|🐏|
نـگـارا...
عیـد قُربآن است،
بــہ قربانت شـوم یا نـہ؟!☺️❣
#عیـدتمبارڪ🎊
#مخاطب_داره↑
@tasmim_ashqane
|❤️✨|
هـواخـوآهـ تـواَم جـانـا|❣
و مےدانم ڪه مےدانے|🤓
ڪه همـ ـ نادیدهـ مےبینے
و هم ننـوشتـه|✏️
مےخوانے|💌
#حافـظ
•☄• @tasmim_ashqane
- هَمقرار'
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 |پـارتِاولِ رمانـ ـمـونـ😍👇🏻| https://eitaa.com/tasmim_ashqane/3972 #رما
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#پارتقبلرمـانِ
ســوســوے عشــق💕👆
|پـارتِاولِ رمانـ ـمـونـ😍👇🏻|
https://eitaa.com/tasmim_ashqane/3972
#رمانجذابِ
#سوسویعشق🍃
#پارت۲۰
نویسنـده: #مائدهعالےنژاد☺️
به چشای بسته ی حامد نگاهِ انداختم و لبخند رو لبام پررنگ تر شده بود
پرستار نگاه امیدوارانه ای انداخت و راشو به سمت در خروجی کج کرد:
منتظر موندم برا چشای بازش
منتظر موندم برای نگاه مهربونش
دوتا دستامو گذاشتم زیر چونم و زل زدم بهش
بیدار نشد..
بیدار نشد..
بیدار نشد..
کلافه شده بودم
انتظار چه سخته!!
در ته این بےقراری هایم،درست زمانی که نگاه اعجازت را مےخواهم چشمانت بسته است که چه؟!
#میمعین
نگام به قران کنار تخت افتاد..
نگاه مشتاقم نشون از دل بےقرارم میداد
خم شدم و گرفتمش
نفس کشیدم عطر این قرآنو...
بوسه ای زدم روش و بازش کردم
آیه آیهش پرِ آرامش بود
سوره ے نور برام باز شد و زیر لب شروع کردم به خوندنش...
به خودم اومدم دیدم پلکام خیسه و قطره های اشک از رو گونه هام روی صحفه ے قرآن سُر میخوره!
خواستم دستمال بگیرم که دستام زیر حصار دستاش قفل شد
حامدم بیدار شده بود
سریع چشام رفت روی صورتش
چشاش بسته بود و اخمِ غلیظے رو پیشونیش بود
" اخ رها قربون اخمت اخه "
محو اخمش شدم و از دنیای خودم بیخبر به جبران این یه ماه دوری و دلتنگے چشامو ازش نگرفتم..
+رهـا
اینقدر بےتاب صدا کردنش بودم که الان اون رهای محکم جاشو به رهای دلنازک بده..
با بغض گفتم:
-جان رهـا
+با همون اخم و چشای بستش گفت:
"آب"،آب رها
اینکه آب میخواست چیز طبیعی ای بود اما حداقل تا چند ساعت نباید چیزی میخورد
-حامد نه..تو نباید چیزی بخوری، باشه؟!
احساس کردم نمیتونه مانع تشنگیش بشه و تا خواست در جواب حرفم چیزی بگه، گفتم:
-جان رها حامد! من دکترتم حرفمو گوش کن!
خنده ی بےجونی زد که منم لبخند رو لبام نشست!
صدای مردونش بار دیگه بهم سلامتیشو گوشزد کرد
+چه بیماری داری تو اخه!!
اخم کردم و گفتم:
با همون لحن بامزهش جمله هارو تو ذهنم ردیف کردم و به زبون اوردم:
-یه بیمار اخمو با صدای کلفت که به حرف دکترشم گوش نمیده!
که سراغ دوقلوهاشم نگرفته!
نگفته رها چه کنه با چشای بسته ی تنها امیدش!
بیماری که واسه دکترش خیلی عزیزه
در تمام طول حرفام دستامو میفشرد و زل زده بود بهم
ادامه داد:
طاقت ندارما..طاقت ندارم این بغض تو صداتو ها!!!
لحنم بامزه بود ولی فهمید بغض تو صدامو!
+رها؟
-حامد؟
+رهااا
خندیدم و گفتم:جاان!
- راحیل بابا چطوره؟
مهراد..
نزاشتم حرف بزنه و گفتم:
+آقا کجای کاری
خانوم خانوما تب کرده واست
گنگ نگاهم کرد:
خواستم از زیر نگاهِ زومش در برم و رفتم سمت یخچال گوشه ی اتاق که مثلا خودمو سرگرم کنم که...
💌] #ادامـهدارد..
|ڪپے بـدونـ ـ ذڪر نامِ نـ ـویـسنـ ـده و بدونِ اجـ ـازهـ ـ مــوردِ رضـ ـایـ ـت نمےبــاشـــد♨️☺️|
@tasmim_ashqane 💥
♥∞
عـآشـقٖـے رو بـآیـَد
از شـآمـݪـو✨→
یـآد گرفـت✏️
بـہ آیـدآ مےگفـت:🍂↓
" خـُدآے ڪوچـڪ مَـنْ! "
#عاشقـیاتـونبــرقـرار😍→
#شبتـونبخـیـر🌙••
❣ @tasmim_ashqane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{ ✨}
مــن به قُربآنِـ ـ خـُـدا
چون که مــرا غمگین دید🙁
بهــر خوشـحالـ😍ـی من
در دلم انداخت |ت|ُ را...♥️
#گیـفگوگولے•😍•
•🆔| @tasmim_ashqane ••