eitaa logo
ملجأالدموع
516 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
399 ویدیو
128 فایل
"به‌نام‌خدا" وَلَن‌تَجِدَمِن‌دُونِهِ‌مُلْتَحَدًا وهرگز‌جز او ملجایی نیست نفسش‌سخت گرفته‌است؛ درآغوش بگیر‌عاشقِ خستهٔ‌رنجورِ به هم ریخته را! جمع نوکران‌خَسته امیدواربه‌نورحسین چیزی‌جزدلتنگی‌برای‌ارائه‌محتوا‌نیست! نوکرمحزون؛ محتوای‌دل‌ما‌جاری‌بردل‌شما
مشاهده در ایتا
دانلود
در شگفتم از کسۍ کہ می‌تواند استغفار کند و ناامید است...
اِی نزدیک‌ تر از ما به ما، اِی طراوت بخشِ لحظاتِ تنهاییم. دریاب این بنده را، که مرا نیازی‌ست زِ تو..🙂❤️
از همه توانِت برای بهتر شدن استفاده کن، حیفه که امروز همان کسی باشی که دیروز بوده‌ای!😌💛
بمونۍقشنگترھ"🚌♥️🌱"
پیام سید حسن نصرالله به اقای رئیسی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😈دام شیطانی😈 🎬 رسیدم جلو ساختمان,سلمانی منتظرم بود ,امد جلو دستش رادرازکرد سمتم,منی که این کارها راحرام میدونستم,بی اختیار دست دادم,وااای دوباره تنم داغ شد... سلمانی اشاره کردبه ماشینش وگفت میخوام یک جای جالب ببرمت ,حاضری باهام بیای.. تو دلم گفتم:توبگو جهنم ,معلومه میام. بایک لبخندی نگاهم کردوگفت فرض کن جهنم..😊 وای من که چیزی نگفتم,باز ذهنم راخوند,داشتم متقاعد میشدم ,بیژن از عالم دیگه ای هست... شدم سوار,سلمانی نشست وشروع کرد به توضیح دادن:ببین هماجان,اینجایی که میبرمت یه جورکلاسه ,یه جورآموزشه,اما مثل این کلاسای مادی وطبیعی نیست,خیلیا برای درمان دردهاشون میان اونجا,انواع دردها با فرادرمانی ,درمان میشه,خیلیا برای کنجکاوی میان وبرخی هم برای پیوند خوردن به عرفان وجهان ماورای طبیعی,جهان کیهانی میایند ,هرکس که ظرفیت روحی بالایی داشته باشه به مدارج عالی دست پیدامیکنه,به طوریکه میتواند بیماریها را شفا بدهد ,اصلایه جور خارق العاده میشه... بیژن هی گفت وگفت,من تابه حال راجب اینجورکلاسها چیزی نشنیده بودم,اما برام جالب بود,بیژن یک جوری حرف میزد که دوست داشتم زودتر برسیم خیلی دوست داشتم بتونم این مدارج راطی کنم....... واین اولین برخورد حضوری من با گروه به قول خودشون عرفان حلقه,یا بهتره بگم حلقه ی شیطان بود..... رسیدیم به محل مورد نظر,داخل ساختمان شدیم. کلاس شروع شده بود,اوه اوه کلی جمعیت نشسته بود,یه خانم محجبه هم داشت درس میداد,به استادهاشون میگفتن (مستر),ماکه وارد شدیم ,خانمه اومد جلو مثل اینکه بیژن درجه اش از این خانمه بالاتربود. مستر:سلام مسترسلمانی,خوبی استاد,به به میبینم شاگردجدید آوردین بیژن:سلام مستر ,ایشون شاگردنیست ,هما جان ,عزیز منه,سرش را برد پایین تر واهسته گفت ,قبلا هم اسکن شده.. چیزی ازحرفهاش دستگیرم نشد مستره گفت:ان شاالله خوشبخت بشید بااون قبلیه که نشدید ان شاالله باهما جان خوشبختی رابچشی... این چی میگفت ,یعنی بیژن قبلا ازدواج کرده وجداشده بود؟؟ رفتم نشستم,جو جلسه معنوی بود از کمال روح ورسیدن به خدا صحبت میکردند.... .. ڪپے رمان حــرام❌ @wtkdpk ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
