eitaa logo
سیر و سلوک و معرفت نفس
176 دنبال‌کننده
242 عکس
257 ویدیو
1 فایل
طهارت نفس: یعنی ترک صفات رذیله ودوری از مصاحبت و همنشینی با افراد ناصالح و همنشینی باانسانهای پاک سرشت{شرح گروه}: 1 کسب اطلاع از واقعیات زندگی 2 تفکر در سرانجام مسیر انسان 3 یاد مرگ ، شناخت مبدا، معاد و قیامت @Alavi_09173413229
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ♦️سلسله مباحث *طهارت نفس* *♦️سیربه عالم بالا با جنبه روحانی* (برگرفته از کتاب شریف و نورانی *معراج السعاده* تالیف عالم ربانی ملّا احمد نراقی) ره *👈فصل پنجم* *👈زمان : ۸ دقیقه* 👈فصل پنجم: سیر به عالم بالا با جنبه روحانی از آنچه مذکور شد دانسته شد که: از برای انسان دو جنبه است: یکی جنبه «روحانیت»، که مناسبت دارد به سبب آن با ارواح طیبه و ملائکه مقدسه. و دیگری جنبه «جسمانیت» که مشابهت دارد به جهت آن با حیوانات، از بهائم و سباع. و به واسطه آن جزء جسمانی چند روزی در این عالم هستی زیست می‌نماید و مقام می‌کند. سپس به واسطه جزء روحانی مسافرت به عالم اعلی می‌کند و در آنجا همیشه مقام می‌سازد و مصاحبت می‌کند با ساکنان عالم قدس، به شرطی که در مدت اقامت در دنیا میل به آن عالم نموده همه روزه در ترقی باشد، تا جانب جزء روحانی بر جسمانی غالب شود، و کدورات عالم طبیعت را از خود بیفشاند و در او آثار روحانیت پیداگردد. و چون چنین باشد می رسد به جائی که با وجود اینکه در این دنیا هست، هر لحظه ازسیر به عالم بالا با جنبه روحانی «مبادی فیاضه» [۱] کسب فیوضات می‌کند، و دل او به نورالهی روشن می‌شود. و هر چه علاقه او از جسم و جسمانیات کمتر می‌گردد، روشنائی دل و صفای خاطرش زیاد می‌شود، تا زمان مفارقت از این دنیا رسد تمامی پرده‌های ظلمانی طبیعت از پیش دیده بصیرتش برداشته می‌شود، و حجابهای «عوایق هیولانیه» [۲] از چهره نفسش دور می‌گردد، و در آن وقت از دل او جمیع اندوه‌ها و المها بیرون می‌رود، و از همه حسرتها و محنتها فارغ می‌شود، و می‌رسد به سرور ابدی و راحت سرمدی. هر لحظه او را از اشعه جمال ازل نوری تازه، و هر دم او را از «مواید» [۳] احسان «لم یزل» [۴] فیضی بی اندازه حاصل می‌گردد. و باشد که با وجود بقای در دنیا، هرگاه ریشه جمیع علایق دنیویه را از زمین دل برکند، پیش از ارتحال به عالم بقاء، این حالات ازبرای او حاصل شود، و در این هنگام مال و عیال بر خود «کل» [۵] و وبال می‌بیند، مگر به قدر ضرورت. بلکه از تن و بدن خود دلگیر می‌شود و طالب سفر آخرت می‌گردد، و به زبان حال می‌گوید: (حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم) (خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم) بدن او مقیم خطه خاک، و دل او مصاحب سکان عالم افلاک، بجز مراد خدا رانجوید و سخنی که نه از برای اوست نگوید، و راهی که نه به سوی اوست نپوید، تا برسدبه مجاورت ملا اعلا، و محرم گردد در محفل قرب مولی. و بیابد آنچه را که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به هیچ خاطری خطور نکرده. و ببیند آنچه را که در کتاب الهی اشاره به آن شده که: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین». [۱] یعنی: «هیچ کس نمی داند آنچه ذخیره شده است از برای ایشان از چیزهائی که دیده‌ها را روشن می‌کند». *(پاورقی و معنی کلمات)* 👇👇 [۱]: ۲۹. در اصطلاح فلاسفه مراد از «مبادی فیاضه عالیه و متعالیه» همان عقول مجرد طولیه و نفوس کلیه و عقول عرضیه است، که «مبادی مفارقه» هم نامیده اند. و فلاسفه معتقدند که: آنان صادر اول و واسطه فیض می‌باشند. فرهنگ معارف اسلامی، ج ۳ ص ۱۶۶۷. [۲]: ۳۰. منسوب به «هیولی» (خمیره اجسام، ماده و عنصر اولیه جسم) است. فرهنگ معارف اسلامی، ج ۳، ص ۲۱۸۸. [۳]: ۳۱. جمع مائده است. یعنی: سفره. [۴]: ۳۲. جاودان. [۵]: ۳۳. گران و سنگین. [۱]: ۳۴. سجده، (سوره ۳۲)، آیه ۱۷. *┅═✧❁••❁✧═┅* https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2
