- تاسیان -
سکوتِ مغز ، جنجالِ قلب ، تجمعِ بغض .
رفتی غم تو ایستاده است هنوز .
- تاسیان -
دریای خیالیم و نَمی نیست در اینجا جز وهمْ وجود و عدمی نیست در اینجا بیدل دهلوی.
همچنان طفلی که در وحشتسرایی مانده است
دل درون سینهام بیطاقتیها میکند..
رهی معیری.
من نمۍدانم گناهم چیست ؛
آنـها فقط به من فہمانده بودند که من مقصرم(:
_آلبر ڪامو
اگر چشمام میتوانست روحم را نشان دهد
همه با دیدن لبخندم گریه می کردند...
کرت کوبین؛
- تاسیان -
جروح متعددة في قلب واحد..؟ چندین زخم بر یک قلب..!؟
سيبقى غيابك
بين جروحي التي لا تُداوى...
«غیابت میماند
میانِ زخمهایی که درمان نمیشوند...»