اتفاقات کوچکی مارا به گریه وادار میکنند، زیرا قبل از آن موضوعات بزرگتری روی هم تلنبار شدهاند...
در دفترچه شخصیاش نوشته بود:
«اما شادیِ گرفته شدهام را
چه کسی به من پس خواهد داد؟»
گمان کرده ام که اگر به جاهایی دورتر از افق بگریزم ، سایه های گذشته از راهم دور میشوند .
گمان کرده ام که اگر به قدر کافی فاصله ایجاد کنم ، صداهای درون سرم برای همیشه خاموش میشوند .
طی این سالها گریختهام بیآن که بدانم از چه میگریزم !
- تاسیان -
از یڪ سنی به بعد : شما دیگر وقت ندارید بنشینید گریه کنید ؛ مجبورید همراه با اشك ریختن رانندگۍ کنید ،
همه چیز سخت
و تنها پناه امروزم تخت است ؛
_شبتون بیغم🌙
- تاسیان -
یاد گرفتم روزها ، ماهها و سالها دلتنگ کسی بمانم ، اما با ابراز دلتنگی ، از خودم یك احمق نسازم !
با تمام از دست رفته هایم؛
هنوز خودی دارم،
که سرسختانه پای «من» ایستاده...
حافظه ام ضعیف شده .
افکارم پیوسته نیست و وقتی آن ها را به زبان میآورم ، هربار به نظرم میرسد که شم و غریزه لازم برای برقراری ارتباط منسجم میان آنهارا از دست دادهم ؛
- تاسیان -
شادی یک هنره،ما به غم عادت کردیم...
با غم انگیز ترین حالتِ این تن ، چه کنم ؟:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیتَعَلُق بِه جَهان باش کِه آزاد رَوی . . .