eitaa logo
- هَم‌قرار'
1.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
451 ویدیو
27 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عالی‌نژاد ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. بهم وصل میشین: @Khadem_eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - هَم‌قرار'
برای کنکوری‌ها،، برای کسایی که قبولی‌هاشون تو هررشته‌ای یعنی یه بخش عظیمی از فردای ایران‌مون توی دستای توانمندشونه، دعا کنیم 🌻"
هستی، به زیر سایه‌ی تو نشسته‌ است یاعلی ؛ |
- هَم‌قرار'
BaniFateme _Ali Ndashtm ;).mp3
2.62M
شب ؛ شب ایجاد مرز حق و باطل
علی علی علی یا حیدر ✋🏻💚 - عیدتون مبارک بچه‌شیعه‌ها'
هدایت شده از امیرحسین ثابتی
وقتی هزاران نفر از خود مردم بانی بشوند تا اتفاقی مثل میهمانی ‎ رقم بخورد، غربگراها با آسمان و ریسمان بافتن نگران منابع و بودجه های آن میشوند اما اگر رفقایشان به خاطر خسارتی که به کشور زدند با وقاحت تمام صد تا صد تا سکه از بیت المال بگیرند، به روی خودشان هم نمی آورند. عضو کانال شوید 🔻 https://eitaa.com/joinchat/1844903939C0e8d01846b
- هَم‌قرار'
وقتی هزاران نفر از خود مردم بانی بشوند تا اتفاقی مثل میهمانی ‎#غدیر رقم بخورد، غربگراها با آسمان و ر
‌ البته که باید مسئولین برگزاری این مهمونی ده کیلومتری نگاه کلان‌تری داشتن و به طبع اون مدیریت بهتری می‌کردن ولی هیچ‌کدوم دلیل نمی‌شه که این افراد نگران بیت‌المال بشن. بزنید روی هشتک و لطفا، اینا رو خوب بشناسید. انتخابات هم که زود وقتش می‌رسه. :)
میان خوف و رجا حالتی است عارف را که خنده در دهن و گریه در گلو دارد. - بماند
آقا امیرالمومنین‌علیه‌السلام: چه بسا بنده‌ی ؛ که خداوند، تاب جدایی از او را ندارد...! @alaviaat | غررالحکم،حدیث۳۸۹۷
- هَم‌قرار'
آقا امیرالمومنین‌علیه‌السلام: چه بسا بنده‌ی #باوفایی؛ که خداوند، تاب جدایی از او را ندارد...! @ala
‌ دیشب ناراحت بودم. از دست کی؟‌ چی؟ دقیق نمی‌دونم. شاکی بودم. حس می‌کردم کسی منو نمی‌بینه. خوابیدم به امید اینکه توی خواب ببینم کسی رو. ولی ندیدم. از خواب بیدار شدم. اذان ظهر رو گفتن. رفتم وضو بگیرم که دم پنجره یه کبوتر دیدم. معلوم بود خسته‌ست و اومده دم پنجره‌ی ما تا یه استراحتی کنه. حتی حس کردم که تشنه هم هست. دنبال یه راهی می‌گشتم که هم بشه پنجره رو باز کرد و براش آب گذاشت و هم کبوتره نپره. راهی نبود. ذهنم گریز زد به دیشب. به ذهنم اومد که داستان توئم شبیه همین کبوتره‌، اگه خدا بخواد برات آب بذاره، می‌پری. حداقلش احتمالش هست که بپری. این‌جا ذهنم سربلندم کرد. با خودش تکرار کرد: «داشتنِ تو به همه‌چی حتی سیراب شدن می‌ارزه؛؛ ما را نتکانی، نتکانی، نتکانی..»
‌ فرقت ز حق که رخ نمود، زاده گشت آن‌همه درد ..