✨﷽✨ ♦️سلسله مباحث *طهارت نفس* 👇👇 *♦️سهولت تطهیر قوه* (خیال در بعضی انسانها) ♦️برگرفته از کتاب *شرح مراتب طهارت* ♦️زمان : ۵ دقیقه *👈آیت الله صمدی آملی* 💢همانگونه که به عرض رسانديم قوه خيال اگر درست تطهير شود مي تواند دستگاه عکسبرداري نفس نسبت به ماوراي طبيعت باشد. اينجاست که شخص خوابهاي خوش مي بيند و تمثّلات شيرين زلالي پيش مي آيد، حقائق آينده را مي بيند، باطن افراد را مي بيند، مي تواند با بو کردن انسانها را بشناسد و بعد با ايشان ارتباط برقرار کند و ... يعني عقل به واسطه قوه خيال مي تواند اسرار عالم و اسرار درون مردم را عکسبرداري کند. انسان هر وقت ديد نمي تواند آن را که در ذات افراد نهفته است ببيند و عکسبرداري کند، معلوم مي شود که هنوز قوه خيالش را تطهير نکرده است. لذا در موردانبياء آمده است که ايشان به محض پا گذاشتن در اجتماع و وارد شدن در جمع مردم مي توانستند تشخيص دهند که چه کسي سر به راه است و چه کسي منحرف شده است. ايشان به واسطه دستگاه عکسبرداري‌شان درون افراد را مي بينند و اعلام مي دارند که اين درون خراب است ولو اينکه نماز شب خوان هم باشد و آن ديگري ذات پاکي دارد ولو اينکه شرابخوار باشد يا حجابش را رعايت نکند. اين است که حضرت عيسي علیه السلام هميشه به دنبال اوباش بود و سعي داشت از بين همين لاتها صحابه انتخاب کند. بعضي از خواص به ايشان مي گفتند: «آقا مگر ديوانه شده اي؟ به دنبال ما بيا و از بين ما صحابه بگير». حضرت مي فرمود: «نه! در بين همين ها کساني هستند که قابليت دارند و بايد به دام من بيفتند». اتفاقاً آن حواريوني که از خواص حضرت عيسي علیه السلام بودند نوعاً از بين ياغيهاي بيابانها به شکار حضرت در آمده بودند. اگر کسي شکارچي باشد در چندين شغل مي تواند شکارهاي خوبي داشته باشد. يکي در بين راننده کاميونها. فقط خدا مي داند که اين دسته چه بافت عجيبي دارند. اگر کسي اهل دل باشد و بخواهد حقايقي را به ديگران بدهد، يکي از بهترين راههای آن است که در بين راننده کاميونها تحقيقي داشته باشد. بعضي از اولياء الله را سراغ داريم که ايشان نوعاً در مسافرتها سوار کاميون مي‌شوند. چون راننده هاي عمومي که از صبح تا غروب مردم را سوار و پياده مي‌کنند آنقدر عصبي هستند که انسان به سختي مي تواند از بين هزار هزار آنها اهل دل پيدا کند. در بين ماهيگيرها هم مي شود انسان شکار داشته باشد و همين طور کساني که در لب درياها زندگي مي کنند و يا آنها که قايقراني و کشتيراني مي کنند و در درياها مسافرت دارند. در بين خلبانها نيز افرادي که صاحب قابليت باشند فراوانند و افراد بسياري را مي توان در بينشان شکار کرد. چون عموماً هر کس از اين دائره جمع عامه مردم و روزمره گي ايشان و برخوردها و معاشرتها و رفت و آمدها به دور باشد قوي مي شود و قابليت پيدا مي کند. معلوم مي شود افراد نامبرده داراي بافتي هستند که خداوند مطابق آن، اين شغل را به آنها داده است. چون در عالم تمام شغلهای افراد مطابق با چينش دروني آنها تنظيم مي شود که اين بسيار عجيب است. اگر کسي بگويد: اينگونه که شما مي فرمائيد نيست زيرا خود من خيلي اتفاقي به اين شغلي که دارم روي آورده ام و هيچ برنامه ريزي براي آن نداشتم بلکه روزي از محل تحصيلم برمي گشتم که يکي همان جا جلوي مرا گرفت و پيشنهاد اين کار را به من داد و من هم قبول کردم، پس مي بينيد من به شخصه در انتخاب شغلم، تصميم و برنامه ريزي قبلي نداشتم و مانند اين امور... در جواب چنين شخصي مي گوييم: نه خير! شما هرگز نمي توانيد بفرماييد که من نمي دانستم، زيرا تو بافتي داري که نظام هستي مطابق آن پياده شده است. همه عالم تشکيل يافته از اجزاء به هم پيوسته اي است که نظم عمومي آن مطابق با هر جزئش، براي آن جزء، کار خاصي معين کرده است. مثلاً چشم وظيفه ديدن و گوش وظيفه شنيدن دارد. يعني بين چشم و ديدن و همين طور بين گوش و شنيدن مناسبت وجود دارد. يکي ديگر از مشاغلي که در بين آنها مي شود افراد صاحب قابليت پيدا کرد، شغل معلمي است. زيرا معلمان که وظيفه تعليم بر عهده دارند مجراي فيض حق مي گردند. البته معلم زماني مي تواند مجراي فيض حق باشد که بتواند حقيقت معلّمي را خوب ادراک کند که الحمدلله بعد از پيروزي انقلاب اينگونه از بخشها تا حد زيادي تقويت شده است. *(ارسال* به دیگران فراموش نشود و خود را در این *ثواب* شریک بدانید) *┅═✧❁••❁✧═┅* https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2
