. -چه می‌دونم... فقط اینطور که شنیدم امروز حالش بد شده و آوردنش بیمارستان. -خودت رسوندیش. آخرین جرعه شیرکاکائو را سر کشیدم و گفتم: این که اینجام به این معنی نیست که من اونو رسوندم. نیشخند زد و خرده‌های کیک را از دور لبش پاک کرد. -متاسفم که اینو می‌گم، ولی بخاطر شانس خوبم امروز اینجا بودم و دیدم که تو آوردیش. چهره‌اش شبیه کسانی نبود که دارند یکدستی می‌زنند؛ شاید هم انقدر مهارت داشت که بتواند یکدستی بزند ولی چهره‌اش شبیه یکدستی‌زننده‌ها نشود! گفتم: شاید اشتباه دیدی. -مطمئنم که درست دیدم. نگفتی... حالش چطوره؟ صدای گالیا را در سرم شنیدم: «حواست باشه گیر خبرنگارا نیفتی. فعلا چیزی درباره شرایط جسمی مئیر به کسی نگو، تا وقتی تکلیف روشن نشده نمی‌خوام اخبارش درز کنه...». یک بار دیگر سرتاپای دختر را برانداز کردم. آرایش نداشت، پیراهن چهارخانه قهوه‌ای و شلوار جین پوشیده بود و کفش اسپرت. به ظاهرش می‌خورد خبرنگار باشد؛ پس حدسم را به زبان آوردم. -خبرنگاری مگه نه؟ -خیلی دیر فهمیدی. خندیدم. -متاسفانه وقتی فهمیدم که گیرم انداختی. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 100 سرش را تکان داد و همچنان طلبکارانه نگاهم کرد. منتظر بود حالا که گیر افتاده‌ام، مثل یک پسر مودب برایش همه چیز را تعریف کنم. من اما در سکوت، آخرین تکه‌های کیکم را خوردم و با این که مودبانه نبود، رد شکلات را هم روی انگشتانم لیس زدم. -مُرده؟ دستم را دور لبم کشیدم و گفتم: تقریبا... و این کلمه وقتی از دهانم درآمد که دیر شده بود. انقدر مست کیک شکلاتی بودم که یک کلمه فرصت پیدا کرد بیرون بپرد. چشمان دختر برق زد. -یعنی رفته توی کما؟ شایدم مرگ مغزی... ببینم اصلا چی شد که حالش بد شد؟ کف دو دستم را به سمتش گرفتم و گفتم: وایسا ببینم! چی داری برای خودت می‌گی؟ من منظورم این بود که... چیزه... -به طرز ترحم‌آمیزی دهن‌لقی. پیروزمندانه خندید و با صدای خرت‌خرت بلندی، آخرین قطرات شیرکاکائویش را هورت کشید. دور لبانش را پاک کرد و گفت: مطمئن باش کسی نمی‌فهمه اون دهن‌لقی که وضعیت هرئل رو لو داده تویی، پس بگو ببینم دقیقا توی اون بیمارستان چه خبره؟ -خودت برو ببین. و سرم را به عقب نیمکت خم کردم. گفت: همکارات راهم نمی‌دن. -خب به من چه؟ -خیلی خب باشه... فردا توی گزارشم می‌نویسم کارمندی که هرئل رو رسونده بود بیمارستان، گفت اون تقریبا مرده. بعد فکر می‌کنی چی می‌شه؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۰۴ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Wednesday - 25 September 2024 قمری: الأربعاء، 21 ربيع أول 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺13 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 🌺17 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️19 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺43 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️51 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) @tashahadat313
امامـ صـادق عليه السلامـ إنَّ للقَلبِ اُذنَينِ: رُوحُ الإيمانِ يَسارُّهُ بالخَيرِ، و الشَّيطانُ يَسارُّهُ بالشرِّ، فأيُّهُما ظَهَرَ على صاحِبِهِ غَلَبَهُ. همانا دل داراى دو گوش است: روح ايمان در او نجواى خير مى‌كند و شيطان نجواى شر مى‌كند. پس هر يك از آن دو بر ديگرى پيروز شود او را مغلوب خود مى‌كند. 🌻 📚 قرب الإسناد، ص٣٣، ح١٠٨ @tashahadat313
🔰فرازی‌از‌ وصیت شهید حسن مکی آبادی🌷 به خدا قسم من از شهدا و خانواده های شهدا خجالت می کشم تا وصیت نامه بنویسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله ان شاء الله خلاصه می کنم. خدایا! مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده. خدایا! همسر و فرزندانم را به تو می سپارم. خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم و هرچه هست از آن توست. پدر و مادر عزیزم! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم. @tashahadat313
روانشناسی قلب 18.mp3
7.32M
