اوستا عبدالحسینِ بنّای درسنخوانده، در میدان جنگ در بین رزمندگان وقتی میایستاد و حرف میزد -آن کسانی که پای صحبت او بودهاند و شنیدهاند، [میدانند]- مثل یک حکیم، مثل یک دانای خردمند حرف میزد و قانع میکرد طرف مقابلش را؛ جنگ، انسانساز است. این دفاع مقدّس با این خصوصیّاتی که من گفتم، یک چنین انسانهایی تربیت میکند.
بیانات #امام_خامنه_ای در توصیف #شهید_برونسی
@ayatollah_haqshenas
طب الرضا
اوستا عبدالحسینِ بنّای درسنخوانده، در میدان جنگ در بین رزمندگان وقتی میایستاد و حرف میزد -آن کسانی
برخوردار از معرفت درونی
ایشان اول جنگ وارد میدان نبرد شده بود... بعضی از دوستان ما که ... با این جوان بیسواد صحبت کرده بودند، میگفتند آنچنان برای اینها صحبت میکرده که دلهای همهی اینها را در مشت میگرفته؛ به خاطر همین که گفتم، یک معرفت درونی را، یک ادراک را، یک احساس صادقانه را و یک فهم از عالم وجود را منعکس میکرده؛ بعد هم بعد از شجاعتهای بسیار و حضور در میدانهای دشوار، به شهادت میرسد. ۱۳۸۵/۰۳/۲۳
امام خامنه ای
@ayatollah_haqshenas
5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رابطه ویژه شهید برونسی باحضرت زهرا سلام الله علیها
توسل واعتقاد به حضرت زهرا سلام الله علیها را از شهید بیاموزیم
#شهید_برونسی
#توسل
@ayatollah_haqshenas
امروز23اسفند سالگرد شهادت دلداده حضرت زهرا سلام الله علیها عبدالحسین برونسی است.
#شادی_روح_شهید_صلوات
@ayatollah_haqshenas
1_55094179.mp3
زمان:
حجم:
27.82M
🔉اللّهُمَّ وَ مَنْ اَرادَنی بِسُوَّءٍ فَاَرِدْهُ
▪️فرازهایی از #دعای_کمیل شب #لیلة_الرغائب به همراه #مناجات_با_خدا و #روضه #حضرت_اباعبدالله_علیه_السلام و #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#پیشنهاد_دانلود
#با_حال_مناسب_گوش_کنید
🎤حجت الاسلام #میرزامحمدی
#شب_جمعه التماس دعا
@ayatollah_haqshenas
طب الرضا
...: ﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِس
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_ششم
《 داماد طلبه 》
🖇با شنیدن این جمله چشماش👀 پرید ... می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود ...
🌙اون شب وقتی به حال اومدم ... تمام شب خوابم نبرد ... هم درد، هم فکرهای مختلف ... روی همه چیز فکر کردم ... یأس و خلأ بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم ... اشک، قطره قطره از چشمهام 😢😢میاومد و کنترلی برای نگهداشتنشون نداشتم ...
🔹بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم ... به چهره نجیب علی نمیخورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جملهاش درست بود ... من هیچ وقت بدون فکری و تصمیمهای احساسی نمیگرفتم ... حداقل تنها کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود ... و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود ...😊
با خودم گفتم، زندگی با یه طلبه هر چقدر هم سخت و وحشتناک باشه از این زندگی بهتره ... 👌🍃
اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ❓ ... چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ...
یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوالپرسی به همه دوستها، همسایهها و اقوام زنگ☎️ زدم ... و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که میخواستم و در نهایت ...
وای یعنی شما جدی خبر نداشتید❓ ... ما اون شب شیرینی خوردیم💞 ... بله، داماد طلبه است ... خیلی پسر خوبیه ...
کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بیهوش روی زمین افتاده بودم ... اما خیلی زود خطبه عقد من و علی خونده شد 💞💞...
البته در اولین زمانی که کبودیهای صورت و بدنم خوب شد... فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ...✨
✍ ادامه دارد ...
@ayatollah_haqshenas
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دل تنگ دیدنت شده ام حضرت بهار...
باز آی، بی تو سخت شده دور روزگار....
السلام علی ربیع الانام...
•|الســلام علیـڪ یا بقیـة الله|•
#امروز_به_نیت_ظهورت_گناه_نمیکنم
#صبـحـتــون_امـام_زمـانـــے
@ayatollah_haqshenas
خاطرات شهدا
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
بوی امام زمان(عج) ...
🌷خاطرم هست که هفتهای برای عرض ارادت به شهدا ، همراه احمد آقا به بهشت زهرا رفته بودیم.
🌟در لابهلای صحبتهای احمد آقا به سر مزار شهیدی رسیدیم که او را نمیشناختیم. همانجا نشستیم.
🌻 فاتحهای خواندیم. امّا احمد آقا گویی مزار برادرش را یافته حال عجیبی پیدا کرد!
🍁در مسیر برگشت آهسته سؤال کردم: احمد آقا آن شهید را میشناختی؟ پاسخ داد: نه!
🍀پرسیدم: پس برای چه سر مزار او آمدیم؟ امّا جوابی نداد.
🌺فهمیدم حتماً یک ماجرایی دارد! اصرار کردم. وقتی پافشاری من را دید آهسته به من گفت: اینجا بوی امام زمان(عج) را میداد.
🌱 مولای ما قبلاً به کنار مزار این شهید آمده بودند.
#شهید_احمدعلی_نیری ❤
منبع:کتاب عارفانه
#امام_زمان
#سیره_عاشقان
@ayatollah_haqshenas
شهادت حاج «عباس كریمی» فرمانده لشكر 27 محمدرسولاللَّه (ص) در جریان جنگ تحمیلی (1363 ش)
تاكتيك عباس در واحد اطلاعات و عمليات، ملاقات با سران گروهكها بود و بيشتر وقتش صرف رفتوآمد ميان آنها ميشد. غالباً هم تنها ميرفت و بدون اسلحه! مثلاً يك گردن كلفتي به اسم «علي مريوان» دار و دسته مسلح سي _ چهلنفری راه انداخته بود. عباس تصميم گرفت كه «علي مريوان» را وادار به تسليم كند. اراده كرد و رفت پیششان. اميدوار نبوديم زنده برگردد. هرچه ميگفتيم بابا! اینها كه آدم نيستند، ميروي، سرت را برايمان ميفرستند، عين خيالش نبود. مدتي با آنها رفتوآمد ميكرد. در آخر علي مريوان و دار و دستهاش داوطلبانه تسليم شدند.
#یاد_شهدا
@ayatollah_haqshenas
امروز 24اسفند سالگرد شهادت سردار عباس کریمی است.
#شادی_روح_شهید_صلوات
#یاد_شهدا
@ayatollah_haqshenas
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قهرمان سازی در #هالیوود
🎞سینمــا رسانهٔ فرهنگ ساز!
@ayatollah_haqshenas
سردارعباس کریمی درکنار سردار خوبی ها شهید همت
#شهدا
همسر شهيد عباس كريمي ميگويد: تواضع و فروتني عباس باور نكردني بود. هميشه عادت داشت، وقتي من وارد اتاق مي شدم، بلند ميشد و به قامت ميايستاد. يك روز وقتي وارد شدم روي زانوانش ايستاد. ترسيدم، گفتم: عباس چيزي شده، پاهايت چطورند؟ خنديد و گفت: «نه شما بد عادت شده ايد؟ من هميشه جلوي تو بلند ميشوم. امروز خسته ام. به زانو ايستادم».
#شادی_روح_تمامی_شهدا_صلوات
@ayatollah_haqshenas