✨﷽✨ *♦️تفسیر قرآن* *♦️سوره انفال* *♦️آیه ۲۸* 🔻 *وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ* (28) *🟣و بدانيد كه اموال و فرزندانتان آزمايشى (براى شما) هستند و البتّه نزد خداوند (براى كسانى كه از عهده ى آزمايش برآيند)، پاداشى بزرگ است.* *📜نکته ها📜* 🟣محور بسيارى از لغزش هاى انسان و ريشه ى *بسيارى از گناهان از قبيل: معاملات حرام، احتكار، دروغ، كم فروشى، ترك انفاق، ندادن خمس وزكات، حرص و كارشكنى و سوگندهاى دروغ و تضييع حقوق مردم، گريز از ميدان جنگ، ترك هجرت و جهاد و...، علاقه به مال و فرزند است. پس اينها عامل امتحان و لغزشند*، آن گونه كه ابولبابه را (آيه قبل) به لغزش كشيد و براى حفظ مال و فرزندان خود، به همكارى با دشمن وادار كرد. كسانى كه از مدينه به ابوسفيان خبر دادند كه مسلمانان براى تصاحب كاروان تجارتى آنان نيرو بسيج كرده اند، از مهاجرانى بودند كه در مكّه مال و فرزندى داشتند. (489) *قرآن با تعبيرات مختلفى به فتنه بودن مال و فرزند و دل نبستن به آنها و امكان انحراف به واسطه ى آنها هشدار داده است*، از جمله: *👈الف:* *امكان شركت شيطان در مال و فرزند انسان*. «شاركهم فى الاموال و الاولاد» (490) *👈ب:* *افزون خواهى در مال و فرزند و آثار منفى آن*. «تكاثر فى الاموال و الاولاد» (491) *👈ج:* *بازدارندگى فرزند و مال از ياد خدا.* «لا تلهكم أموالكم و لا أولادكم عن ذكر اللّه» (492) *👈د:* *نجات بخش نبودن اموال و اولاد در قيامت*. «لن تغنى عنهم أموالهم و لا أولادهم» (493) در آيه نكاتى به چشم مى خورد كه نشان مى دهد آزمايش مال وفرزند بسيار سخت و جدّى و پيروز شدن در آن بسيار مهم است، اوّلاً آيه با جمله ى «واعلموا» ل آغاز شده كه هشدار است. ثانياً كلمه ى «انّما» نشان مى دهد كه *آزمايش با مال وفرزند چون و چرا ندارد و حتمى است*. ثالثاً خود مال وفرزند فتنه شمرده شده اند، نه آنكه وسيله آزمايش وفتنه باشند. (494) حضرت على عليه السلام فرمودند: «لايقولنّ احدكم الّلهم انّى اعوذ بك من الفتنة لانّه ليس احد الاّ و هو مشتمل على فتنة»، *هيچ كس از خداوند دورى از فتنه و آزمايش را نخواهد، زيرا همه ى مردم بدون استثنا دچار آن مى شوند*، بلكه دورى از لغزش و انحراف در آزمايشات را از خدا درخواست كند. آنگاه حضرت درباره ى علّت و فلسفه ى امتحان هاى الهى فرمود: *تا راضى از ناراضى مشخص شود و عوامل سعادت و شقاوت هركس در اعمال او مشخص گردد*. (495) ----- 489) تفسير الميزان 490) اسراء، 64 491) حديد، 20 492) منافقون، 9 493) آل عمران، 10 494) تفسير راهنما 495) نهج البلاغه، حكمت 93 *💠پیام ها💠* *🟣 علاقه ى افراطى به مال و فرزند، انسان را به خيانت مى كشد.* «لا تخونوا... و اعلموا...» و *حتّى گاهى موجب دست برداشتن از اصول انسانى و دينى* (امانت و اداى امانت) مى شود. (با توجّه به شأن نزول آيه قبل) - مال و فرزند مى توانند دو دام فريبنده باشند. «انّما اموالكم و اولادكم فتنة» - توجّه به پاداش بزرگ الهى، از اسباب دل كندن از دنيا و ترك خيانت است. «اَنّ اللّه عنده أجر عظيم» - *مال وفرزند با تمام جاذبه هايى كه دارند، در مقايسه با الطاف وپاداش هاى الهى ناچيز هستند*. (در برابر «اموالكم و اولادكم»، عبارت «اجر عظيم» آمده است) (496) ----- 496) *اكنون كه اين سطرها را مى نويسم*، شب عاشوراى حسينى است كه *امام حسين عليه السلام همه چيز خود را در يك روز با خدا معامله كرد و داغ هايى ديد كه هر يك به تنهايى كافى است تا انسانى را از پا در آورد*، ولى آنچه امام را در برابر تمام حوادث استوار كرد اين بود كه آنها را در برابر خداوند ناچيز ديد. *حتّى وقتى كودك شش ماهه اش را در برابرش شهيد كردند، فرمود: همين كه خداوند ناظر بر اين صحنه است، مرا كافى است*. وحضرت *زينب عليها السلام* عصر عاشورا كه بدن قطعه قطعه شده برادرش امام حسين عليه السلام را ديد *فرمود: خداوندا! اين قليل را از ما قبول كن*. و در مجلس يزيد نيز فرمود: *آنچه در كربلا ديدم، جز جميل و زيبايى از خداوند چيزى نبود*. آرى، با ايمان به كم بودن و عارضى بودن دنيا و ايمان به بزرگى و اجر عظيم نزد خداوند، *مى توان با سخت ترين حوادث مقابله كرد* (تفسیر نور استاد قرائتی) *┅═✧❁••❁✧═┅* https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2
