- هَمقرار'
آقا امیرالمومنینعلیهالسلام: چه بسا بندهی #باوفایی؛ که خداوند، تاب جدایی از او را ندارد...! @ala
دیشب ناراحت بودم. از دست کی؟ چی؟ دقیق نمیدونم. شاکی بودم. حس میکردم کسی منو نمیبینه. خوابیدم به امید اینکه توی خواب ببینم کسی رو. ولی ندیدم. از خواب بیدار شدم. اذان ظهر رو گفتن. رفتم وضو بگیرم که دم پنجره یه کبوتر دیدم. معلوم بود خستهست و اومده دم پنجرهی ما تا یه استراحتی کنه. حتی حس کردم که تشنه هم هست. دنبال یه راهی میگشتم که هم بشه پنجره رو باز کرد و براش آب گذاشت و هم کبوتره نپره. راهی نبود. ذهنم گریز زد به دیشب. به ذهنم اومد که داستان توئم شبیه همین کبوتره، اگه خدا بخواد برات آب بذاره، میپری. حداقلش احتمالش هست که بپری. اینجا ذهنم سربلندم کرد. با خودش تکرار کرد: «داشتنِ تو به همهچی حتی سیراب شدن میارزه؛؛ ما را نتکانی، نتکانی، نتکانی..»
- هَمقرار'
- بین بهتهای ما، زندگیه که میگذره. بهت: تحیر، حیرت
بین ناباوریهای ما، زندگی جریان داره.
- هَمقرار'
بین ناباوریهای ما، زندگی جریان داره.
همون وقتی که اصلا باورت نمیشه مادر شدی، زندگی میگذره. همون وقتی که اصلا باورت نمیشه سر سفرهی عقد نشستی و دیگه متاهلی، زندگی میگذره. همون وقتی که یه شکست بزرگ رو تجربه میکنی، زندگی میگذره. همون وقتی که اصلا باورت نمیشه که یه رفیقِ شفیقت، بهت خنجر از پشت زده و تظاهر پشت تظاهر چیده، زندگی میگذره. همون وقتی که اصلا باورت نمیشه یکی از عزیزات فوت شده، زندگی میگذره. و همون وقتی که اصلا باورت نمیشه زندگی کردی، زندگی تموم میشه..
[ داستانهای گنگ ]