eitaa logo
- هَم‌قرار'
1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
452 ویدیو
27 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عالی‌نژاد ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. بهم وصل میشین: @Khadem_eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
به خداے احد و واحد این ثابت قدمے در ره و وادے قٌرب خیلی مهم است :) @tasmim_ashqane
- هَم‌قرار'
‌ پاییزِ من بمان:)🍁
‌‌ دلبریاۍِ اولین ماهِ آخرین پاییز قرن هم به غروبش رسید:)🧡🍁 بارانِ دلبر آخرین آذرِ، تو میدانے چگونه باید بباری که تمام اشک‌ها‌ وُ داغ‌های‌ بر دل مانده ردی باقے نگذارند در این حوالے؟!:)🍂 . . پ ن: برای حال دل خوبِ دوران‌مون، مراقبت کنیم از رفتارمون،💚 کرونا خیلے داغدارمون کرده:) بیایید دست یاری بهش ندیم:) . . .•|| @tasmim_ashqane .•
- هَم‌قرار'
.. سر به سرم مگذار، حوصله‌ام سر رفته میدانم اما دل؛ بی‌شکیب مباش که ما همه مثل تو نگاه مهربانی را می‌جوییم که چشمهایمان را در عبور شتابان ابرهای زمان ورق بزنیم و به شانه‌های بی‌روح و تکیده قرن ۱۴ قمری جان بدهد .. راستی! من و تو باید اول از همه از این تارهایی که دجال درون، دورمان تنیده رها شویم آنوقت میشویم منتظر...💔 بی‌شکیب نباش که این پیله‌های نخوت و انجماد روزی شکسته میشوند و منتظرترین واژه‌های آسمانی را از گلوی منجی خواهیم شنید این را به همه آنهایی که خود را به خواب زده اند بگو، بیایی حال ما خوب خوب میشود؛ :)🍃 خدا پشت و پناهت گل من... ✍ | . . .•|| @tasmim_ashqane .•
- هَم‌قرار'
. . 🌿
.. سـلام‌علـے‌آل‌یـس، بودنت برای اهل زمین امان است؛ مثل ستاره برای آسمان! اما باور کن این فراق ویرانمان کرد، من و این بغضهای کهنه که هر جمعه تازه میشود .. وقتے دیر مےکنے، دلم برایت تنگ میشود فرزند خورشید! دارم به آن روزی فکر میکنم که مےآیے و من برای بیشتر دیدنت ڪمتر پلڪ میزنم .. . . .. . .•|| @tasmim_ashqane .•
- هَم‌قرار'
‌ https://eitaa.com/IslamLifeStyles/26929 جراحت دل ما، زخم کهنه‌ای ست که مسببانش سالهاست نمکش مےپا
‌ کاش حافظه‌ی تاریخےمان آنقدر وجدان داشته باشد که هرگز اجازه ندهد فراموش کنیم که چه کشیدیم در این چند سال:)[نقطھ‌] +قضاوتِ ۸‌سال‌هایے که ایران چشید، با تاریخ . . . پ ن: ‌از ما که گذشت، اما تو هرگز، برای بار دوم تن به تاراج شرافتِ انتخابِ خودت، نده.:)
- هَم‌قرار'
⇨💓⇦ این مَنِ فلک اورا زده و به زمینِ گرم نشسته پا از گلیمِ جادویی ؛ همان فرشِ به اسمان رسیده فراتر نگذاشت که همه ی بهشت را در چشمانت به خلاصه دید.. چه پا به فلک نزاشته به آسمان رسیده ام.. به آسمانِ چشمانت که بهشت است و بس .. مگر کم چیزی ست؟! گلیمها به هم بافته بودم اما به این سقف کبود نرسیده بودم .. چه شد؟! تو به من بگو ؛ بهشت هم میشود بارانی باشد؟! خدا عالِم است!! نمیدانم طمعِ جنت‌خواهی بوده یا جهانِ چشمانِ تو که در زمینِ سرگشته؛ حیران ترینم ... @Tasmim_ashqane ⇩ ⇨💓⇦
‌ . درد کشنده‌ای ست انتظار؛ اما وقتے ایمان‌داری وعده‌ی او حتمےست، طعم شیرین انتظار و وصالش را از همان روزهای فراق مےچشے ..، 🌻🌿
- هَم‌قرار'