✨﷽✨ 🔻 امتحانات الهی 👇👇 ( *👈 تعلقات قلبی*) 🔹دنیا را دار امتحانات قرار دادند، چون ترقی انسان به این امتحانات منوط است، یعنی مثلا زمانی از مقام صبر به مقام رضا انسان را رشد می دهند که او در امتحانات الهی با مجاهدات خود در مرحله صبر پیروز شده باشد و با مهر تثبیتی که به پرونده عمل او زدند به مقام صبر رسیده باشد. امتحانات خداوند متعال، سنت الهی است، یعنی همه افراد حتی انبیاء و اولیاء، امت های گذشته، حال، آینده، همه مشمول هستند. 🔸هدف از امتحانات الهی این است که: حال ما به خودِ ما معلوم شود، یعنی ادراک_عیوب کنیم. 🔹میدان حرف برای همه باز است و بازار حرّافی بسیار گرم است اما پای میدان عمل که وسط می آید، مرد میدان می خواهد که پای ادعاء بایستد، طبق قرآن کریم نور ایمان را با شعار به ما نمی دهند بلکه با عمل به جان ما می چشانند. 🔸نکته_دقیق اینجاست که به تعلقات_قلبی امتحان میکنند، نگاه می کنند که قلب به چه چیزی علقه دارد، به همان چیز امتحان میکنند. آیا قلب و روح، مریدِ مرادِ پروردگار است؟ یا مرید اراده نفسانی؟ 🔹اگر عُلقه به چیزِ منفی باشد، امتحانی جلو می آید که بفهمانند آیا حاضر است برای خدا از این عُلقه باطل دست بردارد یا نه؟ گاهی شخص حاضر نیست که اراده نفسانی را به قربانگاه توحید برده و فدای اراده الهی(قربانی)کند و در امتحان شکست می خورد، اینجاست که او متوجه می شود مرد در میدان حرف است نه میدان عمل، لذا کمربند همت را محکم تر می بندد و مجاهده از سر می گیرد(جهاد اکبر)، تا اینکه یک روزی پیروز در امتحانان بیرون می آید و مهر تثبیت به آن مرحله می زنند و با مهر تثبیت، شخص سالک از آن مرحله به مقام می رسد، در اینجا ادراک میکند که به توفیقات الهی مرد عمل بود، حال باید برای مراحل بعد خود را آماده کند. ✍ استاد براریان *┄┅═✧❁••❁✧═┅┄* https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2
✨﷽✨ *💢مهم* *♦️زن ومرد♦️* ( وسلوک عرفانی) ♦️عرفان کشف و شهود حقیقت است از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوی و توجه کامل به امور روحانی و فوق همه این ها توجه کامل به مبدأ متعالی و حقیقت هستی.بر اساس این بیان *هر انسانی اگر بخواهد می تواند به مقام کشف و شهود حقیقت نایل آید*. زیرا همه انسان ها قابلیت تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و توجه کامل به خدا را دارند، *چه زن باشد و چه مرد. بنابراین اگر زن ها نیز بخواهند به این مقام نایل شوند باید منازل و مراحل سلوک را طی کنند*.برای طی کردن مسیر سلوک و منازل وصال به حقیقت، عارفان منازل و مقاماتی را تنظیم کرده اند که افراد می توانند این منازل را یکی پس از دیگری به پیمایند و به نهایت سیر برسند و *مقام ولایت را کسب نمایند* و به عبارت دیگر: *زن و مرد در تأمین توشه سفر و نردبان عروج تفاوتی ندارند و در تحصیل مقام خلافت و ولایت میدان برای زن و مرد باز است* و هر دو به طور یکسان به دستاورد این سفر الهی دست خواهند یافت.از این جهت *پیامبر اکرم(ص) فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امرأة فرعون.»* در روایت دیگری پیامبر(ص) فرمود: «ان اللّه تعالی اختار من النساء اربع: مریم و آسیه و خدیجة و فاطمه»(2) خدای سبحان از بین زنان چهارتن را برگزید، مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه بر اساس این دو روایت زنان زیادی وارد بهشت می شوند. اما افضل آنان این چهارتن هستند و یا از بین همه زنان این چهار تن را برگزید.اگر کسی بپرسد چرا در بین زنان عالم تنها این چهار تن به این مقام رسیده اند گویا همه زنان توان دست یابی به این مقام را ندارند؟در جواب می گوییم: اولاً *بسیاری از زنان هستند که فضائل آن ها در تاریخ ثبت نشده است*. علاوه ذکر این چهار نفر گویای انحصار نیست و *اگر جامعه رشد کند و شرایط و امکانات ترقی و سعادت در اختیار هر دو صنف قرار دهد زنان می توانند پا به پای مردان در مسیر سلوک گام بردارند*.چنان که ملاحظه می شود دختر عظمای فاطمه زهرا(س) حضرت زینب(س) با همه مصائبی که دیده *وقتی در برابر دژخیمی چون عبیداللّه بن زیاد قرار می گیرد و با خطاب که کار خدا را با برادرت حسین چگونه دیدی؟ با شهامت بگوید: «ما رأیت الّا جمیلاً» من غیر از زیبایی و جمال از خدا چیزی ندیدم* خدای سبحان برای آن ها شهادت را مقرر فرموده و آنان به *خوابگاه ابدی* خود شتافتند.اگز زینب(ع) در مقام سلوک به مقام وصال نرسیده بود چنین جمله بلندی را نمی گفت که من جز جمال و زیبایی چیزی ندیدم البته در ادامه از زنانی یاد می شود که مقام سلوک را طی کرده و به ولایت رسیده اند.《حال اگر زنی بخواهد مقام سلوک را طی کند همانند مردان باید از کجا آغاز کند.》عارفان می گویند *در سیر و سلوک عرفانی در آغاز باید مانع زدایی کرد و شرائط لازم سلوک را فراهم نمود.