- تاسیان -
طغیانی از کلماتِ بی معنی در مغزی آشفته؛
تَک و تنها تر از آنَم که به دادم برسند...
- تاسیان -
- Sometimes you smile, but you wanna cry... - You talk but you wanna be quiet... - You pretend like
ᵗⁱʳᵉᵈ ᵒᶠ ᵖʳᵉᵗᵉⁿᵈⁱⁿᵍ ᵗᵒ ᵇᵉ ᵍᵒᵒᵈ..
خسته از تظاهر به خوب بودن..
بعضی حرفا هست کہ اصلا گفتن نداره
برا همین ترجیح میدی همہ رو بریزی تو
دلت و یه نفس عمیق بکشـے و بگی ؛
مهم نیست...
اونجا که شاعر میگه :
نیست کسی حال مرا درک کند
کاش شبی این روح جسم مرا ترک کند...
- تاسیان -
دردیست به جانم ولی نیست طبیبی پنهان شده در خندهی من بغض عجیبی
گاه باید روئید ، از پسِ آن باران
گاه باید خندید ، بر غمی بی پایان :)
- تاسیان -
تَک و تنها تر از آنَم که به دادم برسند...
لب هایِ ترک خورده به شوقِ خندیدن خون میریزند؛