🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴🔵 فضیلت و ثواب روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم (ص) :
🌺 روز بیست و هفتم، شما چنان باشید که گویى هر مرد و زن مؤمنى را یارى کرده و هفتاد هزار برهنه را پوشانده و هزار سرباز مرزبان را خدمت کرده و همه کتابهایى را که خداوند بر پیامبرانش فرو فرستاده است قرائت کرده اید.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص 49
👇👇👇
✅ @telaavat
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلاَءَ
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ کُلَّ خَطِیئَةٍ أَخْطَأْتُهَا
خدایا ببخش آن گناهانى را که مانع قبول دعاهایم میشود
خدایا ببخش آن گناهانى را که بر من بلا میفرستد
خدایا هر گناهى که مرتکب شده ام و هر خطایى از من سر زده همه را ببخش.
موقع افطار مارو از دعاتون بی نصیب نگذارید🌺🙏🌺
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت : صدو هشتم
همان جا ایستادم تا شهدا طوافشان تمام شد و رفتند. یک دفعه دیدم دور و بر ضریح خلوت شد. من که تا آن روز دستم به ضریح نرسیده بود، حالا خودم را در یک قدمی اش می دیدم. دست هایم را به ضریح قفل کردم و همان طور که اشک می ریختم، گفتم: «یا امام رضا! خودت می دانی در دلم چه می گذرد. زندگی ام را به تو می سپارم. خودت هر چه صلاح می دانی، جلوی پایم بگذار.» هر کاری کردم، توی دهانم نچرخید برای صمد دعا کنم. یک دفعه احساس کردم آرام شدم. انگار هیچ غصه ای نداشتم. جمعیت دور و برم زیاد شده بود و خانم ها بدجوری فشار می آوردند. به هر سختی بود خودم را از دست جمعیت خلاص کردم و بیرون آمدم. بوی عود و گلاب حرم را پر کرده بود. آمدم و بچه ها را از مادرشوهرم گرفتم و از حرم بیرون آمدیم.
رفتیم بازار رضا. همین طور یک دفعه ای تصمیم گرفتیم همه خریدهایمان را بکنیم و سوغات ها را هم بخریم. با اینکه سمیه بغلم بود و اذیت می کرد؛ اما هر چه می خواستیم، خریدیم و آمدیم هتل.
روز سوم تازه از حرم برگشته بودیم، داشتیم ناهار می خوردیم که یکی از خانم هایی که مسئول کاروان بود آمد کنار میزمان و گفت: «خانم محمدی! شما باید زودتر از ما برگردیدهمدان .))
هول برم داشت. سرم گیج رفت. خودم را باختم. فکرم رفت پیش صمد و بچه ها. پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!»
زن که فهمید بدجوری حرف زده و مرا حسابی ترسانده. شروع کرد به معذرت خواهی. واقعاً شوکه شده بودم. به پِت پِت افتادم و پرسیدم: «مادرم طوری شده؟! بلایی سر بچه ها آمده؟! نکند شوهرم...»
زن دستم را گرفت و گفت: «نه خانم محمدی، طوری نشده. اتفاقاً حاج آقا خودشان تماس گرفتند. گفتند قرار است توی همین هفته مشرّف شوند مکه. خواستند شما زودتر برگردید تا ایشان کارهایشان را انجام دهند.»
زن از پارچ آبی که روی میز بود برایم آب ریخت. آب را که خوردم، کمی حالم جا آمد.
فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگاه یک پیکان صفر منتظرمان بود. آن وقت ها پیکان جزو بهترین ماشین ها بود. با کلی عزت و احترام سوار ماشین شدیم و آمدیم همدان. سر کوچه که رسیدیم، دیدیم جلوی در آب و جارو شده. صمد جلوی در ایستاده بود. خدیجه و معصومه هم کنارش بودند. به استقبالمان آمد. ساک ها را از ماشین پایین آورد و بچه ها را گرفت. روی بالکن فرش پهن کرده بود و حیاط را شسته بود. باغچه آب پاشی شده و بوی گل ها درآمده بود. سماوری گذاشته بود گوشه بالکن.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
🌤🌤نیایش
الهــــی........
ای کريمی که بخشــــــنده عطايی
و ای حکيمی که پوشـــــنده خطايی
و ای احدی که در ذات و صفات بی همتايی
و ای خالقی که راهنمايی
و ای قادری که خدایی را سزايی ،
بذات لايزال خود و به صفات با کمال خود و به عزت جلال خود
و به عظمت جمال خود
که جــــــان ما را صــــفای خود ده ،
دل ما را هوای خود ده ،
چشــــــــــم ما را ضيا ی خود ده
و ما را آن ده که آن بـــــه.....