* مهمترین مانع سلوک غفلت از سفر و مسافر بودن است زیرا *اگر کسی عازم سفر است ولی نداند که مسافر است و راهزن در کمین اوست می خوابد و دچار رهزن می شود* در حالی که اگر بداند مسافر است قهراً به فکر حرکت و تحصیل زاد و توشه هماهنگ با مسیر و مقصد خواهد بود.👈اگر انسانی بخواهد با غفلت مبارزه کند باید بیدار باشد از این رو یقظه و بیداری شرط لازم تهذیب نفس و سیر و سلوک شمرده شده است》انسان وقتی بیدار شد و فهمید که مسافر است و به سیر بپردازد در جهت مانع زدایی تلاش می کند *برای مانع زدایی ابتداء باید توبه کند و با توبه و انابه به جبران گذشته زهد را سر لوحه کار خود قرار دهد* و برای رسیدن به مقام زهد و ترک وابستگی به دنیا باید اهل ریاضت و تمرین باشدو در مسائل اخلاقی به تمرین بپردازد و *در تمام اوقات به مراقبه و نگهبانی از خویشتن اقدام کند و پیوسته از خود محاسبه و حسابرسی داشته باشد تا به تقوا برسد* که نتیجه تقوا همانا منع از ورود غیر خدا به دل است. (حضرت آیت الله جوادی آملی) *┅═✧❁••❁✧═┅* https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2
✨﷽✨ ♦️سلسله مباحث *طهارت نفس* *♦️ترکیب انسان از جسم و نفس* (برگرفته از کتاب شریف و نورانی *معراج السعاده* تالیف عالم ربانی ملّا احمد نراقی) ره *👈فصل دوم* ♦️ *صفحه ۱۵ و ۱۶* 👈زمان : ۴ دقیقه 📜 اگر خواهی خود را بشناسی، بدان که: هر کسی را از دو چیز آفریده اند: یکی این بدن ظاهر، که آن را تن گویند، و مرکب است از: گوشت و پوست و استخوان و رگ و پی وغیر اینها. و آن از جنس مخلوقات همین عالم محسوس است، که عالم جسمانیات است. و اصل آن مرکب از عناصر چهارگانه است که «خاک، آب، باد و آتش» است، وآن را به همین چشم ظاهری می‌توان دید. و یکی دیگر «نفس» است که آن را روح و جان و عقل و دل نیز گویند، و آن جوهری است «مجرد» [۱] از عالم ملکوت، و گوهری ست بس عزیز از جنس فرشتگان و «عقول قادسیه»، [۲] و درّی است بس گرانمایه از سنخ مجردات، که خدای - تعالی - به جهت مصالحی چند - که شمه ای از آن مذکور خواهد شد - به قدرت کامله خود ربطی میان آن و این بدن ظاهری قرار داده و او را مقید به قید علاقه این بدن و محبوس درزندان تن نموده، تا وقتی معین و اجلی موعود، که قطع علاقه نفس از بدن می‌شودرجوع به عالم خود می‌کند. و این نفس را به چشم ظاهر نتوان دید بلکه دیده نمی شود مگر به بصیرت باطنیه. وهر گاه حدیث نفس یا روح، یا جان، یا دل، یا عقل مذکور شد همین جزء اراده می‌شود، بلکه هرگاه انسان و آدم نیز گفته شود، به غیر از این، چیز دیگر مراد نیست، زیرا - چنانکه مذکور خواهد شد - حقیقت انسان و آدمی همین است. پس بدن، آلتی است از نفس که باید به آن حالت به اموری چند که مامور است قیام نماید. و بدان که: شناختن حقیقت «بدن»، امری است سهل و آسان، زیرا دانستی که آن ازجنس مادیات است و شناخت حقایق مادیات، چندان صعوبتی ندارد. و اما «نفس»، چون که از جنس مجردات است به حقیقت او رسیدن و او را به کنه، شناختن در این عالم میسر نیست، - (رو مجرد شو مجرد را ببین) و از این جهت بود که بعد از آنکه حضرت رسول - صلی الله علیه و آله و سلم - شرح حقیقت او را خواستند حضرت بیان نفرمود، خطاب رسید که: «و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی» [۱] یعنی: «از تو از حقیقت روح سئوال می‌کنند، بگو که «روح» از امور پروردگار است و از عالم امر [۲] است». و بیش از این رخصت نیافت که بیان کند. بلی هر گاه نفس انسانی خود را کامل نموده باشد، بعد از قطع علاقه از بدن و حصول تجرد از برای آن می‌تواند شد که آن را بشناسد. بلکه هر گاه در این عالم نیز کسی نفس خود را کامل نموده باشد و بخواهد به سر حد کمال برساند و علاقه او از بدن کم شود، دور نیست که تواند فی الجمله معرفت به نفس بهم رساند. ---------- [۱]: ۱۲. اسراء، (سوره (۱۷)، آیه ۸۵. [۲]: ۱۳. عالم مجردات را «عالم امر» می‌نامند که به امر تکوینی الهی از «کتم عدم» [جهان نیستی] به وجودآمده اند، و بر حسب امر تکوینی، دفعة واحدة پدیدار گشته اند. فرهنگ معارف اسلامی، ج ۲، ص ۱۲۲۷. (جهت اطلاع بیشتر به تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۲۱۰«طبع اول» مراجعه شود) *┅═✧❁••❁✧═┅* https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2