دام شیطانی قسمت_هفتم 🎬 از خدا ومعنویات صحبت میکردند ,منم اینجوربحثها را دوست داشتم اما یک چیزایی عنوان میکردند که بااعتقادات مذهبی من سازگارنبود,مثلا میگفتن توقران امده ,نماز را برپا دارید,نه اقامه کنید ,ونماز هرکارخوبی هست که ما انجام میدیم ,پس کارخیربکنیم همون نمازه واحتیاج نیست رونمازهای یومیه حساسیتی نشون بدهیم,یااینکه پیغمبران وامامان هم مثل ما هستند وهیچ اجروقرب بیشتری ندارند وما میتوانیم با اتصال برقرارکردن با شعور کیهانی وعالم ماورایی به مرتبه ی پیغمبران وامامان برسیم😳 وحتی به شیطان میگفتند حضرت شیطان ,من برام سوال شد چرا حضرررت؟؟ وفقط جوابم دادند شیطان عبادات زیاد کرده ,روزی عزیز درگاه خداوند بوده مانباید این امتیازات رانادیده بگیریم... (نعوذوبالله خودشان رایک پا خدامیدونستند) خلاصه کلاس طول کشید من یک احساس آرامش همراه باگیجی داشتم,نگاه کردم روگوشیم ,وااای ساعت ۹شبه, من توعمرم شب تااین موقع بیرون نبودم😱 ۱۵تماس از دست رفته که ازباباومامان بودند,تامن برسم خونه ساعت از ده هم گذشته.... بیژن نگاهم کرد وگفت:سه سوته میرسونمت نگران نباش...آینده ازآن ماست... در حیاط را باز کردم ,مامان وبابا هردوشون مضطرب جلو در هال بودند.... یا صاحب وحشت حالا چکارکنم😱 وارد خونه شدم,بابام با یک لحنی که تابه حال نشنیده بودم گفت:به به خانوم دکتر ,هنوز تشریف نمیاوردید.....چرا تلفنهاراجواب نمیدادی هاااا؟؟ کجابودی؟؟ تازگیا عوض شدی,چطورت میشه ؟؟ مامانم گفت:محسن جان بگذار بیاد داخل شاید توضیحی داشته باشه با ترس وارد هال شدم ,نشستیم روی مبل. بابا گفت:حالا بفرما ,توضییییح... گفتم:به خدا بایکی از دوستام(اما نگفتم مرد بود),کلاس بودم. بابا:که کلاس بودی؟؟!!اونم تااین موقع شب,توکه کلاسات صبح وعصره,حالا چراگوشیت راجواب نمیدادی؟؟ من:روی ویبره بود به خدامتوجه نشدم,عمدی درکار نبود. مامان یک لیوان اب دست بابا داد وگفت:حالا خداراشکر ,اتفاق بدی نیافتاده,هماجان توهم کلاسایی راکه تااین موقع هست ,بر ندار دخترم یه نفس عمیق کشیدم وگفتم:کلاسش,خیلی معنوی بود ,مطمینم اگر خودتونم بیاین خوشتون میاد. بابا نگاهم کرد وگفت :مگه کلاس چی هست که ما هم بااین سن وسطح سوادمون میتونیم شرکت کنیم. گفتم:یه جور تقویت روح هست وربطی به سن وسواد نداره,بهش میگن عرفان حلقه.... بابا یکدفعه از جا پرید وگفت :درست شنیدم عرفان حلقه؟؟؟ ازکی این کلاس رامیری دختره ی ساده؟ باتعجب گفتم:مگه چه ایرادی داره؟ امشب اولین جلسه ام بود نفس عمیقی کشید وگفت :خداراشکر,چندروز پیشا یک زنی راسوار کردم میرفت تیمارستان, توی تاکسی مدام گریه میکرد ,میگفت دختری داشتم مثل دسته ی گل,یک ازخدا بی خبر فریبش میده وبرای ارتباط برقرارکردن با عالم دیگه میبرتش همین کلاسای عرفان و... بعدازچندماه کار دختره به تیمارستان میکشه ,حتی یک بارمیخواسته مادرش را باچاقو بکشه..... روکرد به من وگفت:دیگه نبینم ازاین کلاسها بری هااا ,اصلا ازفردا خودم میبرمت دانشگاه وبرت میگردونم... پریدم وسط حرفش وگفتم :کلاس گیتارم چی میشه؟ بابا:اونجاهم خودم میبرمت وخودم میارمت,تورا به همین راحتی بدست نیاوردم که راحت از دستت بدهم,تا خودت بچه دارنشی نمیفهمی من چی میگم دخترم.... امدم تواتاقم,وای خدای من بابا چی میگفت؟؟ شاید مادر دختره دروغ گفته,شاید دخترش روحش قوی نبوده.... کاش ازاین خاطره درس گرفته بودم ودیگه پام را تواین جلسات شیطانی نمیذاشتم. اما افسوس..... .. کپے رمان حرام❌ @wtkdpk ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎
😈دام شیطانی😈 🎬 امروز صبح رفتم دانشگاه,اما همه ی ذهنم درگیر حرفهای بابا بود ,باید عصراز بیژن میپرسیدم. اگه یک درصد همچی چیزی باشه, خلاف عقل هست که انسان پا توی این وادیا بگذاره... بابا آمد دنبالم,مثل ساعت دقیق بود هااا. رسیدیم خانه,نهارخوردیم,بابا کارش وقت وزمان نمیشناخت,خداییش خیلی زحمت میکشید.غذاکه خورد راهی بیرون شدوگفت:هما جان عصری کلاس داری؟ساعت چندتاچند؟میخوام بیام دنبالت. گفتم:احتیاج نیست بابا,سمیرامیاددنبالم بابا:نه عزیزم من رو حرفی زدم هستم ,محاله یک لحظه کوتاه بیام. من:ساعت یک ربع به ۵تا ۶ بابا:خوبه خودم رامیرسونم یه مقداراستراحت کردم,اما ذهنم درگیر اتفاقات اخیر این چند روز بود تا به بیژن وعشقش میرسید قفل میکرد . اماده شدم ,بابا امد ورسوندم جلو کلاس وگفت:من ۶اینجا منتظرتم ... رفتم داخل,اکثر هنرجوها امده بودند ,سمیراهم بود,رفتم کنارش نشستم,گفت:چرازنگ نزدی بیام دنبالت من:با پدرم امدم ,ممنون عزیزم درهمین حال بیژن امد ,یک نگاه بهم انداخت ,انگار عشق خفته رابیدار کرد,دوست داشتم درنزدیکترین جای ممکن بهش باشم,با کمال تعجب دیدم,اولین صندلی کنارخودش رانشون دادوگفت:خانم سعادت شما تشریف بیارید اینجا بنشینید... کلاس تموم شد ,سمیراگفت :نمیای بریم گفتم:نه ممنون توبرو من یه سوال دارم ... .. کپی رمان حرام❌ @wtkdpk ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسم رب پروردگار🌸
¹]سلام‌برشاه‌شهیدان: [☀️☁️] ²]سلام‌برصاحب‌العصر: [🍃🌿] ³]سلام‌برحضرت‌مادر: [♥️🖇] [🔆🎈]
وخدابهترین‌گزینہ‌است‌براے⇦پناه..☺️‌‌♡
” خدایا ” توراعاشق‌دیدم‌و‌غریبانه‌عاشقت‌شدم تو‌را‌بخشنده‌پنداشتم‌و‌گنه‌کار‌شدم؛ تورا‌وفادار‌دیدم‌و‌بی‌وفایی‌نمودم‌ولی‌هر‌کجا‌که رفتم‌سرشکسته‌بازگشتم تو‌را‌،گرم‌دیدم‌و‌در‌سردترین‌لحظات‌به‌سراغت‌آمدم اما… تو‌مرا‌چه‌دیدی‌که‌همچنان‌بخشنده‌و‌توبه‌پذیرو مشتاق‌بنده‌ات‌ماندی🖇♥️؟ :‌)
چقدر‌قشنگه‌عادت‌کنیم‌ دائـم‌الذکر‌باشیم(:🌱 صــلواتے‌خـتم‌کنیم...
