🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهید عماد مغنیه
نام مستعار:حاج رضوان
مذهب :شیعه
ولادت :۱۳۴۱
شهادت : ۱۳۸۶/۱۱/۲۳
در پی انفجار خودروی بمبگذاری شده، دمشق
محل تحصیل:دانشگاه بیروت (AUB)
مغز متفکر حزب الله
منصب:از فرماندهان جنگ ۳۳ روزه
جایزه ۲۵ میلیون دلاری دولت آمریکا برای شناسایی عماد مغنیه
🌷#خــاطـره_شــهــیــد
عماد گاهی حاج رضوان بود!
گاهی مرتضی!
گاهی خود را مصطفی معرفی میکرد
و گاهی نام دیگری برای خود برمیگزید. جاسوسهای سرویسهای امنیتی موساد و اف بی آی و ... هر چه بیشتر به مغنیه نزدیک میشدند او را دورتر مییافتند..!
به قول حاج قاسم سلیمانی، یار دیرین عماد مغنیه، حاج رضوان مثل شمشیر فرود میآمد و مثل شبح ناپدید میشد!
وی بهعنوان "مرد سایه" و مغز متفکر حزب الله لبنان شهرت داشت.
شــهادت
درون یک خودروی میتسوبیشی پاجروی نو و نقرهایرنگ در منطقه «کفر سوسه» و خیابان «الحدیقه» در دمشق رخ داد،
عماد مغنیه به شهادت رسید و ۲ نفر زخمی شدند. در این منطقه یک مدرسه ایرانی و یک مرکز پلیس و دفتر اصلی سازمان اطلاعات سوریه قرار دارد. پس از این واقعه حزبالله در بیانیهای، اسرائیل را مسئول ترور این مقام ارشد نظامی حزبالله دانست.
آیتالله خامنهای :
در پیامی به مناسبت شهادتش، او را فردی معرفی کرد که سراپا عشق و شور جهاد فی سبیل الله بود.
🌷#وصــیـــت_نـــامـــه
اسرائیل خود به خود ساقط خواهد شد چرا که دیگر نمی تواند نقشی را که ایالات متحده و غربی ها از او انتظار دارند عملی کند.»
🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و شهید عماد مغنیه صـلوات🌼
🌷روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه باد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷#خــاطـره_شــهــیــد
سال اول ازدواجمان قول داده بود برای ایام عید نوروز حتما به یزد بیاید تا با هم باشیم.
قبل از عید امام خمینی (ره) از رزمندگان درخواست کردند که به علت کمبود نیرویی که در آن ایام با آن مواجه بودیم هرکس می تواند مرخصی نگیرد ودر جبهه بماند.
خود من به حضرت امام(ره) ارادت قلبی داشتم از طرفی می دانستم قلب حسن هم برای «سید روح الله» می تپد، دست به کار شدم و نامه ای برایش نوشتم. نوشتم چون ولی زمان دستور داده اند نگران قول و قرارمان نباش، در جبهه بمان و از اسلام ناب دفاع کن.
نامه که به دستش رسید سریع با من تماس گرفت. تماس گرفت که تشکر کند. گفت:«راستش رو بخواهی مونده بودم چطور بهت بگم! که الحمدالله خودت پیام امام رو فهمیدی و بهترین تصمیم رو گرفتی.»
آن سال گذشت. سال بعد که همراه حسن به اهواز رفتم و در آن جا مستقر شدیم. باز هم ایام نوروز رسید و باز هم به این فکر می کردم که امسال عید را با هم جشن می گیریم یا نه؟ نزدیک نوروز بود که به حسن گفتم امسال عید ان شاالله باهم به یزد میرویم.
نگاهی کردو خندید....
گفت:ان شاالله.تو عمودی ومن افقی!
خیلی جا خوردم، دست خودم نبود. اشکم سرازیر شد. حسن که حالم را دید سرم رو به سینه گرفت وگفت:شوخی کردم،جدی نگیر. بعد هم سریع موضوع بحث را عوض کرد.
روزی که برای عملیات رفت دلم فرو ریخت....