✨﷽✨ ♦️سلسله مباحث *طهارت نفس* *♦️راه شناختن نفس* (برگرفته از کتاب شریف و نورانی *معراج السعاده* تالیف عالم ربانی ملّا احمد نراقی) ره ♦️ *صفحه ۱۶ و ۱۸* 👈زمان : ۶ دقیقه *♦️فصل سوم* ♦️👈بدان که: آنچه گفتم آدمی را غیر از همین بدن مادی و صورت حسی، جزوی دیگرهست مجرد، که آن را «نفس» می‌گویند، اگر چه فهمیدن و دانستن آن صعوبت داردولیکن هر گاه کسی به نظر تحقیق، تامل کند این مطلب بر او ظاهر و روشن می‌شود، زیرا که: هر که ساحت دل خود را از غبار عالم طبیعت پاک کند و علایق و شهوات حیوانیت را اندکی از خود دور نماید و آئینه دل را از زنگ کدورات این عالم فی الجمله جلائلی دهد و گاه گاهی درِ دل را بر روی اغیار نابکار ببندد و با محبوب حقیقی خلوتی نماید و با حضور قلب، متوجه به عالم انوار شود و با نیت خالص مشغول به مناجات حضرت پروردگار گردد و گاهی تفکر در عجایب ملک و «ملکوت» [۱] جمال [۲] و «جبروت» [۳] قادر ذو الجلال کند، البته از برای او حالتی نورانی و «بهجتی» عقلی حاصل می‌شود که به سبب آن یقین می‌کند که ذات او از این عالم جسمانی نیست، بلکه از عالم دیگر است. و راهی دیگر که به سبب آن بتوان دانست که آدمی را غیر از این بدن، جزئی دیگراست که از جنس بدن نیست، «خواب» است، که در خواب، راه حواس بسته شود و بدن از حرکت بازماند و چشم از دیدن، و گوش از شنیدن بسته، و تن در گوشه ای ساکن وبی حس شود و با وجود این، در آن وقت آدمی در آفاق و اطراف عالم مشغول سیر کردن باشد و با اصناف خلایق در گفتن و شنودن. بلکه اگر نفس را فی الجمله صفائی باشد در عالم ملکوت راه یابد، و از آنجا امور آینده را ببیند و بشناسد و بر مغیبات، مطلع شود، به نوعی که هرگز در بیداری و در وقتی که این بدن در نهایت هوشیاری است نتواند بدان رسید. و راه دیگر آنکه: آدمی را قوت معرفت همه علمها و صنعتها است، و با آنهاپی می‌برد به حقایق اشیاء و می‌فهمد اموری چند را که نه از این عالم است و نه می‌داندکه از کجا این امور داخل قلب او شده و از کجا فهمیده و دانسته. بلکه گاه است که: دریک لحظه، فکر او از مشرق به مغرب و از «ثری» تا «ثریا» [۱] رود، با آنکه تن او در عالم خاک محبوس و ایستاده. و بالجمله این مطلب امری است که بر هر که اندکی تامل نماید، مخفی و پوشیده نمی ماند. و در کتاب الهی و اخبار ائمه معصومین در مقامات متعدده اشاره به آن شده، مثل قول خدای - تعالی - که خطاب به سید رسل می‌فرماید: «قل الروح من امر ربی» [۲] یعنی: «بگو در جواب کسانی که سؤال می‌کنند از تو ازحقیقت روح انسان، که: «روح» از جمله کارهای الهی است و از عالم امر است». «الا له الخلق و الامر» [۳] «یعنی: عالم امر، خدا را است، و عالم خلق خدا را». هر چه به مساحت و «کمیت» در آید آن را «عالم خلق» گویند و روح انسانی چون مجرد است آن را مقدار و کمیت نباشد. و دیگر می‌فرماید: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة». [۴] و دیگر می‌فرماید: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها». [۵] و از پیغمبر صلی الله علیه و آله مروی است که فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» یعنی: «هر که شناخت نفس خود را پس می‌شناسد پروردگار خود را». [۱] و معلوم است که: شناختن این بدن جسمانی که امری است سهل و آسان، چندان مدخلیتی در معرفت پروردگار ندارد. و از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام مروی است که فرمودند: «خلق الانسان ذا نفس ناطقه» [۲] یعنی: «انسان خلق کرده شد صاحب نفسی که به سبب آن ادراک معقولات می‌کند». https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2 (پاورقی و معنی کلمات) 👇👇 [۱]: ۱۴. «عالم ملک»، جهان جسمانی و عالم ماده و مادیات را گویند، که به آن، عالم شهادت و ناسوت وکون و فساد نیز می‌گویند: و «عالم ملکوت»، عالم مجردات، عالم ارواح و معقولات است که به آن، عالم باطن و بقاءو اسرار نیز می‌گویند. فرهنگ معارف اسلامی، ج ۲، ص ۱۲۳۱. و ج ۳، ص ۱۹۲۱. [۲]: ۱۵. جمع «غریب» است به معنی شگفتی. [۳]: ۱۶. ظاهرا همانطور که در نسخه خطی موجود است «جلال و جبروت» صحیح باشد به معنای عظمت و بزرگی و غلبه و سلطنت. چنانکه عراقی گوید: برتر زچند و چون جبروت و جلال او بیرون زگفتگو صفت لا یزال او فرهنگ و معارف اسلامی، ج ۱، ص ۶۳۱. [۱]: ۱۷. از زمین تا آسمان. [۲]: ۱۸. اسراء (سوره ۱۷) آیه ۸۵. [۳]: ۱۹. اعراف (سوره ۷)، آیه ۵۴. [۴]: ۲۰. یعنی: ای نفس قدسی مطمئن و آرام یافته! به یاد خدا به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو ازاو خشنودی و هم او از خشنود است. فجر، (سوره ۸۹)، آیه ۲۷ و ۲۸ [۵]: ۲۱. یعنی: قسم به نفس ناطقه انسان، و قسم به آن خداوندی که آن را این چنین مرتب آفرید و اعضایش رامنظم ساخت و قوایش را تعدیل نمود. الشمس، (سوره ۹۱)، آیه ۷- ۱۰. [۱]: ۲۲. بحار الانوار، ج ۲، ص ۳۲، ح ۲۳. [۲]: ۲۳. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص ۲