آمین🙏🌷🙏
👇👇👇
✅ @telaavat
428.mp3
808.4K
🔸🔶 تلاوت صفحه 428 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
28.mp3
6.74M
#تلاوت_سی_جز_قرآن در سی روز ماه مبارک رمضان
🔹 ترتیل جزء بیست و هشتم - استاد منشاوی
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 چهارشنبه
🔸۲۳ خرداد سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸۲۸ رمضان المبارک سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸۱۳ ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا حی یا قیوم»
🗒 مناسبتها:
🔻رحلت فقیه برجسته "شیخ زینالعابدین مازندرانی" (1271 ش)
🔻صدور فرمان امام خمینی (ره) برای تشکیل "ستاد انقلاب فرهنگی" (1359 ش)
🔻عملیات کوچک انصاراللَّه در منطقه کردستان توسط سپاه پاسداران (1364 ش)
🔻آغاز عملیات بیتالمقدس (1367 ش)
🔻تولد بابک بیات، سازنده ملودیهای سینمای ایران (1385-1325 ش)
🔻رحلت بانوی مجتهده و عالمه "سیده نصرت امین اصفهانی" (1362 ش)
🔻مجلس شورای ملی لایحه اختیارات مورگان شوستر آمریکایی را به تصویب رسانید و عنوان وی خزانهدار کل ایران شد. (1290 ش)
🔻درگذشت "ابو معشر بلخی" محدث و منجم (272 ق)
🔻وفات سید محمد شیرازی؛ سلطان الواعظین (1391 ق)
🔻درگذشت مالک دیلمی، خوشنویس (941 ق)
🔻تولد "جِیمز کلارْک ماکسْوِل" بنیانگذار قوانین نور و الکتریسیته (1831 م)
🔻تأسیس سازمان "شین فین" بهعنوان شاخه سیاسی ارتش جمهوریخواه ایرلند (1906 م)
🔻آغاز نخستین جنبش سراسری و بزرگ فلسطینیها علیه صهیونیستها (1921 م)
🔻پرتاب اولین موشک زمین به زمین توسط آلمان نازی علیه انگلستان (1944 م)
🔻مرگ "الکساندر کرْنِسکی" سیاستمدار برجسته روسی (1970 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
🔸🔶 دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان
👇👇👇
✅ @telaavat
امام علی علیه السلام:
با خشم تربيت[ممكن] نيست
لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ
📚 غررالحكم حدیث 10529
👇👇👇
✅ @telaavat
🌙کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
🌙صد حیف زین بساط که برچیده میشود
🌙در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
🌙خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إلَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ (30)
🍁جزء 23 سوره یس 🍂
✅ ترجمه
💭اى دریغ بر بندگان! كه هیچ پیامبرى بر آنان نیامد مگر آن كه او را به استهزا گرفتند.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ انسانى كه با موضعگیرى حقّ، میتواند فریادگر حقّ باشد و با پیروى از انبیا سعادتمند شود، «جعلنى من المكرمین» چگونه با لجاجت خود را مورد قهر قرار مىدهد؟ «یا حسرة...»
2⃣ لجاجت، كور كردن زمینه هاى رشد و قرب و مقدّمه ى حسرتهاست. «یا حسرةً»
3⃣ آگاهى از حوادث تلخ تاریخ، انسان را بیمه مىكند. «یا حسرة... ما یأتیهم»
4⃣ استهزاى انبیا، شیوه دائمى كفّار در طول تاریخ بوده است. «كانوا به یستهزؤون»
5⃣ تمام انبیا مورد استهزا قرار گرفتند. «من رسولٍ» (پس مبلّغان دینى در انتظار زخم زبان دیگران باشند.)
👇👇👇
✅ @telaavat
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🔴🔵 فضیلت و ثواب روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم (ص) :
🌺 روز بیست و هشتم، خداوند در «جنّه الخلد» صد هزار شهر از نور براى شما بنا مى کند؛ در «جنّه المأوى» صد هزار کاخ نقرهای به شما ارزانى مى دارد؛ در «جنّه النعیم» صد هزار خانه از عنبر خاکسترى رنگ به شما عطا مى کند؛ در «جنّه الفردوس» صد هزار شهر به شما مى دهد که در هر شهرى هزار حجره است؛ در «جنّه الخلد» صد هزار منبر از مشک به شما ارزانى مى دارد که در درون هر منبرى هزار اتاق از زعفران قرار دارد و در هر اتاقى هزار تخت از مروارید و یاقوت نهاده شده که بر هر تختى همسرى از حوریان بهشتى نشسته است.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص 49
👇👇👇
✅ @telaavat
❣پانزده نوع ثروت واقعی که داشتن آنها ما را ثروتمند ميکند:
- ادب
- یادگیری مادام العمر
- نگرش مثبت
- ارتباط موثر
- انضباط شخصي
- تندرستی واقعی
- آرامش خاطر
- خلاقيت
- عشق ورزيدن به کار
- داشتن برنامه و هدف
- داشتن قلب و زبان شاکر
- درک ديگران
- استفاده موثر از زمان
- بخشندگی
- اعتماد به نفس
❣ثروتمند شدن سخت نیست
👇👇👇
✅ @telaavat
👌تسبیح خدا و نجات از گرفتاری
💠همه ما حضرت یونس، پیامبر بزرگ الهی که طعمه نهنگ شد رو میشناسیم..