خدا جان؟! جانم بقربانت نمیدانم بابِ دردودل را وا ڪنم یا درِ خانه ای قدیمی ؛ که حکم عطاری دمِ میدان را دارد.. و من هم به هوای سَر به هواییم؛ نقطه ی پرگارِ این میدان باشم... آخر عطرِ خانه ی قدیمی که نمیشود احدالناسی را به گذشته نکشاند .. میکشاند ! یا بوی مطلوبش مجاور جان میشود یا بویِ هرگوشه اش ازپشت ؛ خنجرِ جان ... !! راستش مانده ام عطرِ کُشنده یا کِشنده؟! سَر هرکدامش شاید ساعتها مقابلت بنشینم و پرحرفی کنم و مستمع خوبی برای صاحب سخن باشی .. چنین است که ذوق در زدن به درِ خانه ات مرا به وجدِ تو میکشاند ..! درست مثل همان قدوقامت کودکے که به زنگ ِ خانه نمیخورد و شوقِ یکبار زدنش را دارد و تا نوک پا به آن زنگِ هوای دست درازی میکند . •چه بگویم وقتے خودت مرا سمتِ خودت میکشانے• درست عین دخترکی که چادر مادرش را سمتِ عروسکِ پشت ِ شیشه میکشاند ؛ تو هم دلت کمی پرحرفی مان را میخواهد.. [ باشد قبول ! بگو پس چرا در را باز نمیکنی؟! ] با تو من کارها دارم .. :) . . @Tasmim_ashqane
- هَم‌قرار'
‌ من یاد گرفته‌ام زوال یک رویا، درست از جایے شروع میشود که آدم‌ها به جای حرف‌زدن با دیگری، شروع به گفتگوهای درونی طولانے مےکنند! آن سنگ خودخوری که در دلت نگه‌می‌داری، عاقبت سنگین مےشود و تو را به قعر تاریک دریای تنهایے بازمےگرداند. ✍حمید سلیمے . . 🌿 .• @tasmim_ashqane .•
- هَم‌قرار'
. پلاکش را از گردنش بیرون آورد درون هور انداخت پرسیدم: چه میکنی گفت: میخواهم خودم را بکُشم گفتم یعنی چه؟ گفت: باخودم‌فکر کردم اگر شهید بشوم،جنازه ام برگردد،چه تشییع باشکوهی بشود! دیدم دلم صاف نشده ته دلم شوقی هست پلاکم‌را انداختم تا پیکری بنام من شناسایی نشود گمنام بمانم. . ماجرای شهادت درست از همین نقطه شروع میشود دقیقا از جایی که بریدن آغاز میشود مثل بند ناف نوزاد است تا بریده نشود خون خوری تمام نمی شود، شیرخوری آغاز شود عند ربهم یرزقون میخواهیم فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر اما هنوز بند این دنیاییم بند شهوت دیده شدن شنیده شدن حتی بعد از شهادت و هربار تمنایمان به سنگ‌میخورد چون شهوت شهرت شهادت است نه تمنای وصل شهود را به چشمان بسته از شهد دنیا میدهند شهید،شاهد شهود جمال الله است و ما هنوز در بند خودیم پای در بند و دل در شوق مولانا به در خانه شمس رفت دق الباب کرد ندا آمد که کیستی؟ گفت: منم! مولانا پاسخ داد: برو هرزمان شمس شدی بیا تو هنوز خودت را حساب میکنی در این میان . میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز . شهید بازیمان که تمام‌شود،راهی باز خواهد شد بازی خیال پردازانه کودک در حال بازی را هیچ حکیمی برهم نمیزند. خدا نمیخواهد بازیمان را خراب کند تو تمامش کن . تمنای شهادت ، مرز روشن بین ایمان و نفاق در آخرالزمان است. روشن است که سیم خاردار نفس گاهی در جامه این تمنا تجلی میکند و راه این معبر تنگ را می بندد. . زیبا گفت : آن روزها دروازه‌ای برای شهادت داشتم و حالا معبری تنگ، هنوز برای شهید شدن فرصت هست؛ دل را باید صاف کرد.
باید یادَت دَهَم که شاد بمانی! که شاد زندگی کنی وُ شاد بروۍ؛ باید یادت دهم که معنای غم را درک کنی و سپس، به دنیاۍ خودش رهایش کنی! باید یادت بدهم که دیوار دلت را باز از نو بسازی وُ بسوزی و بسازی با هر ساز وُ سوزش؛ڪودڪِ من. | ♥️ @Tasmim_ashqane」.
- هَم‌قرار'
مرا کجا میکشانی؟ اطراف را نمیشناسم ولی تورا خوب! و حاجت من طمع دستانت را دارد ولی پر است از امتناعِ تمنا! گر نکشانی هم اشاره ی تو خوب کافی ست برای به سر دویدنِ من حتی اگر اطراف را نشناسم.. یا غریبه ای به حساب آیم در اطرافی آشنا اینک تو چه بخواهی مهمِ ماجراست، میسر است که بگویی چه میخواهی؟ خب، چه میخواهی؟ اگر غریبه بودم ، دستانم را از کجا میشناختی؟ مگر یادت نیست که میکشاندی ام؟ فقط نمیدانم از کجا و در کجا و به کجا! زین پس بگو: چونکه من آشنای توام جهان غریبه با توست!