✨﷽✨ 🔹آیت الله حائری شیرازی: *┅═✧❁••❁✧═┅* ⭕️ عمر ما می گذرد و دیر یا زود به صف گذشتگان می پیوندیم و این، زندگی بزرگ ماست. من چیزی مهمتر از این مطلب نداشتم که به شما بگویم. 👈 حیات این نیست که امروز داریم و اینها مشکلاتی نیست که با آن دست به گریبان هستیم. رنج این نیست که امروز می کشیم و تلخی این نیست که امروز می چشیم. دشواری این نیست که ما می بینیم و عمر هم این نیست که ما می گذرانیم.... ♦️ اگر تلخی است، "تلخی پس از مرگ" است و اگر رنجی هست، رنج آنجاست و اگر لذتی هم انسان بچشد، لذت این جهانی، لذت نیست، "بلکه لذت آنجاست". چرا هنگامی که چاره از دست رفت، انسان متوجه مسئله شود؟ مسئله ای به این مهمی را چرا هنگامی بفهمیم که نتوانیم حل کنیم؟ *┅═✧❁••❁✧═┅* https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2
✨﷽✨ ♦️سلسله مباحث *طهارت نفس* *♦️حقیقت و ماهیت آدمی* (برگرفته از کتاب شریف و نورانی *معراج السعاده* تالیف عالم ربانی ملّا احمد نراقی) ره *👈فصل چهارم* ♦️ *صفحه ۱۸ و ۱۹* *👈زمان : ۷ دقیقه* ♦️چون که دانستی که: هر کسی مرکب است از نفس و بدن، پس بدان که حقیقت آدمی *و آنچه به سبب آن بر سایر حیوانات ترجیح دارد همان «نفس» است که از جنس ملائکه مقدسه است.* و «بدن» امری است عاریت، و حکم مرکب از برای نفس دارد، که بدان مرکب سوار شده و از عالم اصلی و موطن [۳] حقیقی به این دنیا آمده، تا از برای خود تجارتی کند و سودی اندوزد، و خود را به انواع کمالات بیاراید، و اکتساب صفات حمیده و اخلاق پسندیده نماید، و باز مراجعت به وطن خود نماید. یا هر بدنی حکم شهری را دارد آفرینش، که پادشاه کشور هستی که حضرت آفریدگار است، هر بدنی را «اقطاع» [۴] روحی که از زادگاه عالم تجرد است مقرر فرموده تا از منافع و مداخل آن شهر تهیه خود را دیده، و مسافرت به عالم قدس کند و سزاوارخلوتخانه انس گردد. و در این بدن شریک است با سایر حیوانات، زیرا که هر حیوانی رانیز بدنیاست محسوس و مشاهد، مرکب از دست، پا، چشم، گوش، سر، سینه و سایراعضاء. به این سبب بر هیچ حیوانی فضیلتی ندارد، و آنچه باعث افضلیت آدمی بر سایرحیوانات می‌شود آن جزء دیگر است، که «نفس ناطقه» باشد که حیوانات دیگر را این جزء نیست. و بدان که بدن، امری است فانی و بی بقاء که بعد از مردن از هم ریخته می‌شود، واجزای آن از یکدیگر متفرق می‌گردد و خراب می‌شود، تا باز وقتی که به امر پروردگار - تعالی - اجزاء آن مجتمع شود، و به جهت ثواب و حساب و عقاب زنده کرده شود. اما «نفس»، امری است باقی، که اصلا و مطلقا از برای آن فنائی نیست، و بعد ازمفارقت آن از این بدن و خرابی تن، از برای آن خرابی و فنائی نیست و نخواهد بود. واز این روست که خداوند - سبحانه - می‌فرماید: *«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»* [۱] یعنی: «گمان نکنی که آن کسانی که در راه خدا کشته شدند و جان خود را درباختند مرده هستند، بلکه ایشان زنده اند نزد پروردگارشان و روزی داده می‌شوند». و دیگر می‌فرماید: *«ارجعی الی ربک»*. [۲] یعنی: «ای نفس، رجوع و بازگشت کن به نزد پروردگار خود همچنانکه در اول از نزد او - سبحانه - آمدی». و نیز از این روست که پیغمبر خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در روز بدر به شهدای بدر ندا می‌فرمود: «هل وجدتم ما وعد ربکم حقا» یعنی: *«ای کشته شدگان در راه خدا! آیا آنچه را که پروردگار شما به شما وعده داده بود حق و راست یافتید؟* ». آنگاه بعضی از اصحاب عرض کردند: یا رسول الله ایشان مرده اند چگونه آواز می‌دهی ایشان را؟ *حضرت فرمود: «انهم اسمع منکم».* یعنی: «ایشان از شما شنواترند *و فهم و ادراک ایشان الآن از شما بیشتر است»*. [۱] و ظاهر است که شنیدن ایشان در آن وقت نه به همان بدنی بود که در صحرای بدرافتاده بود، بلکه به نفس مجرده باقیه بود. 👈 *پاورقی و معنی کلمات* 👇👇 ۳]: ۲۴. مملکت، کشور. [۴]: ۲۵. بخشیدن چیزی به کسی جهت استفاده [۱]: ۲۶. آل عمران، (سوره ۳)، آیه ۱۶۹. [۲]: ۲۷. فجر، (سوره ۸۹)، آیه ۲۸. [۱]: ۲۸. بحار الانوار، ج ۶، ص ۲۰۷ https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2
