غم به جراحت می ماند، یکباره می آید اما رفتنش، التیام یافتنش و خوب شدن با خداست؛ در این میانه نمک روی زخم و استخوان لای زخم و زخم بر زخم؛ حکایتی دیگر است...
- سیدمهدی شجاعی
- تاسیان -
کوهم ولی تمام شده استقامتم...
طغیانی از کلماتِ بی معنی در مغزی آشفته؛
وابستگی که دست خودِ آدم نیست؛
یهو به خودت میای میبینی تا خرخره تو فکر و خیالش غرق شدی...
«وقتی چیزی مرا رنج میداد، درمورد آن با هیچکس حرفی نمیزدم و بهتنهایی مشکل را حل میکردم،
نه اینکه واقعاً احساس تنهایی کنم، بلکه فکر میکردم انسانها، خودشان باید خودشان را نجات دهند»
-هاروکی موراکامی
- تاسیان -
دِلتَنگَم و با هیچ کَسم میل سُخن نیست کَس دَر هَمه عآلم بِ دِلتَنگی مَن نیست
من برای عاشقی ها ساده بودم
در غم وابستگی افتاده بودم…
پای عهدی که نبستی، مانده بودم
غربتم را از نگاهت خوانده بودم...
ولی نیما یوشیج خیلی قشنگ گفته :
در آیینهی جهان بر ما از همه ناشناستر
خودِ ماست :)!
- وقتی همه جوره کنار میای و کسی نمیبینه؛ از همون کنارا بگذر و برای همیشه برو...
پاتریک احمق نبود فقط فهمیده بود توی این دنیا احمق بودن تنها راه فرار از مشکلاته :)