خدایِ من، تو هر روز در وجود من شوقِ شروعی دوباره را ندا میدهی..🌱
رفیق! حواست‌بـھ‌جوونیت‌باشـھ‌پات‌نلغزه❗️ قراره‌بااین‌پاهاتوگردان‌صاحب‌الزمـان باشـے !:)🌱
خدایم، وقتی دلم نمی‌خواهد هیچکس را در این دنیا ببینم، به سمت خانه‌یِ شما راه می‌افتم!🙃🌸
«فَإِذَا اِشْتَدَّ اَلْفَزَعُ فَإِلَي اَللّهِ اَلْمَفْزَعُ» هرگاه بیتابی شدت گرفت، باید به خدا پناه برد..💛✨
💛 شمارھ آخر تلفنت چندھ؟ براے اون شهید ۱۰ تا صلوات بفرست✨ 💖۰_شھید حاج قاسم سلیمانے 🕊۱_شھید خلیل تختے نژاد 💖۲_شھید محسن حججے 🕊۳_شھید احمد یوسفے 💖۴_شھید عباس دانشور 🕊۵_شھید ابراهیم هادے 💖۶_شھید محمد بلباسے 🕊۷_شھیدان گمنام 💖۸_شھید حسین فهمیدھ 🕊۹_شھید محمد حسین یوسف الهے
باعرض سلام لطفآ انگشت مبارکتونو بذارین روی لینک ببین چی میاد واستون... من اولین نفری بودم ک این سورپرایز رو براتون فرستادم 👇🏻👇🏻👇🏻 http://goo.gl/59TZRD
سلام خواهرا✨ اسم کانال می خواهد به حورا تغیر بدیم😍 لطفا نظراتتون را در ناشناس بگید🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصاحبه راس ساعت دلتنگی... ۱:۲۰ ⏱چرا دیر اومدید رای بدید؟؟؟ 👌جواب این خانم رو باید صد بار گوش بدیم
°•🧡•°🍂°• *🙃↯* بہ‌روایټ‌پرسټارجنگ🎤🖇 میگفټ↯ یکےازمجروحاروآوردن‌...🥀 خونریزےشدیدداشټ😢🤭 وارداټاق‌عمݪ‌شدیم...🚶🏾‍♀ دکټراشاره‌کرد،چادرمودربیارم کہ‌راحټ‌ټربتونیم‌‌مجروح‌روجابہ‌جاکنیم😕 گوشہ‌چادرموگرفټ... وبریده‌،بریده‌گفټ من‌دارم‌میمیرم🥀 🖐🏾 همونجورےکہ‌چادرم‌ټودستش‌بود ...😞🕊)
「🖤🖇•••」 پسراول‌گفت: مادر،اجازه‌هست‌‌برم‌جبہہ؟ گفت‌:بروعزیزم... رفت‌و؛والفجـرمقدماتےشہیدشد': ⟦ پسردوم‌گفت: مادر،داداش‌ڪہ‌رفت‌من‌هم‌برم!؟ گفت‌:بروعزیزم... رفت‌وعملیات‌خیبرشہید‌شد': ⟦ همسرش‌گفت‌: حاج‌خانوم‌بچہ‌هارفتند،ماهم‌بریم‌ تفنگ‌بچہ‌هاروےزمین‌نمونہ . . رفت‌وعملیات‌والفجر۸شہیدشد': ⟦ مادربہ‌خداگفت: همہ‌دنیام‌روقبول‌ڪردے، خودم‌روهم‌قبول‌ڪن... رفت‌ودرحج‌خونین‌شہید‌شد: ⟦ ڪبرےتلخابے(:
•|✨آن ها چفیه بستند تا بسیجے وار بجنگند، من چادر مے پوشم تا زهرایے زندگے ڪنم!✨|• •|✨آن ها چفیه را خیس مے ڪردند تا نفس هایشان”آلوده شیمیایی” نشود، من چادر مے پوشم تا از”نفس هاے آلوده”دور بمانم!✨|• “بانو چادرت را بتڪان قصد تیمم داریم“
«آسوده باش» کشتیِ ما را خدا می‌راند!✨💛
•|♥️|• •<‌‌ 🧩🚦>• میگفت : دلت‌که‌گرفت قرآنُ‌ بردار : بسم‌الله‌بگو یه‌صفحه‌‌ا‌ش‌روبازکن‌ بگو.. خدایایکم‌باهام‌حرف‌بزن‌آروم‌شَم! فقط‌تو‌میتونی‌آرومم‌کنی..!♥️|• ─━━━━⊱✿⊰━━━━─