✨﷽✨ 🔻 نتیجه گرفتن از عبادات 👇👇 *♦️👈باطن آلوده* *┅═✧❁••❁✧═┅* *🔸گاهی بعضی افراد نگاه به باطن آلوده خودشان نمیکنند آلودگی را در درون پنهان میکنند بطوری که حتی خودشان هم غافل از آن آلودگی‌های باطن می شوند*.اما عبادات را به چشم خود و دیگران می آورند تا جائی که خود را ظاهر الصلاح نشان میدهند. 🔸این عبادات با انواع آلودگی های باطنی خریدار ندارد *چون رفع آلودگی مقدمه قبولی و اثر بخشی اعمال هست نماز مقتضی هست اما تا مانع_گناه وجود داشته باشد مقتضی بلا اثر خواهد بود*. *🔸پنجاه سال هم نماز بخواند این نماز هرچند صحیح باشد و شلاق تارک الصلاه بر سر او نزنند اما این نماز او را رشد نمی دهد به این معنا که ایمان او، باور درونی او، محکم تر و قوی تر از قبل نمیشود*. بنابراین تنها راه نتیجه گرفتن از عبادات، *تخلیه از آلودگی های باطن است.* ✍ استادبراریان *┄┅═✧❁••❁✧═┅┄* https://chat.whatsapp.com/CXmETjlY7qaBW2Yx05a7qm
✨﷽✨ ♦️سلسله مباحث *طهارت نفس* *💢بسیار مهم* *┅═✧❁••❁✧═┅* *♦️خداوند میفرماید:* 👇👇 *💢أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ* (15) *💢وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ* (16) 📜مگر در آفرينش نخستين عاجزيم (تا از باز آفريدن شما در رستاخيز ناتوان باشيم)، بلكه آنان از آفرينش جديد در اشتباه و ترديدند. 📜و همانا ما انسان را آفريده ايم و هر چه را كه نفسش او را وسوسه مى كند مى دانيم و ما از شريان و رگ گردن به او نزديك تريم (و بر او مسلّطيم). *☑️نکته ها☑️* 👈كلمه «عيينا» از «عى» به معناى عجز و ناتوانى، «لَبس» به معناى خلط و اشتباه و مشتبه شدن است. *«وسوسه»* در لغت به معناى صداى آهسته است و در اصطلاح، *كنايه از افكار ناپسندى است كه بر فكر و دل انسان مى گذرد.* كلمه *«وريد» از ريشه ى «ورود» به معناى رفتن به سراغ آب* است. از آنجا كه اين رگ، شاهراه گردش خون ميان قلب و ديگر اعضاى بدن است، آن را «وريد» گفته اند. *براى ارشاد منحرفان، از هر شيوه صحيحى بايد استفاده كرد*. در آيات قبل نمونه هايى از قدرت خداوند در هستى و نمونه هايى از *سرنوشت شوم كسانى كه تكذيب مى كردند*، بيان شد. اين آيات، وجدان و عقل مردم را مخاطب قرار داده كه *مگر ما در آفرينش اول عاجز شديم تا از آفرينش دوم بازمانيم.* مشابه جمله ى «نحن أقرب اليه من حبل الوريد»، اين آيه است: *«انّ اللّه يحول بين المرء و قلبه»*(15) خداوند ميان انسان و قلب او حايل مى شود. *👈سرچشمه ى وسوسه، سه چيز است:* 👇👇 الف) نفس و خواهش هاى نفسانى. «توسوس به نفسه» ب) شيطان. «فوسوس لهما الشيطان»(16) ج) بعضى انسان ها و جنّيان. «الّذى يوسوس فى صدور النّاس من الجِنّة والناس»(17) *👈علم خداوند به امور ما به دو علت است:* 👇👇 الف) چون آفريدگار ماست و خالق، مخلوق خود را مى شناسد: «الا يعلم من خلق»(18)، «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه» ب) چون بر ما احاطه دارد. «نعلم... و نحن أقرب اليه من حبل الوريد» لذا علم خدا دقيق، گسترده و بى واسطه است. *👈ريشه ى شك در معاد دو چيز است:* 👇👇 يكى اين كه خدا از كجا مى داند هر كس چه كرده و ذرّات او در كجاست؟ ديگر اين كه از كجا مى تواند دوباره بيافريند؟ *👈اين آيه به هر دو جواب مى دهد:* 👇👇 او مى تواند، چون قبلاً انسان را آفريده است. «ولقد خلقنا الانسان» او مى داند، چون وسوسه هاى ناديدنى را هم مى داند. «نعلم ما توسوس به نفسه» ----- 15) انفال، 24. 16) اعراف، 20. 17) ناس، 5 و 6. 18) ملك، 14. *☑️پیام ها☑️* 👇👇 📜آفرينش هر موجود، گواه بر قدرت آفريدگار بر آفرينش مجدد آن است. *اگر آفريدن اول ممكن بود، خلقت دوباره نيز ممكن است. «افعيينا بالخلق الاول»* - در گفتگو با مخالف، كوتاه ترين و رساترين كلمات را بكار ببريد. *«افعيينا بالخلق الاول»* (ممكن شمردن يكى و محال شمردن ديگرى تناقض است) كافران، دليلى بر انكار معاد ندارند، تنها شك و ترديد است. «بل هم فى لبس من خلق جديد» *اگر مى خواهيد عقيده اى سالم داشته باشيد بايد وسوسه ها را از خود دور كرده و نفس خود را اصلاح كنيد.* (انكار قيامت به خاطر آن است كه *خود را از وسوسه ها پاك نكرده ايد*.) *«بل هم فى لبس...... و نعلم ما توسوس به نفسه»* - علم و احاطه ى خداوند به بشر، در طول حيات اوست. *«نحن أقرب اليه من حبل الوريد»* *┅═✧❁••❁✧═┅* https://chat.whatsapp.com/HCF22Kbh3HfLkR8LVyD6Q2