- تاسیان -
مبر ز مویِ سپیدم گمان به عمرِ دراز جوان ز حادثه ای ، پیر می شود گاهی ؛ -آقاے ِسپند
- تازه جوانم ز غصه پیر شدم ، پیر ؛
- تاسیان -
زندگی مثل ترن های شهربازیست ، پر از بالا و پایین ؛ گاهی باعث شادیت میشود ، گاهی ترس توأم با لذت .
زیر سنگینیِ افڪارم له میشدم که شب ُخواب نجاتم داد ؛
_شبتون بیغم🌙
- تاسیان -
و أنت لا تعلم أن البعد ما زاد قلبي إلّا أنشغالاً بك... نميدانی که دوریات فقط دل مشغولیام را به تو
تحت رماد الصّبر هناک قلبُ یَحترق.
«به زیرِ خاکسترِ صبر، قلبیست که میسوزد.»
- تاسیان -
- اینکه نیستی پیشم،..
13.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماهِ تو آسمون میدید ؛ کل شهر و قدم میزدم ...
- تاسیان -
عمیقا احساس غمگینی میکنم.
درموردش سکوت میکنم، ولی نمیزاره شب بخوابم.
«میدانم زمان میگذرد و درد التیام مییابد
اما تا گذشتنِ زمان، آدمیزاد چگونه باید دوام بیاورد؟»
- تاسیان -
دنیا : مضحڪہاۍ گریہبرانگیز اسٺ ؛ -مولاعلۍ[علیهالسلام]
دانایی اندوه میآورد ؛
-مولاعلۍ[علیهالسلام]
- تاسیان -
با تمام از دست رفته هایم؛ هنوز خودی دارم، که سرسختانه پای «من» ایستاده...
_ نه، همین خود تو.
حیرت نمیکنی گاهی که چطور قلبت از تحمل بار
این همه غصه، این همه درد، از هم پاره نمیشود؟
- تاسیان -
زیر سنگینیِ افڪارم له میشدم که شب ُخواب نجاتم داد ؛ _شبتون بیغم🌙
قرآن را زیر و رو کردم، مثنوی را، تورات را، انجیل را، عطار را، خیام را و شمس را.
اما دوستان! راز جهان این است:
دوست بدارید، بخندید، بخندانید، برقصید و شاخه گلی را نشکنید و تمام...!
_شبتون بیغم🌙