💟 حضرت یونس، برای خلاصی از شکم ماهی شروع کرد به ذکر گفتن و تسبیح خدای تعالی
📖 قرآن کریم میفرماید:
💟⇦فَلَوْلاٰ أَنَّهُ کٰانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ، لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ.
💢 پس اگر او از #تسبیح کنندگان نبود، تا روز #قیامت در شکم ماهی میماند.
📖سوره صافات، آیه ۱۴۳ و ۱۴۴
🔰 دقّت کنیم:
❌ خداوند متعال نفرمود:
اگر حضرت یونس از #پیامبران نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی میماند.
✅️ بلکه فرمود: اگر حضرت یونس جزو #تسبیحکنندگان و ذَاکِرین خداوند نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی میماند.
پَس ای برادر و خواهر دینی‼️
👈 ما هم زیاد #تسبیح و #یادخدا رو بجا بیاریم، تا ناراحتیها و غمهامون برطرف بشه.
🔔 چون #تسبیح خداوند، عامل نجات از گرفتاریهاست.
هم چنانکه حضرت یونس در شکم ماهی تسبیح خدا میگفت:
☝️ «سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ»
👇👇👇
✅ @telaavat
جمعه عید فطر است / میزان کفاره و فطریه :
🔹رئیس ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری :جمعه ۲۵ خردادماه، عید فطر و اول ماه شوّال است./تسنیم
🔹 فطریه بر اساس قوت غالب گندم در تهران 8 هزارتومان در شهرستان ها 7 هزارتومان و براساس قوت غالب #برنج 20 هزار تومان
🔺 میزان کفاره :کفاره عذر هر روز ۲۵۰۰ تومان / کفاره عمد هر روز ۱۵۰،۰۰۰ تومان.
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت : صدونهم
یک هفته ای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمی توانست کمکم کند. می نشست بالای سرم و هی خودش را نفرین می کرد که چرا کاری از دستش برنمی آید. حاج آقایم این وضع را که دید، شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و رفتند سر خانه و زندگی شان. فقط خانم آقا شمس الله پیشم بود، که یکی از همسایه ها آمد و گفت: «حاج آقایتان پشت تلفن است. با شما کار دارد.»
معصومه، زن آقا شمس الله، کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت. دستم را گرفت و رفتیم خانه همسایه.
گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمی آمد. صمد از آن طرف خط گفت: «قدم جان تویی؟!»
گفتم: «سلام.»
تا صدایم را شنید، مثل همیشه شروع کرد به احوال پرسی؛ می خواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه؛ اما انگار کسی پیشش بود و خجالت می کشید. به همین خاطر پشت سر هم می گفت: «تو خوبی، سالمی، حالت خوب است؟!»
من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند، خجالت می کشیدم بگویم .
برایمان چای ریخت و شیرینی و میوه آورد. بچه ها که از دیدنم ذوق زده شده بودند توی بغلم نشستند. صمد بین من و مادرش نشست و در گوشم گفت: «می گویند زن بلاست. الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشد.»
زودتر از آن چیزی که فکرش را می کردم، کارهایش درست شد و به مکه مشرّف شد. موقع رفتن ناله می کردم و اشک می ریختم و می گفتم: «بی انصاف! لااقل این یک جا مرا با خودت ببر.»
گفت: «غصه نخور. تو هم می روی. انگار قسمت ما نیست با هم باشیم.»
رفتن و آمدنش چهل روز طول کشید. تا آمد و مهمانی هایش را داد، ده روز هم گذشت. هر چه روزها می گذشت، بی تاب تر می شد. می گفت: «دیگر دارم دیوانه می شوم. پنجاه روز است از بچه ها خبر ندارم. نمی دانم در چه وضعیتی هستند. باید زودتر بروم.»
بالاخره رفت. می دانستم به این زودی ها نباید منتظرش باشم. هر چهل و پنج روز یک بار می آمد. یکی دو روز پیش ما بود و برمی گشت. تابستان گذشت. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سال 1364 بود. بار آخری که به مرخصی آمد، گفتم: «صمد! این بار دیگر باید باشی. به قول خودت این آخری است ها!»
قول داد. اما تا آن روز که ماه آخر بارداری ام بود نیامده بود.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat