به خودت کمی اهمیت بده ، وگرنه لا به لای زندگی از بین میروی و هیچکس هم نمیفهمد .
من پشیمان نیستم،
قلب من گوئی در آنسوی زمان جاریست..
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچههای باد میراند؛
او مرا تکرار خواهد کرد...
فروغ فرخزاد
- تاسیان -
نه دَم باقی ، نه غَم باقی خُدا میماند و یادی . . .
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین
درختِ
سبزِ
سرپاست ؛
- تاسیان -
《از نگاهم حرفامو بخون...》
خانه دلتنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد؛
من به خود گفتم، یک روز گذشت
مادرم آه کشید
زود برخواهد گشت
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد.
که گمان داشت که هست اینهمه درد؟
در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد
آری آن روز چو میرفت کسی،
داشتم آمدنش را باور
من نمیدانستم
معنیِ هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟:)
آه ای واژهی شوم
خو نکردهست دلم با تو هنوز؛
من، پس از اینهمه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم...
« تاسیان »
_هوشنگابتهاج،<هـ . ا . سایه>
- تاسیان -
خانه دلتنگ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد؛ من به خود گفتم، ی
وقتی بین کتابای مختلف کتاب تاسیان و دیدم اینطوری بودم که:
مقصود ما برای ادامه و رهایی از درد تحمل بود و تحمل.. صبر بود و صبر..
تمامِ وجودمان آغشته به صبر های طولانی مدتِ بی ثمر شده است ؛
- تاسیان -
وابستهی ایام و گره خورده به دردیم .
منم آن کشتی بی حوصله در بحر وجود..