eitaa logo
ملجأالدموع
509 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
400 ویدیو
128 فایل
"به‌نام‌خدا" وَلَن‌تَجِدَمِن‌دُونِهِ‌مُلْتَحَدًا وهرگز‌جز او ملجایی نیست نفسش‌سخت گرفته‌است؛ درآغوش بگیر‌عاشقِ خستهٔ‌رنجورِ به هم ریخته را! جمع نوکران‌خَسته امیدواربه‌نورحسین چیزی‌جزدلتنگی‌برای‌ارائه‌محتوا‌نیست! نوکرمحزون؛ محتوای‌دل‌ما‌جاری‌بردل‌شما
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات پرجذب فاطمه (صبور باشید )
واۍ😡 پیویمو پوڪوندین😐😩 میدونم این کانال استوری و عکسنوشته های دلبرۍ میگذارھ🤭🤤🦊 و سورپرایز های شگفت انگیزی دارھ🐻🍿 اما ... گفتھ این آخرین بار ِ لینڪشو میدم😐☝️🏻😌 عضو نشی کل ِ عمرتو حسرت میخورۍ😹🔫🔥 :] 📺 https://eitaa.com/joinchat/354418793C84c05d3923 ⛓ آخرین بارھِ لینڪو توبیوم گذاشتممممم😌😂💫
هدایت شده از تبادلات پرجذب فاطمه (صبور باشید )
ــ سمانه بدو دیگه سمانه در حالی که کتاب هایش را در کیفش می گذاشت، سر بلند کرد و چشم غره ای به صغرا رفت: ــ صغرا یکم صبر کن ،میبینی دارم وسایلمو جمع میکنم ــ بخدا گشنمه بریم دیگه تا برسیم خونه عزیز طول میکشه سمانه کیفش را برداشت و چادرش را روی سرش مرتب کرد و به سمت در رفت: ــ بیا بریم هر دو از دانشگاه خارج شدند،امروز همه خونه ی عزیز برای شام دعوت شده بودند دستی برای تاکسی تکان داد که با ایستادن ماشین سوار شدند، سمانه نگاهی به دخترخاله اش انداخت که به بیرون نگاه می کرد او را به اندازه ی خواهر نداشته اش دوست داشت همیشه و در هر شرایطی کنارش بود و به خاطر داشتنش خدا را شکر می کرد. ــ میگم سمانه به نظرت شام چی درست کرده عزیز؟ سمانه ارام خندید و گفت: ــ خجالت بکش صغرا تو که شکمو نبودی!! ــ برو بابا تا رسیدن حرفی دیگری نزدند سمانه کرایه را حساب کرد و همراه صغری به طرف خانه ی عزیز رفتند. زنگ در را زدند که صدای دعوای طاها و زینب برای اینکه چه کسی در را باز کند به گوشِ سمانه رسید بلاخره طاها بیخیال شد و زینب در را باز کرد با دیدن سمانه جیغ بلندی زد و در اغوش سمانه پرید: ــ سلام عمه جووونم صغرا چشم غره ای به زینب رفت و گفت : ــ منم اینجا بوقم وبه سمت طاها پسر برادرش رفت سمانه کنار زینب زانو زد و اورا در آغوش گرفت و با خنده روبه صغرا گفت: ــ حسود بعد از کلی حرف زدن و گله از طاها زینب از سمانه جدا شد، که اینبار طاها به سمتش آمد و ناراحت سلام کرد: ــ سلام خاله ــ سلام عزیزم چرا ناراحتی؟؟ ــ زینب اذیت میکنه سمانه خندید و کنارش زانو زد ؛ ــ من برم سلام کنم با بقیه بعد شام قول میدم مشکلتونو حل کنم!! ــ قول ؟؟ ــ قول از جایش بلند می شود وبه طرف بقیه می رود ↩️ ... ○⭕️ ○⭕️ --------------------•○◈❂ اگـــــمیخوایــــــــــــه ادامه این داستان رو بخونی بزن رو مدادوکتابا😍 📚✏️📚✏️📚✏️📚 📚✏️📚✏️📚✏️📚 📚✏️📚✏️📚✏️📚 📚✏️📚✏️📚✏️📚
هدایت شده از تبادلات پرجذب فاطمه (صبور باشید )
هدایت شده از -بَـچھ‌‌هاے حآجے✨
•😍• |∞💛∞| |•°💕°•| دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج... --------------------♡--------------- https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
هدایت شده از تبادلات پرجذب فاطمه (صبور باشید )
هدایت شده از تبادلات پرجذب فاطمه (صبور باشید )
وای من یه شکلات سحر آمیز پیدا کردم😱😱😱🤩🤩 بین ایناست😍 🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬 بزن روی حدست ببین شانست اون شکلات سحرآمیز هست یانع😃😃
هدایت شده از تبادلات پرجذب فاطمه (صبور باشید )
+‌سلام‌😊 -‌سلام‌😐 -‌چیه‌انقدر‌خوشحالی‌🧐 +یک‌کانال‌پیدا‌کردم‌اصلا‌نگو‌و‌نپرس‌🤩 -‌چه‌کانالی‌؟! -‌به‌ما‌هم‌بگو‌بریم‌توش‌انقدر‌‌کیوت‌باشیم‌😅🍀 + یه کانال باحال و دخترونه که توش پر از : والیپر‌‌شیک‌‌و‌قشنگ‌👌🏻🍋 پروفایل‌دخترونه‌😍🍓 بیوگرافی‌هایی‌که‌درمورد‌خداس‌🤩🍟 و‌کلی‌چیزای‌دیگه‌🥝🌸 -‌خب‌حالا‌چجوری‌وارد‌این‌کانال‌بشیم‌؟ +‌فقط‌کافیه‌بزنی‌روی‌این‌دست‌‌‌🥥🍓 ⠀ 。゚゚・。・゚゚。 ゚。  。゚ ゚・。・゚ ︵ ︵ ( ╲ / / ╲ ╲/ / ╲ ╲ / ╭ ͡ ╲ ╲ ╭ ͡ ╲ ╲ ノ ╭ ͡ ╲ ╲ ╱ ╲ ╲ ╱ ╲ ╱ ︶