لحظه خداحافظی به دلم افتاده بود که این آخرین دیدار من است.
حق با او بود، من به یزد برگشتم در حالی که او....
🌷#وصــیـــت_نـــامـــه
به رهنمودهای امام این مرد خدا و تقوی گوش دهید. تا این مرد بزرگوار بالای سرمان است تا آن جا که در توان دارید در حقش دعا کنید تا خداوند عمر ایشان را تا ظهور حضرت مهدی عج الله تعلی فرجه الشریف طولانی گردد. ای جانم به فدای این رهبر. خدایا تمام عمرم را فدای عمر امام عزیز کن.
اگر باشد قرار آخر بمیرم
نمی خواهم که در بستر بمیرم
نمی خواهم که همچون شمع سوزان
بریزم اشک و در آذر بمیرم
دلم خواهد که در فصل جوانی
میان جبهه و سنگر بمیرم
خدایا نصیبم کن در این حمله
که همچون خون و هم خنجر بمیرم
پایان دیدار کربلا
🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و شهید حسن انتظاری صـلوات🌼
🌷روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه باد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷#خــاطـره_شــهــیــد
سال اول ازدواجمان قول داده بود برای ایام عید نوروز حتما به یزد بیاید تا با هم باشیم.
قبل از عید امام خمینی (ره) از رزمندگان درخواست کردند که به علت کمبود نیرویی که در آن ایام با آن مواجه بودیم هرکس می تواند مرخصی نگیرد ودر جبهه بماند.
خود من به حضرت امام(ره) ارادت قلبی داشتم از طرفی می دانستم قلب حسن هم برای «سید روح الله» می تپد، دست به کار شدم و نامه ای برایش نوشتم. نوشتم چون ولی زمان دستور داده اند نگران قول و قرارمان نباش، در جبهه بمان و از اسلام ناب دفاع کن.
نامه که به دستش رسید سریع با من تماس گرفت. تماس گرفت که تشکر کند. گفت:«راستش رو بخواهی مونده بودم چطور بهت بگم! که الحمدالله خودت پیام امام رو فهمیدی و بهترین تصمیم رو گرفتی.»
آن سال گذشت. سال بعد که همراه حسن به اهواز رفتم و در آن جا مستقر شدیم. باز هم ایام نوروز رسید و باز هم به این فکر می کردم که امسال عید را با هم جشن می گیریم یا نه؟ نزدیک نوروز بود که به حسن گفتم امسال عید ان شاالله باهم به یزد میرویم.
نگاهی کردو خندید....
گفت:ان شاالله.تو عمودی ومن افقی!
خیلی جا خوردم، دست خودم نبود. اشکم سرازیر شد. حسن که حالم را دید سرم رو به سینه گرفت وگفت:شوخی کردم،جدی نگیر. بعد هم سریع موضوع بحث را عوض کرد.
روزی که برای عملیات رفت دلم فرو ریخت....
لحظه خداحافظی به دلم افتاده بود که این آخرین دیدار من است.
حق با او بود، من به یزد برگشتم در حالی که او....
🌷#وصــیـــت_نـــامـــه
به رهنمودهای امام این مرد خدا و تقوی گوش دهید. تا این مرد بزرگوار بالای سرمان است تا آن جا که در توان دارید در حقش دعا کنید تا خداوند عمر ایشان را تا ظهور حضرت مهدی عج الله تعلی فرجه الشریف طولانی گردد. ای جانم به فدای این رهبر. خدایا تمام عمرم را فدای عمر امام عزیز کن.
اگر باشد قرار آخر بمیرم
نمی خواهم که در بستر بمیرم
نمی خواهم که همچون شمع سوزان
بریزم اشک و در آذر بمیرم
دلم خواهد که در فصل جوانی
میان جبهه و سنگر بمیرم
خدایا نصیبم کن در این حمله
که همچون خون و هم خنجر بمیرم
پایان دیدار کربلا
🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و شهید حسن انتظاری صـلوات🌼
🌷روحش شاد و یادش گرامی و جاودانه باد