18 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️قلب ما، مثل بدن ما، هم سیر ميشه... هم گرسنه ميشه... هم کسل و بی حال ميشه... 💓قلبمون رو،دراین شرایط چجوری کنترل کنیم؟ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ماجرای کمتر شنیده شده ۱۵۰‌جنگنده پیشرفته‌ای که صدام به ایران داد / از حمله آمریکا به عراق تا دفن جنگنده های عراقی زیر خاک... هر آنچه که باید از جنگ خلیج فارس بدانید! @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 100 سرش
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 101 توی دلم جواب دختر را دادم. -می‌فهمن منم و برام شر درست می‌شه. در سکوت، با گردنی که به عقب خم شده بود و درد داشت، به آسمان خیره شدم. دختر گفت: اگه درست توضیح بدی، یه طوری می‌نویسم که کسی بهت شک نکنه. چطوره؟ خیره به آسمان، با صدایی که کاملا شبیه صدای بازنده‌ها بود گفتم: چرا باید با یه ناشناس مصاحبه کنم؟ صدای خش‌خش شنیدم و چند لحظه بعد، کارت خبرنگاری‌اش را مقابل چشمانم گرفت؛ جایی وسط آسمان و ستاره‌هایش. اسمش تلما کوهن بود. خبرنگار معاریو. کارت را از دستش قاپیدم و گردنم را بالا کشیدم تا صاف سر جایم بنشینم. همان‌طور که کارت را نگاه می‌کردم گفتم: تازه‌کاری، نه؟ بدون این که خجالت بکشد، سینه‌اش را جلو داد و گفت: آره! -یه خبرنگار تازه‌کارِ کله‌داغ که دنبال یه خبر تپل می‌گرده... -و الانم پیداش کردم. سرم را بالا آوردم و به چشمان مصمم و پر از اعتماد به نفسش خیره شدم. گفت: تو هم یه کارمند معمولی و تازه‌کاری که الان امنیت شغلیت توی دستای منه! باز هم رودست خوردم؛ ولی خودم را نباختم. -از کجا می‌دونی تازه‌کارم؟ -سنت کمه. توی دفتر پیش مئیر بودی پس به احتمال خیلی زیاد کارت دفتریه. پوستت هم خیلی آفتاب‌سوخته نیست و به این قیافه لاغرمردنیت نمی‌خوره آدم عملیات باشی. خیلی راحت هم رودست خوردی. -ولی هرچی باشم کارمند موسادم، نمی‌ترسی سرت رو زیر آب کنم؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 102 شانه بالا انداخت و خندید؛ سرخوش و بی‌خیال. وقتی می‌خندید دندان‌های سفیدش جلوه خاصی داشتند. -بهت نمیاد بتونی... به هرحال به ریسکش می‌ارزه. نفس عمیقی کشیدم و پوسته کیک را در دستم مچاله کردم. -خیلی خب، باشه. چی می‌خوای؟ -وضعیت هرئل چطوریه؟ میان موهایم چنگ انداختم و از تصور این شکست مفتضحانه در خودم جمع شدم. سربه‌زیر، مانند مجرمی که اعتراف می‌کند گفتم: سکته مغزی بود. الان توی کماست. اگه به هوش بیاد هم احتمالا آسیب دائمیش همراهش می‌مونه. بافت مغزش آسیب دیده. تلما لبخند عمیق‌تری زد؛ سرشار از پیروزی، یک پیروزی بزرگ. پوسته کیک و جعبه خالی شیرکاکائویش را برداشت و دست چپش را به سمتم دراز کرد. -تلما کوهن. ممنونم از همکاریت. آقای... من همچنان مبهوت از این حمله سریع و ضربه کاری، سر جایم نشسته بودم. دستم را با تردید به سمتش دراز کردم و دست دادم. -حسیدیم... ایلیا حسیدیم... باز هم لبخند زد و پز دندان‌هایش را داد. -چه اسم عجیبی! دستش را عقب کشید و گفت: شاید بعداً بازم همکاری کردیم. چشمک زد و روی پاشنه‌اش چرخید که برود. زیر لب زمزمه کردم: امیدوارم دیگه گذرمون به همدیگه نیفته...! ولی ته دلم، بدم نمی‌آمد که چنین اتفاقی بیفتد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۰۵ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Thursday - 26 September 2024 قمری: الخميس، 22 ربيع أول 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹غزوه بنی نضیر، 4ه-ق 📆 روزشمار: 🌺12 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 🌺16 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️18 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🌺42 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️50 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) @tashahadat313
✍پیامبر صلی الله علیه آله: به خانواده خدمت نمى كند ، مگر صدّيق يا شهيد يا مردى كه خدا برايش خير دنيا و آخرت را مى خواهد 📚جامع الاخبار، ص ۲۷۵ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید مهدی باکری🌷 کسی که در هر کاری خدا رو میبینه خدا کمکش میکنه. 📎پیشنهاد دانلود @tashahadat313